جایگاه مسائل اجتماعی در سنت فلسفۀ اسلامی
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، زاویه در برنامۀ این هفته و به مناسبت روز جهانی فلسفه به بحث مهم نسبت فیلسوفان ما و جامعه پرداخت. مهمانان این هفته موسی اکرمی (هیئت علمی و معاون دانشکدۀ الهیات و فلسفۀ دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران) و علیرضا قائمی نیا (هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی) بودند.
صلواتی مجری کارشناس برنامه ابتدا از مهمانان پرسید: قبل از پرداختن به نسبت میان فلسفه و مسائل روز ایران به این سوال پاسخ دهید که مهمترین مسائل روز ایران کدام هستند؟
اکرمی به عنوان اولین مهمان پاسخ داد: اول باید در تعریف فسلفه بگویم که فلسفه برخورد عقلانی و نقّادی به همۀ موضوعات از هستی بما هو هستی تا سادهترین مسائل شخصی و روزمۀ اجتماعی است. فیلسوف باید نظر انتقادی داشته باشد و به قول مارکس وظیفۀ او تعبیر و تغییر جهان است. فلسفه همواره وظیفۀ خود را از زمان سقراط تا به حال انجام داده است.
ولی در مورد مسائل مهم ایران باید اول به این مطلب اشاره کرد که کشور من اکنون در کجا ایستاده؟ بخصوص در بحث مدرنیته و پست مدرن که من معتقدم خیلی نباید در پسامدرن بمانیم و باید کلان روایتها را فراموش نکنیم. اما اگر بخواهیم مسئله را ریزتر ببینیم، یکی از مسائل مهم ما وضعیت دانشگاه در برابر بحرانهای موجود است، و نیز بحث ساختارهای سیاسی کشور در حوزههای مختلف از جمله انتخابات و دموکراسی که اشکالات زیادی دارد و نیز در بحث اقتصاد که معلوم نیست سوسیالیستی یا سرمایهداری یا نوع سومی از اقتصاد است.
قائمی نیا به سوال اول پاسخ داد: من همۀ مسائل اجتماعی ایران را در عدالت اجتماعی خلاصه میکنم. بحث بیکاری، موقعیت اجتماعی و غیره که از زمان افلاطون مطرح بوده است. مشکل ما این است که هنوز جزئیات عدالت در بستر مباحث فرهنگی یا سیاسی یا اقتصادی مشخص نشده است. ضمن اینکه باید اشاره کرد که خود فلسفه مشترک لفظی است و هر فیلسوف تعریف خاصی از آن دارد. علامه طباطبایی فلسفه را تعمیق تفکّر عرفی میدانستند. این تعمیق صرفاً متافیزیک نیست ولی وظیفۀ فیلسوف است. فلسفۀ حقیقی باید نگرشی دربارۀ جهان داشته باشد. مسئلۀ عدالت اجتماعی به صورت ریزتر و دقیقتر در مباحثی مثل بیکاری، سطح درآمد و زندگی، بهداشت و غیره قابل طرح است.
اما صلواتی اشاره کرد که در فهرست مقالات مجّلات مختلف فلسفی خبری از این وظایفی که شما دو بزرگوار گفتید نیست و اگر هم باشد مسبوق به ترجمه است و مثلاً کسی نیامده با سنّت سینوی یا صدرایی مطالب را پاسخ بدهد و از حالت متافیزیکی صرف خارج شود، بلکه بیشتر مباحث متافیزیک است و معطوف به مشکلات و مسائل ما نیست! حال چه کسی باید این را حل کند؟ در ذهن فیلسوف چه میگذرد که ورود نمیکند؟
اکرمی: در سنّت فلسفۀ اسلامی مباحث سیاست و اخلاق ورود پیدا نکرد، شاید به این دلیل که دین را کافی دانستند. تنها در فارابی فلسفۀ سیاسی وجود دارد و در خواجه نصیر هم تا حدی هست ولی خیلی ما را درگیر فلسفۀ سیاسی نکرده است. این روند تا مشروطه تعطیل بود و در مشروطه هم به تبع غرب مباحث فلسفۀ سیاسی مطرح شد. البته الان حساسیت بیشتر شده هم در حوزه هم دانشگاه، ولی باز آنقدر جدی نشده، زیرا باید دانست که نقد تخریب نیست و نقد فلسفۀ اسلامی نباید به معنای تخریب آن قلمداد شود. من خودم همواره هم حوزۀ متافیزیک و هم تغییر جهان و هم فلسفۀ سیاسی برایم مهم بوده است.
قائمی نیا: تعلیقی به سخنان جناب اکرمی دارم و آن اینکه باید دو پرسش را از هم جدا کرد:
- چرا فیلسوفان ما هم اسلامی و هم غربی ناظر به مسائل اجتماعی نیستند؟
- جایگاه مسائل اجتماعی در سنّت فلسفۀ اسلامی کجاست؟
مثلاً در باب همین فراموشی فلسفۀ سیاسی باید گفت که شاید در جایی و به شکلی دیگر خود را پیدا کرده است. مثلاً ممکن است یک فیلسوف مسلمان در فلسفۀ خود به این مباحث نپرداخته باشد ولی در بحث تفسیر آیات ناظر به مسائل اجتماعی بحث و راه حل ارائه داده باشد. علامه طباطبایی که اوج فلسفۀ اسلامی و تنزّل به مسائل جامعه هستند در المیزان به مسائل اجتماعی پرداختهاند. البته موافقم این مباحث استقلال پیدا نکرد که مثلاً سبب شود فلسفۀ اجتماعی داشته باشیم، که یکی از دلایلش شرایط مسلمانان بود که فرصت تعامل ایجاد نشد.
لذا نباید آنچه در غرب رخ داده را از جهان اسلام انتظار داشت آن هم به خاطر شرایط و عدم طرح خیلی پرسشها. اما بعد از انقلاب وضعیت فرق کرده و ما بطور ملموس وارد مباحث مهمی مثل مدرنیته، علم، تکنولوژی و غیره شدیم که البته با نظام اسلامی مربوط است و باید پیوندها را دنبال کنیم.
سپس صلواتی پرسید: در بسیاری از مسائل جامعه اقشار مختلفی از روانشناسان یا جامعهشناسان و دیگران هستند ولی فلاسفه نه، واقعاً ردپای فلاسفه کجاست؟
قائمی نیا: ما امروز فیلسوف به معنای دقیق نداریم، بلکه فلسفه خوان داریم. فیلسوف بزرگ فلسفه را در متن زندگی میبیند.
صلواتی از اکرمی پرسید: در خود غرب فلسفه در همه چیز از جمله تئاتر و سینما وارد شده ولی در ما انگار منجمد شده و ناظر به چیزی نیست؟!
اکرمی: بخشی از آن به این برمیگردد که ما هنوز سنّت فلسفی جاافتاده در کشور نداریم و نیز گفتگوی فلسفۀ غربی با اسلامی هم جا نیفتاده است. البته بدبینی حاکمیتها به فلسفه چه قبل و چه بعد از انقلاب که فلاسفه را نفوذی دشمن میدانستند هم موثر بوده است. ضمن اینکه نهادهایی هم که وارد مباحث فلسفی میشوند نیز نگران هستند نتوانند آزادانه حرف بزنند.
اما صلواتی اعتراض کرد و گفت: شاید این حرف را میشد ده سال قبل زد اما امروزه با وجود فضای مجازی و تلفن همراه هر فرد یک رسانه شده و خیلی انحصارها شکسته شده است. شاید مشکل جای دیگری است ولی غلبۀ فضای مجازی را هم نمیشود نادیده گرفت.
اکرمی تأکید کرد که اتفاقاً این گسترش فضای مجازی باعث رواج فلسفه شده و ما همچون کتب همگانی علوم، کتب همگانی فلسفه هم داریم و مباحث فلسفۀ زندگی خیلی رواج یافته و جنب و جوش فلسفی وجود دارد بهرحال، منتها فضا هنوز آنقدر باز نیست. و اینکه ما هنوز خانه یا انجمن فلسفه که همه بتوانند در آن بدون حب و بغض و رقابتهای زشت اجتماعی تعاملاتی با هم داشته باشند نداریم و اغلب کار فردی میکنند.
قائمی نیا گفت: به خود فیلسوف هم بستگی دارد و فیلسوف باید راه را هم باز کند. جامعۀ ایرانی در مباحث علمی سیاست زده است و تحزّبی جلو میرود. اگر مرکز فلسفی هم هست بر اساس رویکرد سیاسی و حزبی تأسیس شده است و لذا نوسان احزاب در طول سالهای مختلف فلسفهها را هم تغییر داده است. ضمن اینکه جامعۀ ایران دچار پارادوکس سنّت و مدرنیته شده و یک عده تصور میکنند حل مسائل امروز ایران در گرو بازگشت به فارابی و ابن سیناست و یک عده هم راهحل غربی را راهکار میدانند. این تحویل گرایی به گذشته از سوی سنّتگراها یا تطبیق با مبانی غربی از سوی غربگراهای وطنی باعث عدم گفتگو و دیالوگ بین دو طرف شده است و این آسیب مهم جامعۀ ماست.
صلواتی از دو مهمان پرسید: چقدر به تئاتر یا سینما میروید؟
قائمی نیا: سینمای ما پشتوانۀ فلسفی ندارد.
صلواتی: مثلاً یکی از فلاسفۀ آمریکا مشاور فیلم ماتریکس بود ولی چرا فلاسفۀ ما این کار را نمیکنند که به فیلمها یا نمایشنامهها مشاورۀ فلسفی بدهند؟
قائمی نیا: من خودم بارها به تهیهکنندهای پیشنهاد دادم که از ایدۀ فلسفی من برای فیلمی استفاده کنند ولی پیگیری نکردهاند، و علتش هم به شرایط جامعۀ ایرانی که باب دیالوگ هنوز باز نیست برمیگردد.
در حوزۀ فلسفه تقسیم کار خوبی صورت نگرفته مثلاً برخی فقط به سینما معطوف شوند، برخی به اقتصاد یا اجتماع ...
صلواتی: اصلاً چیزی به نام فلسفۀ اجتماعی در دانشگاههای ما نیست.
اکرمی: با جناب قائمی نیا موافقم که تعامل نیست. اکثر فلاسفۀ ما اهل ادبیات یا تئاتر نیستند یا خیلی کم سینما و کنسرت میروند. شاید شهر کتاب تا حدی آن هم خیلی محدود و فقط در سطح تهران تعاملاتی ایجاد کرده که انواع فلاسفه، هنرمندان، با هم جمع شوند. نیاز به انجمن یا خانۀ فلسفه بسیار جدی است.
بخش اعظمی از فلاسفۀ ما با علم و جهان جدید بیگانه هستند و برخی حتی در حوزۀ فلسفۀ تحلیلی خیلی کم درگیر هستند.
صلواتی گفت: برخی مسائل اجتماعی چند تباری هستند و مثلاً به جامعهشناسی یا روانشناسی نیاز هست، آیا به دلیل این نیست که فیلسوفان ما دستشان خالی است و فقط فلسفه میدانند آن هم فقط متافیزیک یا رشتۀ خاص فلسفی را تسلط دارند؟
قائمی نیا: الان داشتن تفکّر فلسفی دربارۀ مسائل اجتماعی منوط به برخی مطالعات بینارشتهای است و تفکّر امروزین ما باید یک هویت چندزیستی داشته باشد و فیلسوف ما هم باید با تفکّر غربی و اسلامی و هم حوزههای مرتبط آشنا باشد و مثلاً در اسلامی باید تمام اضلاع مطالعات اسلامی از جمله تاریخ، تفسیر و غیره را آشنا باشد.
سپس صلواتی نظر یکی از مخاطبان آنلاین برنامه را پرسید: برداشت دینی راه تفکّر فلسفی را بسته و این سنّت هزار سالۀ ماست! نظر شما؟
قائمی نیا پاسخ داد: من بیشتر برداشت تحزّبی میدانم تا دینی! ما نهادهای مختلف فلسفی داریم ولی آن تحزّب مانع تعامل است و تفکر دینی مانع تفکّر فلسفی نیست مگر با تحزّب که دین را به منافع حزبی تقلیل میدهد و خود دین هم ترغیب به تعامل کرده و امامان ما با مخالفین بحث میکردند و دین به گفتگو دعوت کرده است.
اکرمی: دین وقتی در قدرت نبود نسبت به رقبای خود روادار بود، اما وقتی در قدرت قرار گرفت و اعمال زور، همواره نسبت به رقبای خود از جمله فلسفه فشار آورد و ما بعد از انقلاب هم درگیر این موضع شدیم و بحث تحزّب درست است ولی ما در ایران حزب جدی و درست و حسابی نداریم و در پاسخ به قائمی نیا که پرسید: دین در مقام تعریف منظورتان است یا تحقّق؟ گفت: به نظر از اصول اولیۀ دین ناشی میشود. وقتی دین با سیاست گره خورد و نهاد تعیین خط و خطوط زندگی مردم شد این مشکل ساز میشود. آیا امروز هم مثل سال 58 سران حزب توده یا خلق میتوانند جلسه بگذارند؟ نه! یا در دانشگاه کسی از موضع لائیک بحث کند؟ مسلماً نه!
قائمی نیا در واکنش گفت: چرا رخ داده و در بسیاری نشستها از سکولاریسم یا جریانهای الحادی گفتگو میشود و عدهای از آن دفاع میکنند و گروه مقابل، نقد. و اصلاً دلیل وضع کرسیهای آزاداندیشی همین بوده که مخالفان در فضای آزاد بحث کنند، اما چرا آنطور که خواستیم نشد باز به همان جریان تحزّبی برمیگردد که با برخی سیاستگزاریهای حزبی گره خورده است. حتی در خود حوزه مخالفان بسیاری حتی از خود غرب میآیند و راحت حرف میزنند.
در فضای علمی کشور ما چهرهسازی شخصیتها بر اساس منافع سیاسی است. این در غرب جدا شده است.
باز صلواتی نظر یکی دیگر از مخاطبان آنلاین برنامه را مطرح کرد: در غرب تفکّر ناظر به انسان است و در اسلامی ناظر به الهیات و به همین دلیل در غرب به مباحث زندگی میپردازند! نظر شما؟
قائمی نیا: اینطور نیست و در اسلام انسان و خدا از هم جدا نیستند.
اکرمی: بحث فیلسوف اسلامی هست که آیا دغدغۀ زندگی مردم را دارد؟
قائمی نیا: مسئلۀ سبک زندگی را خیلی از همین فلسفهایها طرح کردند اما چرا غرب توانسته قشنگ به این مسائل بپردازد؟ به این دلیل که پراگماتیک است و سراغ هر تفکّر انتزاعی نمیرود و از میان تفکّرات انتزاعی آنها که با جامعه گره خورده حفظ میشود و حتی در آنتولوژی خصلت کاربردی خیلی مهم است.
اکرمی: در خود شفا مباحث از منطق و الهیات شروع میشود و حوزۀ علوم اجتماعی یا انسان مطرح نشده و حتی همین علم النفس شفا هم کافی نیست! ابن سینا به اخلاق نیکوماخوسی یا پولیتیکای ارسطو توجهی نکرد و خواجه هم خیلی کم در حد اندرزنامه طرح کرد. سنّت دینی قاهرانه خود را تحمیل کرد و با حاکمیّت هم گره خورد و فقه را کافی دانستند و تصور کردند به سیاست مدن یا تدبیر منزل نیازی نیست.
قائمی نیا: ما نباید از ابن سینا انتظار جامعهشناسی داشته باشیم چون فلسفۀ او متناسب با جامعهاش شکل گرفته و طبق اقتضای تاریخی گاهی به حکمت نظری و گاهی عملی توجه شده است. در مدرنیته جنبۀ عملی برجسته شد.
صلواتی نظر یکی دیگر از مخاطبان آنلاین برنامه را خواند: در غرب فلاسفه با قدرت نزاع کردند ولی در اسلامی سازش کردند! نظر شما؟
قائمی نیا: نوعی کلیشهسازی است.
اکرمی: تا حدی چنین بوده و حاکمیت سیاسی در ایران بیش از اندازه به اهالی اندیشه فشار آورده به هر شکل و یک استاد اول باید به استخدام فکر کند و بعد چیزهای دیگر و احساس خطر هست که فضا باز نیست و وضعیت و غم نان و اینگونه چیزها مسئلۀ استاد است و بزرگان کشور باید این مشکل را جدی تلقی کنند و مثلاً در کشور ما چند تا فیلسوف میتوانند بروند کاندید مجلس یا وزارت شوند؟ مثلاً دکتر داوری که بهرحال سلیقۀ خاص خود را دارند آیا میتوانند کاندید شوند و رد صلاحیت نشوند؟! فیلسوفی که قصد خدمت به کشور دارد نه خدمت به آمریکا یا اسرائیل ولی انحصارطلبی سیاسی آنقدر زیاد است که مانع مانور آزادانۀ یک فیلسوف در چهارچوب کشور خودش میشود.
قائمینیا نیز ضمن موافقت خاطرنشان کرد البته وضعیت آنقدرها هم نامساعد نیست ولی اینها همه حقیقت دارد و مشکل جدی است.
اما دو مهمان در پایان برنامه اینگونه سخنان خود را به پایان رساندند:
قائمی نیا: سیاستگزاری در جامعۀ علمی باید به سمتی برود که فلسفه از سیاستزدگی جدا شود و معیشت جامعه هم مسئلۀ مهم فلاسفه است.
اکرمی: در کتابم گفتهام یک کشور واحد جهانی و یک ساختار اجتماعی ویژه که تازه وارد تاریخ شود و ما هنوز در پیشاتاریخ هستیم و گفتگو شکل نگرفته است./۱۳۲۵//۱۰۳/خ