مردم عامل قدرتبخشی حکومتاند
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از فارس، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت الله محسن اراکی که هر دو مکتب نجف و قم را درک کردهاند، میتواند ارائه دهندهی بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطّاهِرِینَ
ولایت فقیه از دیدگاه شهید صدر
از فقهایی که در این جلسه به نظریۀ ایشان در باب ولایت فقیه متعرض میشویم مرحوم آیت الله شهید صدر رحمة الله علیه است. مرحوم آقای صدر قدس سره هم در نظر و هم در عمل از کسانی است که معتقد به ولایت فقیه بودند و از اولین کسانی که تشکیلاتی سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه را تأسیس نمود خود ایشان بود. تشکیلات حزب الدعوة را در عراق ایشان تشکیل داد.
در دورانی که حزب بعث و کمونیزم راه افتاد و جوانان را دانشگاهها جذب میکرد و دین کاملاً به خطر افتاده بود، ایشان به همراه جمعی از دوستان و شخصیتها و در زیر نظر مرحوم این آیت الله حکیم (مرجع وقت) این تشکیلات را راه انداخت و اساس آن را هم مبتنی بر ولایت فقیه قرار داد، به طوری که اساسنامه تشکیلات را مبتنی بر آن قرار داد که تشکیلات باید در زیر نظر فقیهی باشد که جامع الشرایط است و ولایت دارد. این قضیه مربوط به سالهای 39 و 40 هجری شمسی است. بعدها هم که ایشان وارد مسائل فقهی شدند به صراحت مسئلۀ ولایت عامه فقیه را مطرح فرمودند و به آن پایبند هم بودند.
بنده یک جریانی را خود به یاد دارم که شاید بقیه کمتر آن را شنیده باشند. در همان اوایل پیروزی انقلاب مرحوم آقای صدر علیه حکومت بعث قیام کردند و سخنرانیها را شروع کردند که جهشی شروع شد و مردم از همۀ نقاط عراق به عنوان پشتیبانی از ایشان به نجف میآمدند. ایشان در همان دوران احتمال میدادند که این قیام منجر به شهادتش شود، پس برای اینکه اگر کاری میکنند این کار با اذن و با نظر ولی امر باشد مرحوم آقای سید باقر بهرهای که از علمای کویت و از شاگردان ایشان بودند را به ایران فرستادند و ایشان که آمدند من خدمتشان رسیدم و با من مشورت کردند و قرار شد که به دیدار حضرت امام رحمةالله برویم. بنده و ایشان و آقای شیخ مرتضی شریعتی -که ایشان هم از شاگردان مرحوم صدر بود- به خدمت حضرت امام رفتیم.
این قضیه در سال 1358 اتفاق افتاد. پیام آقای صدر این بود که به هر حال طبق تکلیف ما قیام را در عراق شروع کردهایم که ممکن است این قیام به شهادت ما منجر شود، حال شما چه میفرمایید؟ اگر به شهادت منجر شود بنده میخواهم این کار بنده با اذن و دستور شما باشد. با توجه به فشارهایی که حکومت بعث ایجاد کرده است یکی از دو راه هم در برابر من است؛ یا از عراق بیرون رفته و از بیرون انقلاب را هدایت کنم یا از درون این کار را کنم که البته اگر در درون این کار را کنم به احتمال قوی منجر به شهادت خواهد شد. حضرت امام فرمودند که ایشان بمانند و استقامت کنند. این پیام هم به شهید صدر رسید.
ایشان از همان دوران پایبند به ولایت فقیه بود، با اینکه خود ایشان در آن ایام یک مرجع تقلید تمامعیار بود و مقلدین زیادی در سراسر جهان اسلام داشت و با اینکه در عراق بود اما پایبند بود که کاری که میکند با اذن حضرت امام رحمة الله و با اذن ولی فقیه باشد.
شرایط ولی فقیه از دیدگاه شهیدصدر
ایشان در کتاب الفتاوی و الواضحه در ضمن بیان حکم تکلیف میفرماید: «یشترط فیمن یرجع إلیه فی التقلید: البلوغ، و العقل، و الذکورة، و طیب الولادة و الإیمان، و الاجتهاد، و العدالة» این مطلب را در صفحه 118 کتاب میفرمایند. بعد در ضمن بیان شرط اجتهاد، مجتهد و احکام آن را بیان میکنند. در ضمن بیان شرط اجتهاد در مرجع تقلید میفرمایند همان شروطی که قبلاً بیان شد، اگر همۀ این شروط در مجتهد حاصل شود: «المجتهد المطلق إذا توافرت فیه سائر الشروط الشرعیة فی مرجع التقلید؛ المتقدمة فی الفقرة جاز للمکلف أن یقلده کما تقدم، و کانت له الولایة الشرعیة العامة فی شئون المسلمین شریطة أن یکون کفؤا لذلک من الناحیة الدینیة و الواقعیة معا.» ولایت عامه در شئون مسلمین برای او خواهد بود. عبارت صحیح است و جای شک و شبهه ندارد.
یعنی هم شرایط دینی را داشته باشد و هم شرایط واقعی را دارا باشد. منظور از شرایط واقعی یعنی اینکه به تعبیر ما مدیر و مدبر باشد؛ هم باید از لحاظ شرایط شرعی اجتهاد و عدالت و در کل کفایت دینی داشته باشد و هم کفایت واقعی داشته باشد. یعنی در خارج هم توان حمل چنین مسئولیتی را داشته باشد. این عبارت را در کتاب الفتاوی و الواضحه صفحه 126 مطرح میکنند.
در ابتدای پیروزی انقلاب وقتی گفتگوی قانون اساسی مطرح بود جمعی از علمای لبنان نامهای به ایشان مینویسند و از ایشان درخواست میکنند که اگر طرحی برای قانون اساسی ایران به نظرشان میرسد آن را ارائه دهند. ایشان طرحی را به عنوان پیشنویس قانون اساسی بیان میکنند که این طرح هم به مجلس خبرگان قانون اساسی در اول انقلاب ارائه شد. البته یک طرحی هم خود مجموعۀ جمعی ما که در خدمت آقای حائری مدظله العالی بودیم در رابطه با قانون اساسی نوشته و به مجلس خبرگان آن زمان ارائه شد که قانون اساسی فعلی بهرۀ بسیار فراوانی از ایشان گرفته است.
اگر ادعا کنیم که شالودۀ اصلی قانون اساسی فعلی، طرح پیشنهادی مرحوم صدر است گزاف نگفتهایم. یک طرحی را مرحوم حبیبی آورده بود که این طرح بر اساس قانون اساسی برخی از کشورهای اروپایی بود و قرار بود آن طرح در دستور کار قرار بگیرد اما با تلاشهای مرحوم بهشتی و مرحوم منتظری و برخی از بزرگانی که در مجلس خبرگان قانون اساسی اول بودند آن طرح از دستور کار خارج شد. این طرحی که در دستور کار قرار گرفت تقریباً همان طرح مرحوم آقای صدر است. در این طرح ایشان تأکید دارند که نیابت عامه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و ولایت عامه متعلق به فقیه است. عبارت ایشان در همین طرح این است: می فرمایند: «إنّ المرجعیة الرشیدة هی المعبّر الشرعی عن الإسلام، و المرجع هو النائب العام عن الإمام من الناحیة الشرعیة» نیابت عام از امام، فقیه و مرجع تقلید است.
مرجعیت امتداد امامت
در کتاب الاسلام یقول الحیاة در صفحه 20 میفرمایند: «وقد امتدّت الإمامة بعد عصر الغیبة فی المرجعیّة» امامت با غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوقف نشده است بلکه امتداد پیدا کرد و در زمان غیبت امتداد امامت در مرجعیت فقها است. «کما کانت الإمامة امتداداً بدورها للنبوة، وتحملت المرجعیّة أعباء هذه الرسالة العظیمة» همانطوری که امامت امتداد نبوت بود مرجعیت هم امتداد امامت است. بنابراین نظریه آقای صدر بسیار روشن است و جای شک و شبهه نیست که ایشان هم قائل به ولایت عامه یا ولایت مطلقۀ فقیه در عصر غیبت هستند و هم معتقد هستند که همۀ شئون حکومت را باید با مدیریت مرجع تقلید جامع الشرایط انجام گیرد.
یک مطالبی در همین طرح قانون اساسی آمده است که برای برخی نسبت به نظریۀ آقای صدر امر مشتبه شده است را توضیح خواهیم داد. البته امثال این عبارات در بیانات حضرت امام رحمة الله علیه هم است یعنی حضرت امام هم از عباراتی مانند اینکه: ملت باید در مورد حکومت تصمیم بگیرد و حق با ملت است، دارند. اینگونه تعابیر در بیانات مرحوم صدر هم است.
ما قبلاً بحث کرده و روشن کردهایم و عدم روشن کردن این نکته است که باعث سوء برداشت از این مسائل میشود. ما بیان کردیم که همیشه حکومت از دو بخش تشکیل میشود و یا بر دو پایه استوار است؛ یک پایه مشروعیت است و یک پایه قدرت است. اولاً حکومت باید مشروعیت داشته باشد، حکومت نامشروع حکومت غاصبانه و ستم است. حکومت مشروع حکومتی است که حکومت خدا باشد. به دلیل اینکه خدا مَلَک است؛ «هُوَ المَلَک» او ملک و صاحب اختیار است؛ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس * مَلِکِ النَّاس». «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُون»، ملک و سلطان و صاحب اختیار اوست.
پس مشروعیت باید از خدا گرفته شود. یعنی حاکم باید کسی باشد که از سوی خدا برای حاکمیت نصب شده باشد. بیان شد که رُسُل سلام الله علیهم منصوب از سوی خدا برای حاکمیت هستند و بعد از ایشان هم ائمه معصومین علیه السلام منصوب برای حاکمیت هستند. همچنین بیان شد که این حاکمیت چیزی نیست که بشود آن را رها کرده به صورتی که در عصر غیبت حاکمیتی نباشد. کسی که این را میگوید یعنی خداوند در عصر غیبت حاکمیتی ندارد که بالفعل منصوب باشد ولو به طور موقف و اضطراری باشد. اما تکلیف باید مشخص شود.
مردم عامل قدرت بخشی به حکومت
پس فقها از طرف خدا منصوب برای حاکمیت هستند و از سوی خدا اختیارات حکومتی مشروعیت دارند. حال که حاکم مشروع پیدا شد وظیفۀ مردم این است که به او قدرت دهند زیرا قدرت اجرایی در اختیار مردم است. یعنی آن چیزی که مرحوم صدر از آن به خلافت انسانی تعبیر میکنند همین قدرتی است که خداوند متعادل در زمین در اختیار انسان قرارداده است. اینکه انسان را حاکم زمین قرار داده است یعنی قدرت تصرف در امور زمین را به او داده است. اگر مردم این قدرت را به ظالم دهند قدرت به او انتقال پیدا میکنند؛ اگر معاویه و یزید را انتخاب کنند آنها صاحب قدرت میشود که این از سوی مردم جنایت و ستم است.
ستمی که از سوی خود آنها بر خود آنهاست و همان چیزی که قرآن کریم از آن به ظلم به نفس تعبیر کرده است؛ «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم». ما از آن به ظلم به نفس اجتماعی تعبیر میکنیم. گاهی نفس جامعه به خود ظلم میکند. چه وقتی ظلم به نفس اجتماعی ایجاد میشود؟ وقتی که مردم قدرت را به دست یک ظالم قرار داده و خود را محکوم ظالم کنند.
این را هم بیان کردهایم که هر حکومتی چه استبدادی و چه غیر آن با قدرت مردم سر کار خواهد آمد؛ حتی اگر حکومت استبدادی باشد با استبداد میآید و آنها را تسلیم میکند و وقتی مردم تسلیم میشوند بر آنها حکومت میکند. حال اگر مردم تسلیم نشوند و دستهجمعی قیام کنند هر چقدر هم مستبد باشد به قدرت نخواهد رسید. این چیزی که در مطالب حضرت امام یا برخی از بزرگان میآید که قدرت در اختیار مردم است یا این حکومت حکومت مردم است و یا آن چیزی که مقام معظم رهبری میفرمایند مردم سالاری دینی است از این ناحیه است؛ زیرا قدرت از اموری است که در اختیار بشر است. مانند قدرتهای فردی مانند حال حاضر که افراد برای خود اختیار دارند که فلان حرف را بزنند و فلان رفتار را انجام دهند. یعنی قدرت اختیار فردی در اختیار خود افراد است. لذا مسئولیت در اختیار خود افراد است زیرا به افراد قدرت انتخاب دادهاند.
همین اختیارات را خداوند در اختیار جمع بشر هم قرار داده است و آنها هم میتوانند انتخاب کنند. یعنی آنها مختار هستند که از رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام تبعیت کنند که اگر این کار را انجام دهند به مسئولیت خود عمل کردهاند؛ «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین» این وظیفۀ شما است؛ وظیفۀ شما این است که فرمانروایی را در اختیار رسول قرار دهید. اما اگر پشت کرده و عمل نکردید «فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ» او بار مسئولیت خود را به دوش خواهد کشید و شما هم بار مسئولیت خود را به دوش خواهید کشید.
اگر پشت کرده و قدرت را به دست دیگری سپردید همان چیزی که دربارۀ آن آمده است «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا» اگر این امانت را که این را بحث کردهایم که «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیرا» به دست صاحب آن نسپارید، ظلم کردهاید. بعد از آن هم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا» این امانت است که باید به دست صاحب اصلی خود برسد. پس اینکه گفته میشود در گفتار حضرت امام و آقای صدر و برخی بزرگان است که قدرت باید در اختیار مردم باشد و مردم سالاری اتفاق بیفتد یعنی قدرت در اختیار مردم است.
اما چه کسی در حکومت کردن مشروعیت دارد؛ کسی که از سوی خدا نصب شده است. این موضوع از مقامات مخصوصۀ خدایی است؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا» این "یشرک به" شرک در حکومت و حاکمیت و فرمان خداست./۹۶۹//۱۰۲/خ