تشابه جنسیت؛ یک مغالطه بزرگ
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، خدای متعال عالم را حکیمانه آفریده و هم کلیت این عالم و هم سلسله زنجیرههای موجود در آن، مبتنی بر هدف و اراده خاص او چیده شده است. این در حالی است که وقتی به جزء جزء آفریدههای خداوند می نگریم، هریک به عنوان قطعهای از پازل هستی، بخشی از امر را به عهده داشته و بهعنوان نقش خود، هدف و حکمت خاص وجود و ماهیت خود را دارد که تکمیل کننده حکمت عالیه عالم است؛ همچون کامپیوتری که مجموعه آن هدفی واحد و تعریف شده را دنبال میکند؛ حال آنکه هریک از قطعات آن به دنبال آن هدف عالیه، هدفی در محدوده خود در بر میگیرد که چه بسا با هدف دیگر قطعات متفاوت است؛ مانند هارد و پاور و سیپییو که هریک نقشی مجزا و متفاوت با دیگر قطعات دارد؛ اگرچه مجموعاً در غایت و در کلیت امر همگی بهدنبال هدفی واحد باهم متحد و مکمل یکدیگرند.
این قاعده در مجموعه نظام آفرینش پابرجاست و اگرچه تمامیت عالم هستی همه و همه پیرامون یک هدف خلق شده اند؛ اما هر موجودی در این عالم و در این سلسله زنجیره هستی، نقش و جایگاهی مخصوص خود دارد که با نقش دیگر موجودات متفاوت است و این تفاوتها هریک حکیمانه تفاوت در نقشها را حکایت کرده، جایگاهی مجزا و حکمتی خاص در دایره خود تعریف میکند که اگر بین این نقشهای متفاوت اختلاط صورت گیرد، نظم تعبیه شده در میان آنها بر هم میریزد و موجب اختلال در امر میگردد! بنابراین تفاوتها حکایتگر تمایز میان نقش و حکمتها است و هر قطعهای از پازل این دنیا باید حکمت وجودی خود را مبتنی بر تفاوتهایی که با دیگر قطعات دارد بسنجد تا با تکیه بر همان تفاوتها در جایگاه خود و بدون هیچگونه موازی کاری که منتهی بر لغو باشد، به شکوه و کمال و تعالی برسد و مکمل دیگر موجودات قرین خود گردد.
در میان همه مخلوقات الهی، انسان است که در رأس همه موجودات و در محوریت عالم هستی قرار گرفته و هدف اصلی و رأس حکمت اراده الهی از خلقت را به خود اختصاص داده و جالب اینکه در مجموعه خود انسانها نیز همین تفاوتها است که مقسّم آن، حکمتهای الهی است و هر فرد یا مجموعهای از انسان، سهم ویژه و مستثنای خود را در این میان بر دوش دارد.
تفاوتهای جنسیتی بین زن و مرد یعنی تفاوت در نقش و جایگاه
آنچه باید در اینجا توجه گردد، این است که در میان همه این مجموعههای متمایز میان انسانها، مسأله جنسیت مقولهای برجسته و قابل توجه است و اینکه خدای متعال انسان را در دو جنسیت زن و مرد آفریده، از قانون نظم و حکمت الهی مستثنی نیست؛ بنابراین تفاوتهای جنسیتی نیز همچون دیگر تفاوتهای میان موجودات عالم، خود حکایت از دو نقش و دو جایگاه متفاوت دارد؛ گویی که خدا دو موجود آفریده با دو قابلیت متفاوت که هریک برای خود سهمی مجزا از حکمتها دارد و اگرچه فلسفه خلقت انسان در کلیت دایره انسانیت یکی است که آن عبادت برای تکامل و کسب معرفت الهی است، [۱]، اما هر جنسیت به نوبه خود، توشهای متفاوت از دیگری در این باره دارد که به مقتضای تفاوتهای او با جنس دیگر رقم میخورد و لذا میتوان گفت: زن و مرد هریک دنیایی متفاوت و فلسفهای مجزا از دیگری برای خویش دارند که اگر در فهم و پردازش آن اختلاط صورت گیرد، اختلال در رسیدن به هدف غائی را بهدنبال خواهد داشت! پس میبایست این فلسفه متمایز را کشف کرد و روش و منش زندگی را بر اساس آن تنظیم کرده تا راه زندگی به تناسب آن هماهنگ و هموار و در نتیجه گوارا گردد و ضمن بیمه شدن از دوگانگی، احساس پوچی و بحران هویت، هریک فلسفه خلقت متعلق به خود را دنبال و هدف خلقت خود را به اقتضای ماهیت وجودی خود محقق گرداند.
این در حالی است که اگر مطابقتهای جسم و روح و فطرت زن و مرد را به صورت مجزا مورد بررسی قراردهیم، آنچه به تناسب لطافت، عطوفت و انفعال نهفته در زن خواهیم یافت، سکون و عدم تحرک مفرط جسمانی (همچون بسیاری از فعالیتهای اجتماعی) است که همگام با آرامش و طمأنیه روح و روان و موجب ایفای نقش آرامش بخشی زن برای مرد [۲]است.
مسألهای که بسیار مهم و قابل بحث است، این است که وقتی سخن از نظم علی و حکمتها به میان میآید، باید دانست خدا از هر نوع خلقت لغو پرهیز میکند و هر نوع آفرینش لغو با حکمتهای او سازگار نیست؛ بنابراین هیچگاه دو خلقت موازی که هردو برای یک نقش و جایگاه باشد، در عالم صورت نمیگیرد و ذات مقدس او از ایجاد چنین معارضت و تلاقی و اصطکاکی مبری است؛ پس هیچ موجودی در این عالم نیست که با موجود دیگر تفاوت نداشته باشد و هردو برای یک جایگاه مشترک و واحد خلق شده باشند و لذا باید گفت: کسانی که قائل به نظریه برابری میان زن و مرد هستند و به عبارتی تئوریهای فمینیسمی را در دیدگاه خود برمیتابند، در فهم این قاعده عقلی- اعتقادی دچار خطای محاسباتی فاحشی شدهاند! ضمن اینکه چهبسا شروع این خطا در زاویه دید آنها، عدم عنایت به حکمت نهفته در تفاوتهای موجود است. بههر حال موازات میان زن و مرد مردود است؛ همانطور که مستندات فقهی در خصوص مسأله ولایت و تبعیت، مهر تأیید بر این مدعا میزند.
همعرض کردن انسانیت و جنسیت یک مغالطه است
برخی افراد اعتبار انسانیت که مشترک بین زن و مرد است را در کنار و همعرض دایره تفاوت میان آنها طرح کرده و با تعریف رابطه عموم و خصوص من وجه بین این دو مقوله، اشتراکات را برجسته نموده و به اینصورت مسأله برابری را مدعی هستند؛ حال آنکه این یک مغالطه است. زیرا رابطه عموم و خصوص من وجه وقتی در بحث جا پیدا میکند که بحث میان اعضای همعرض مجموعه ها باشد؛ حال آنکه انسانیت اعم از جنسیت است و میان «انسانیت» و «جنسیت»، رابطه طولی کلی و جزئی برقرار است. از این رو وقتی غایتمدار این رابطه طولی دنبال شود، نقش زن و مرد در دو مدار متمایز تعریف شده، هرگونه اشتراکی در رأس این مدار تحت عنوان شاخصههای انسانیت، صرفاً پشتیبانی در تعریف دایره خاص نقشها و حکمتهای فرعی است و نه بنیانگذار برابری میان زن و مرد و لذا هریک از جنسیتها در دایره تکالیف شأنی خود، مأمور بهعبادت هستند؛
اگرچه سر منشأ این تکالیف اشتراکاتی را در بر داشته باشد. با این توصیف میتوان گفت: آری؛ زن و مرد هردو برای عبادت خلق شدهاند؛ اما باید دید که عبادت برای هریک چگونه تعریف شده و هریک از دو جنسیت زن و مرد، در حیطه دنیای جسمی، روحی، ذهنی و رفتاری متمایز خود، چگونه مکلف میگردند که در نظم علی محفوف در وجود آنها، قابلیتهای وجودشان را پاسخ گوید؟! چرا که نظم علی در این تفاوتها است که انطباق بین جسم و روح و ذهن و رفتار را در هر جنسیت به هم پیوند میزند و علاقهها و استعدادها و قابلیتهای هریک را باهم هماهنگ میسازد؛ به نحوی که اگر هرکدام بخواهد به سمت قابلیتهای دیگری گرایش پیدا کند و از آنچه خود در بر دارد غافل شود، با این فاصله گرفتن از ماهیت خود، زمینه ساز احساس پوچی ناشی از دوگانگی در درون خود میگردد!
بهعبارتی دیگر میتوان اینگونه گفت که خدای متعال از روح خود بر انسان دمید [۳]و از این طریق برخی صفات خود را در مرتبه نازله بر انسان روا داشت تا انسان بتواند با تخلق به اخلاق الله، از خودشناسی به خداشناسی برسد. صرف نظر از صفاتی که مختص ذات خدا است و در بشر راه ندارد، آن دسته صفاتی که در انسان راه دارد، بعضی مشترک بین زن و مرد است؛ مانند «حیّ»؛ اما برخی بین زن و مرد تقسیم شده است؛ مانند «جلال» و «جمال» که «جلال» به مرد و «جمال» به زن عنایت شده است. حال برخی صفات در یک جنسیت قویتر است و در جنسیت دیگر خفیفتر؛ مانند حیا که در زن قویتر است [۴]و برخی صفات به طور قاطع فقط به یک جنسیت اختصاص داده شده؛ مانند «غیرت» که صفتی است مردانه و برای زن به منزله کفر است. [۵]
بنابراین بسیاری صفات زن و مرد باهم متفاوت است و این خود نشان عدم تساوی بوده و این در حالی است که اگر این صفات بین دو جنسیت زن و مرد جابجا شود، در سیستم آفرینش آنها اختلال ایجاد شده، مانع از کسب کمالات و یا مکمل بودن برای جنسیت دیگر خواهد شد و زمینه ساز دوگانگی روان و بحران هویت خواهد بود که البته این نوع اختلال صرفاً جنبه تشریعی دارد و کسی نمیتواند نظم علی نهفته در نظام هستی را مختل نماید! با این توصیف میتوان گفت: اگرچه زن و مرد هردو انسان هستند؛ اما شاخصههای انسانیت در دو جنسیت متفاوت است. بهعنوان مثال «غیرت» که برای مرد شرط انسانیت است، در زن موجب کفر و خروج از شأن انسانیت او است! لذا نمیتوان انسانیت را قسیم زیرشاخههایش قرار داد و با اصل انسان بودن حکم بر تساوی کرد؛ همانطور که نمیتوان عدد «دو» و عدد «سه» را با این توجیه که هردو عدد هستند، باهم مساوی دانست! کما اینکه عبادات شأنی و متفاوت میان زن و مرد، خود گواه بر همین است. در نتیجه شرط مکمل بودن دو جنسیت در مسیر تکامل و خداگونه شدن، این است که هریک در جایگاه خود قرار گیرند و از هرگونه مشابهت، موازیگری و برابری با یکدیگر بپرهیزند و با ایفای نقش مختص خود در تخلق به اسماء الله بدون هیچگونه رقابت با جنسیت دیگر، خود را بهعنوان صفات کاملکننده برای صفات دیگری مهیا سازند و از این جهت است که با توجه به تعلق و همانندی صفات جسم و روح در هر جنسیت مبتنی بر نظم خلقت، تشبه به جنسیت مخالف و نیز اختلاط مجلس که منتهی به تأثر از کمال همنشین می گردد، حرام اعلام شده است!
بسیاری از صفات و نقشهای متفاوت زن و مرد مکمل هم هستند
نکته دیگر ابعاد مکمل بودن زن و مرد است. یکی از این ابعاد جنبه کمی است. برخی گمان میکنند که زن و مرد باهم متفاوت هستند و در عین تفاوت باهم برابرند! برداشت آنها این است که اگر دو صفت مقابل هم در زن و مرد وجود دارد، این دو صفت با وجود تفاوت کیفی از حیث کمی باهم یکسان است. حال آنکه چنین نیست و زن و مرد از لحاظ کمی نیز باهم متفاوتند. بهعنوان مثال مردان کلینگرند و زنان جزئینگر و کلینگری و جزئینگری بههیچ وجه باهم برابری کمی ندارند! حتی در احکام الهی هم این تفاوتهای کمی دیده میشود که از جمله این تفاوتها، میتوان مسأله «ارث» و «دیه» را یادآوری کرد!
بعد دیگر مقارن بودن ویژگیهای زنانه و مردانه است. بر خلاف تصور بسیاری افراد که مکمل بودن را در مشابهت زن و مرد خلاصه کرده و تصورشان این است که هر صفتی بین زن و مرد تقسیم شده و از هریک ۵۰% به مرد و ۵۰% به زن رسیده، حقیقت این است که اینچنین نیست و بسیاری از صفات زن و مرد که در آن مکمل هم هستند، مقارن یکدیگر است که همین مقارن بودن، حکایت از عدم تشابه دارد؛ هرچند عدم تشابه نسبی است و اطلاق ندارد. مثلاً اگرچه حیا هم در زن می باشد و هم در مرد، اما تشابهی که برخاسته از تقسیم مساوی و پنجاه درصدی آن بین زن و مرد باشد، در کار نیست و حیا در جنسیت زن به قدری قویتر است که گویا اختصاص به زن دارد؛ [۶]، اما مکمل همین صفت «حیا»، «غیرت» است که صفتی است مردانه و در واقع این دو صفت با وجود تفاوت ماهوی و عدم تشابه، مکمل و مقارن یکدیگرند.
از جمله تفاوتهای زن و مرد که مکمل بودن این دو جنسیت را در عین مقارن بودن خصوصیات حکایت میکند، اقتدار مرد و انفعال زن است. اگر زن و مرد هردو مقتدر بودند، بینشان اصطکاک میشد و اگر هردو منفعل بودند، در برابر یکدیگر منزوی میشدند؛ اما مقتدر بودن یک جنسیت و منفعل بودن دیگری، خود زمینه مکمل بودن زن و مرد است و این انفعال زن است که با اقتدار مرد به تفاهم می رسد. اشتباه بزرگی که امروزه جامعه بشری بخصوص تفکر فمینیسم گرفتار آن شده، این است که انفعال زن را با انزوا اشتباه گرفتهاند و برای حل مشکل زن، بنا بر این دارند که این انفعال را در او استحاله نموده، سهمی از اقتدار مردانه را برای او اختیار کنند که این خود موجب اصطکاک و بالا رفتن آمار طلاق در سطح جهانی شده است!
اعتقاد به نظم علی و خلقت حکیمانه الهی، ما را بر آن میدارد که این نوع تفکرات انحرافی را برنتابیده، انفعال خدادادی در زن را حکیمانه بشماریم و به جای استحاله آن، در صدد کاربردی کردن آن برآییم تا جنسیت زن بتواند با همان طبیعت خدادادی خود نقش ایفا کرده، در زندگی موفق گردد؛ ضمن اینکه همین خصیصه انفعال، با لطافت زن همخوانی داشته، او را از دوگانگی و بحران هویت بیمه میگرداند. به همین خاطر است که خدا نقش تربیت را به زن عطا فرموده تا از این طریق بتواند در مقابل مدیریت مرد از حقوق خود مراقبت نماید؛ حال آنکه اگر امر تربیت در بستر خصوصیات زنانه از جمله انفعال او بهکار گرفته شود، بهقدری کارآمد خواهد بود که دیگر زن اصلاً نیاز به طلاق پیدا نخواهد کرد؛ کما اینکه خدای عادل نیز طلاق را که امری مدیریتی است، از دوش او برداشته است.
آری، اسلام بشریت را از گرفتاری در این اشتباه محاسباتی که امروز سوغات تمدن غرب است بر حذر داشته، خود کارآمدترین راه ها را به بشر ارائه کرده است. این ما هستیم که اگر مبنای تحقیقات خود را نظریات اعتباری و منحط فمینیسم قرار دهیم، چه له و چه بر علیه آن قلم بزنیم، از دریافت حقیقت باز خواهیم ماند و نهایتاً در قالب اسلامی شعاری، مجبور به دور زدن قرآن شده، تبصره حکم کلی الهی را جایگزین آن حکم خواهیم کرد؛ کما اینکه در مواردی مثل حق طلاق و شرط ضمن عقد نیز اینچنین کردیم که این خود نمونه دیگری از همان اشتباه فاحش قسیم دانستن و همعرض دانستن سرمجموعه با زیرمجموعه آن است! اما اگر مبنای تحقیقات ما اصل «فلسفه خلقت زن» باشد و نیز ایمان به حقانیت مطالبات وحی دستخوش توجیهات منفعلانه در برابر هجمههای شیاطین مبلغ فمینیسم نگردد، قطعاً مسیر کمالات به صورت کاربردی به روی ما باز خواهد شد./918/ی702/س
سعید حمیدی زاده
[۱]. ذاریات، ۵۶
[۲]روم، ۲۱: «لتسکنوا إلیها».
[۳]. حجر، ۲۹ - ص، ۷۲
[۴]. کنز العمال، ح ۵۷۶۹
[۵]. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۴
[۶]. کنز العمال، ح ۵۷۶۹