یادداشت؛
کودتا در بیداری اسلامی!
هر حکومت و نظامی که بهجای تکیه بر ارزشها، به دنبال جلب نظر قدرتهای جهانی باشد، از پایگاه اقبال مردمی خارجشده و جز فلاکت و قهقرا، ارمغانی نمییابد.
به گزارش خبرگزاری رسا، بررسی و تحلیل نقاط ضعف خیزشها و قیامهای جهان اسلام از جنبهها و ابعاد متفاوت، نهتنها امری لازم و ضروری، بلکه تعیینکننده و سرنوشتساز است.
این مجموعه قیامها که از نیمه دوم سال ۱۳۸۹ کلید خورد، ابتدا از تونس آغاز شد و پسازآن در مصر، لیبی، یمن و بحرین ادامه یافت. سقوط حکومتهای دیکتاتوری در مصر، لیبی و تونس نویدبخش تشکیل حکومتهای اسلامگرا در شمال آفریقا بود؛ جایی که کشورهای استعمارگر از قدیم و نظام سلطه در عصر حاضر، سرمایهگذاری سنگینی برای حفظ حاکمان مستبد این منطقه کردهاند.
بااینحال و برخلاف تصورات، این انقلابها بهنحویکه انتظار میرفت به سرمنزل مقصود نرسید و از مدار خود خارج شدند. در تحلیل چرایی این امر، میتوان دلایل بسیاری اقامه کرد، اما علتالعلل شکست بیداری اسلامی را باید در وهله اول، «اعتماد انقلابیون به آمریکا و رژیم صهیونیستی» و در مرحله بعدی به «قدرناشناسی دستاورد بزرگ بهدستآمده» جستجو کرد؛ واقعیتی که رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی خود با جامعه قرآنی به آن تصریح کردند.
نمونه بارز این انحراف در انقلاب مردم مصر مشهود است. اولین جرقه بیداری اسلامی در این کشور در ۲۵ دی ۸۹ با تظاهرات مصریها در مقابل سفارت تونس برای حمایت از انقلاب تونس، آغاز شد. با گسترش دامنه اعتراضات، حسنی مبارک دولت را برکنار و عمر سلیمان را رسماً بهعنوان نخستوزیر جدید مصر منصوب کرد؛ عنصری منفور که تا پیش از آن، رئیس دستگاه امنیتی بود و سابقه تعقیب و بازجویی از سران اخوان المسلمین را در کارنامه خود داشت.
پس از کشوقوسهای فراوان میان مخالفان مبارک و اختلافات رهبران احزاب مصر، «محمد مرسی» در ۲۸ خرداد ۹۱ با فاصله اندکی «احمد شفیق» را در انتخابات کنار زد و بهعنوان اولین رئیسجمهور مصر پس از انقلاب منصوب شد. هنوز یک سال از تحلیف مرسی نگذشته بود که وی به خاطر بیاعتنایی به اولویتهای اساسی کشور ازجمله موضوعات اقتصادی و پشت پا زدن به مسئله قدس، با موجی از اعتراضات روبهرو و در نهایت در ۱۲ تیر ۹۲ برکنار شد.
تصور اشتباه مرسی این بود که بعد از سقوط دیکتاتوری حسنی مبارک، تا مدتها از حمایت مردمی برخورد خواهد بود، اما مردم مصر، چک سفید به وی نداده و عقد اخوت با او نبسته بودند. مرسی بهجای آنکه اهتمام خود را بر رفع مشکلات معیشتی مردم بگذارد، بهسادگی از کنار آنها گذشت و تورم و گرانی ارزاق، خشم مردم را به نقطه اوج رساند.
از همه مهمتر، وی یکی از رهبران گروه اخوان المسلمین بود و هیچکس گمان نمیکرد که در همان روزهای نخست، آرمان قدس را به مسلخ ببرد. رئیسجمهور مخلوع مصر همواره در سخنانش تأکید داشت که ارتش، تنها باید در خدمت دفاع از سرزمین مصر باشد که اشارهای روشن به عدم دخالت این کشور در دفاع از فلسطینیها بود.
او همچنین به شیمون پرز، رئیس رژیم صهیونیستی نامهای مملو از عشق و محبت نوشت و جنجال رسانهای بزرگی به وجود آورد. مرسی در آن نامه، پرز را «دوست بزرگ» خود خواند، از تمایل وافرش به گسترش روابط دوستانه میان مصر و اسرائیل گفت و در انتهای نامه نوشت: «دوست وفادار شما؛ محمد مرسی»؟!
این انحراف و اعتماد به صهیونیستها به نامهنگاری ختم نشد و بسامد آن تا سرزمینهای اشغالی رفت، تا جایی که روزنامه «هاآرتص»، دوران ریاست جمهوری مرسی را یکی از بهترین مقاطع تاریخ شوم رژیم صهیونیستی برشمرد.
اسرائیل گمان میکرد که با روی کار آمدن محمد مرسی روابط تلآویو- قاهره دچار تنش مضاعف میشود، ولی با لابی «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه وقت آمریکا، دوران حکومتداری این عضو برجسته اخوان المسلمین به مقطعی برای نزدیکی مراودات مصر با رژیم صهیونیستی تبدیل شد.
به نوشته هاآرتص، در آن دوره، اسرائیل توانست امتیازاتی از مصر دریافت کند که کسب آنها در دوره حسنی مبارک نیز ممکن نبود. اعلام پایبندی مصر به پیمان کمپ دیوید، تخریب تونلهای مقاومت که از صحرای سینا به نوار غزه برای انتقال غذا و تجهیزات حفر شده بودند، آتشافروزی و اختلافافکنی بین شیعیان و اهل تسنن و اعلام قطع روابط با سوریه، چهار عاملی هستند که به سبب سیاستهای صهیونیستپسند مرسی محقق شدند؛ بهنحویکه رسانههای این رژیم، فردای سقوط رئیسجمهور مخلوع وی نوشتند که «اسرائیل از سقوط دولت محمد مرسی دچار آسیب شده و از این برکناری ناخرسند است.»
انقلابیون لیبی هم به همین بلیه دچار شدند. قیام مردم لیبی علیه قذافی از زمانی به انحراف کشیده شد که هیلاری کلینتون با رهبران بیداری اسلامی همراه و با چراغ سبز آمریکا، پای ناتو به این کشور باز شد. از زمان مرگ قذافی در ۲۸ مهر ۹۰ تاکنون لیبی روی آرامش ندیده و به لانه امن تروریستهای داعش، نظامیان موردحمایت ارتجاع منطقه و رهبران تأییدشده از سوی غرب تبدیلشده است؛ رویدادی تأسفبار که نظیر آن را به شکلی دیگر در تونس شاهدیم و میبینیم که همکاری مقامات تونسی با آمریکا چنان تنگاتنگ شده که در اولین روزهای سال جاری مانور مشترک نظامی برگزار کردند!
این در حالی است که انقلابیون منطقه، همه از روز اول پرچم توحید را در دست گرفته بودند و فریاد اللهاکبر سر میدادند، ولی اعتماد به وعدههای آمریکا و بیتوجهی به آوردههای انقلاب، موجب شد تا نظام سلطه در انقلاب آنها دست به کودتا بزند و انقلاب آنها را به گروگان بگیرد.
علاوه بر این، نباید از نقش مخرب آل سعود در منحرف کردن انقلابهای مصر، لیبی و تونس غافل شد. بزرگترین نگرانی عربستان این بود که انقلاب مصر تبدیل به الگویی در جهان عرب شود و مردم سایر کشورها را نیز بیدار کند.
ضمن اینکه آمریکا و غرب همیشه از حضور مردم و شکلگیری حکومتهای مردمسالار در منطقه وحشت داشتند؛ چراکه بهخوبی دریافته بودند که هر جا حکومتی با آراء مردم شکلگرفته، دقیقاً برخلاف مطالبات و منافع آمریکا و غرب حرکت کرده و ارکان حکومت قرونوسطایی عربستان، متحد نزدیک آنها را در منطقه به خطر انداخته است.
سعودیها میکوشند در لیبی، خلیفه حفتر، فرمانده نظامی موردحمایت خود را بر طرابلس مسلط کنند، در مصر، روابط نزدیکی با رئیسجمهور این کشور برقرار کرده و اگر بگوییم تونس را به مستعمره خود تبدیل کردهاند، سخن بهگزاف نگفتهایم؛ و بالاخره اینکه نتیجه خوشبینی به آمریکا و رژیم صهیونیستی در همه انقلابهای عربی فاجعه به بار آورده است، اما این قاعده فقط منحصر به انقلابهای عربی نیست، بلکه هر حکومت و نظامی که بهجای تکیه بر ارزشها، به دنبال جلب نظر قدرتهای جهانی باشد، از پایگاه اقبال مردمی خارجشده و مقدرات خود را به دست کسانی میسپارد که جز فلاکت و قهقرا، ارمغانی برای کشورهای اسلامی، بلکه کشورهای جهان به همراه نداشتهاند. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: حمایت
ارسال نظرات