میخواست دیگر مادر شهیدی چشم انتظار نماند
به گزارش خبرگزاري رسا، بسیجی شهید محمد پازوکی با صرف دو سال کار مداوم و تحقیقات بسیار موفق به اختراع دستگاه استخوانیاب برای اولین بار در جهان شد؛ اختراعی ارزشمند که متأسفانه هیچکس قدر آن را ندانست و اختراعش دستکم گرفته شد. اما نیت محمد از این همه تلاش تنها شاد کردن دل مادران شهدایی بود که پیکر فرزندانشان سالها در زیر خاکهای غربت مدفون شده بود. محمد دوست داشت اختراعش پایانی بر دلتنگی و چشمانتظاری خانواده شهدای جاویدالاثر باشد.
محمد در روزی که قرار بود به عنوان کارگر بسیجی نمونه در محضر رهبر حاضر شود بنا به خوابی که دیده بود راهی منطقه پنجوین عراق شد.
18 اردیبهشت 1395 با اصابت ترکش حاصل از انفجار مین به شهادت رسید در حالی که پیش از سفر به همسرش نصیبه محمدی گفته بود این سفر بازگشتی نخواهد داشت. گفتوگوی ما را با همسر شهید پیش رو دارید.
شهید پازوکی متولد چه سالی بود؟ از اولینهای زندگی ایشان چه میدانید؟
محمد متولد 30 شهریور 1355 در تهران بود. فرزند دوم از یک خانواده هشت نفری بود. محمد همراه با چهار برادر و یک خواهرش در تهران زندگی میکرد و تحصیلات دوران ابتداییاش را تا پایه چهارم ابتدایی را در تهران سپری کرد، اما به خاطر بمبارانهای دوران جنگ، تهران را ترک و به سمنان نقل مکان کردند. از همان دوران نوجوانی علاقه شدید به کار داشت و از پایه اول ابتدایی کار کردن را شروع کرد. صبحها به مدرسه میرفت و بعد از ظهرها تا حدود ساعت 10 شب کار میکرد. محمد کارهای تأسیساتی انجام میداد. پدرش آن روزها در کارخانه پاکریس کارگر بود. محمد به مادرش میگفت: «مادرجان برای اینکه تو سختی نکشی کار میکنم و درآمدش را صرف کمک به خانواده میکرد. پس از اتمام تحصیلات راهنمایی به دبیرستان نرفت، ولی دوره کلاسهای فنی حرفهای را در رشتههای برق و جوشکاری گذراند و مدرکش را گرفت. بعد از آن با برادر بزرگش حسین برای کار به تهران برگشت. همسرم فنی کار بود و کلاً کارها و مشاغلش مر تبط به امور فنی میشد. محمد سال 1374 در نیروی زمینی ارتش اردوگاه اسرای عراقی شهرستان بجنورد به سربازی رفت و خدمتش در سال 1376 به پایان رسید. بعد از خدمت سربازی به سمنان برگشت و دوباره مشغول کار شد تا خرج خودش را دربیاورد و بخشی از درآمدش را به مادرش میداد.
محمد جوان باخدا و مردمدوستی بود که روحیه بسیجی داشت. چون کارش تأسیسات بود هر وقت سروکارش به خانوادهای کمدرآمد و ساده میخورد کارشان را انجام میداد، اما مزد نمیگرفت با اینکه خودش هم از خانواده سطح بالایی نبود، ولی تا میتوانست در راه رضای خداوند کار میکرد.
فصل آشنایی شما و محمد چطور رقم خورد؟
من و محمد با معرفی یکی از بستگان با هم آشنا شدیم و آذر 1378 با هم نامزد کردیم و در 13 مرداد 1379 مراسم عروسیمان برگزار شد. دو سال بعد سال 1381 فرزند اولم به دنیا آمد. محمد تا سال 1385 به عنوان مدیرفنی مهندسی شرکت پاکسام و زرینه پلاستیک مشغول کار بود و در همان جا بود که ساخت اولین اختراعش کلید خورد.
چه اختراعاتی در کارنامه شهید به ثبت رسیده است؟
از اختراعاتش در آن دوره میتوانم از طراحی و ساخت ماشینآلات پرکن مواد شوینده و پاککننده و طراحی و ساخت ماشینآلات بستهبندی مواد شیمیایی و مواد غذایی نام ببرم. همسرم بعد از ورشکستگی کارخانه از آنجا بیرون آمد و در سالهای 86 تا 87 به عنوان مدیر فنی مهندسی شرکت پارساسازان تولیدکننده قطعات خودرو مشغول کار شد و از سال 88 تا 90 در همان کارخانه به عنوان سرپرست تولید کارش را ادامه داد، اما آنجا را بهدلیل اختلاف بهوجود آمده بین مدیران ترک کرد. از اختراعاتش در آن کارخانه میتوان اینها را نام برد: طراحی و ساخت دستگاههای مولتی اسپیندل در زوایا و موقعیتهای متغیر در صنایع خودروسازی، طراحی و ساخت ماشینآلات مخصوص برادهبرداری، طراحی و ساخت دستگاههای روباتیک جوشکاری اتومات با خطای کمتر از یک درصد در صنایع خودروسازی. در سال 91 به همراه پسرخالهاش که شوهرخواهرش نیز بود پیمانکاری دانشگاه دولتی سمنان را به عهده گرفتند و در آنجا به عنوان سرپرست تعمیر و نگهداری تأسیسات، تهویه مطبوع و سیستمهای برودتی حرارتی مشغول کار شد.
محمد از آن پس تحقیقاتش را شروع کرد و بدون دریافت هیچگونه کمک مالی از هیچ ارگان یا سازمانی و تنها با هزینههای شخصی مشغول اختراع دستگاههای مختلف شد مثل طراحی و ساخت دستگاهها و تجهیزات تصفیه فاضلاب، طراحی و ساخت دستگاه تشخیصدهنده مکان چاه ارت برای اولین بار جهان، طراحی و ساخت دستگاه تشخیصدهنده انواع تونل در زیرزمین برای اولین بار در جهان، طراحی و ساخت دستگاه تشخیصدهنده اتصالی و قطع شدن کابلها و سیمهای برق در عمق زمین برای اولین بار در کشور و ...
چطور شد که همسرتان به فکر اختراع دستگاه شهیدیاب افتاد؟
خودش تعریف میکرد که روزی برای پیدا کردن لولههای آب قدیمی در دانشگاه که در زیرزمین قرار داشت، دچار مشکل میشوند. آنجا بود که فکر اختراع دستگاهی که بتواند لولهها را از زیر زمین پیدا کند به ذهنش خطور میکند. دستگاه لولهیاب (لولههای غیرفلزی از قبیل آزبست پلیاتیلن و غیره) برای اولین بار در آسیا اختراع شد. مدتی بعد و با گذشت دو سال کار مداوم و تحقیقات طاقتفرسا موفق به اختراع دستگاه استخوانیاب جسدیاب {شهیدیاب} برای اولین بار در جهان شد، اما داستان به همین جا ختم نشد و چندی بعد از اختراع و به ثبت ملی رساندن دستگاه شهیدیاب، محمد دست به اختراعات دیگری زد.
طراحی و ساخت دستگاه کشف مواد مخدر به تفکیک نوع مواد، طراحی و ساخت دستگاه تشخیصدهنده اعتیاد در افراد و تشخیص اعتیاد فرد به نوع مواد بدون نیاز به آزمایش و در کمتر از دو تا سه دقیقه و... از جمله اختراعات او بود.
اختراع همین دستگاه بود که مسیر زندگی ایشان را به تفحص شهدا کشاند؟
بله همسرم پس از ساخت دستگاه برای انجام تستهای میدانی به مناطق جنگی مثل جزیره مجنون و چزابه و... رفت. البته خودش هم علاقهمند به کار تفحص بود و به شهدا ارادت داشت. شکر خدا در آزمایش هم موفق بود. فروردین 1394 فرزند دوممان نریمان به دنیا آمد. در بهمن ماه همان سال همسرم با گروه تفحص شهدا راهی کردستان عراق شد تا با کمک گرفتن از وسیلهای که برای تفحص شهدا اختراع کرده بود به تفحص شهدا بپردازند. بعد از 10 روز به خانه بازگشت. همین زمان بود که خبر رسید به عنوان کارگر نمونه ملی انتخاب شده و به همین منظور به تهران و دیدار با رئیس جمهوری و رهبر معظم انقلاب اسلامی دعوت شد. درست در همان روزها ناگهان تصمیم گرفت به منطقه برگردد و کار تفحص شهدا را مجدداً شروع کند.
علت این تصمیم نهایی چه بود؟
وقتی دلیل این تصمیمش را از او پرسیدیم گفت دیشب خواب دیدهام که سرداری با لباس نظامی و چهره نورانی، من را صدا کرد و گفت «محمد تو تمام دوستان و همرزمانم را پیدا کردهای چرا نمیآیی من را پیدا کنی؟» آن سردار که گویا از شهدا بود در خواب محلی که در آن در زیر خروارها خاک مدفون شده بود را به محمد نشان میدهد. به خاطر همین خواب محمد تصمیم گرفته بود برود. من هم هر چه اصرار کردم برای دیدار با رهبری برو، دیدار با شهدا را ترجیح داد و از پسرخالهاش که دامادشان بود خواست تا به نیابت از او به مراسم کارگر نمونه که در تهران برگزار میشد برود.
شهادتش چطور رقم خورد؟
محمد اردیبهشت 1395 راهی منطقه پنجوین عراق شد. شب قبل از رفتن در حالی که داشت دستگاهش را آماده میکرد، رو به من گفت: «این بار که بروم شهید میشوم و تو همسر شهید میشوی.» با خودم گفتم شاید به خاطر آن خواب این حرف را میزند. نمیدانستم محمد را مهیای سفری میکنم که دیگر بازگشتی ندارد. از من و بچهها خداحافظی کرد و این آخرین دیدار من و محمدم شد. دوری از محمد برایم سخت بود، اما گذشت.
شما از چه طریقی متوجه شهادت ایشان شدید؟
پنج روز بعد از رفتن محمد، برادر و خواهرش به خانه ما آمدند و گفتند محمد موقع تفحص شهدا از تپه سر خورده و سرش به سنگی برخورد کرده و گویا به علت بیهوشی در بیمارستان بستری شده است. من و بچهها با شنیدن این خبر گریه کردیم و همگی به خانه پدرهمسرم رفتیم. فردا صبح دو نفر از نیروهای سپاه به منزل پدر شهید آمدند و خانواده را به سنندج بردند. جایی که محمد در یکی از بیمارستانهایش بستری بود. به آنجا که رسیدیم به ما اطلاع دادند محمد و همراهانش وقتی میخواستند از ارتفاعات کانیمانگا پایین بیایند، پای یکی از همراهانشان به نام سرهنگ شمسیپور بر روی مین والمری میرود وهر دو پایش را از دست میدهد و به شهادت میرسد. ترکشهای حاصل از انفجار مین به اطراف پرت میشود و چندتایش به تن و بدن یکی دیگر از افراد گروهی که حاجآقا نتاج نام داشت برخورد میکند و یک ترکش کوچک هم به پیشانی محمد برخورد میکند، ابتدا دوستانش فکر میکنند محمد به شهادت رسیده، اما وقتی علائم حیاتی را در او میبینند، او را با هلیکوپتر به بیمارستان سنندج میرسانند. محمد پنج روز در کما بود تا اینکه در روز 18 اردیبهشت 1395 به شهادت رسید.
مراسم تشییع پیکر مطهر این نخبه بسیجی در روز 20 اریبهشت همان سال در سمنان برگزار شد و در امامزاده یحیی بن موسی کاظم (ع) سمنان دقیقاً روبهروی ضریح مطهر امامزاده دفن شد.
در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
چه خوب گفتهاند تا چیزی را از دست ندهی قدرش را نمیدانی، برای ما وجود محمد اینگونه بود. تا وقتی که در بین ما بود هیچکس قدر خودش و کارش و زحماتش را ندانست. چه مظلومانه خیلی از تحصیلکردههای این جامعه توانایی و دانش و اختراعاتش را دستکم گرفتند. نیت واقعی محمد از این همه تلاش تنها شاد کردن دل مادران شهدایی بود که پیکر فرزندانشان بیش از 30 سال در زیر خاکهای غربت مدفون شده است. میخواست با اختراع دستگاه شهیدیاب پایانی بر دلتنگی مادران چشم به راه رقم بزند. محمد از این کار کوچکترین درآمدی نداشت. اختراعاتش به نام خودش ثبت شد، اما هیچ ارگانی از او حمایت نکرد و اختراعاتش را نخرید، اما جدا از تمام این ناملایمات باید بگوییم محمد لیاقت شهادت را داشت و پاداشی که هیچکس نمیتوانست به او بدهد را خداوند متعال با رساندن او به درجه رفیع شهادت داد./1360//101/خ