یادداشت؛
کمتر از کرونا نیستیم!
اگر برخیها که برای پریدن یک کلاغ در آسمان شهر، صدجور توییت و سخنرانی و افاده و افاضه داشتند و پوست سر خبرنگار را برای دیدهشدن در فضای خبرگزاریها میکندند، حالا سکوت کردهاند و خلقی را از پریشانگوییهای خود رهایی بخشیدهاند، چرا به این سکوت زیبای خود ادامه نمیدهند؟!
به گزارش خبرگزاري رسا، دکتر غلامرضا صادقیان، سردبیر روزنامه جوان، طی یادداشتی با عنوان «کمتر ز چوبی نیستی؛ حنانهشو، حنانهشو!» در کانال تلگرامی خود نوشت:
سه اتفاق پس از شیوع ویروس کرونا بیشتر از اتفاقات دیگر غیرقابل پیشبینی و تأملبرانگیز بود:
سه اتفاق پس از شیوع ویروس کرونا بیشتر از اتفاقات دیگر غیرقابل پیشبینی و تأملبرانگیز بود:
۱- مرخصی یکصدهزار زندانی.
۲- کاهش و یا قطع کامل برخی عادات ما به تجاهر و تظاهر اجتماعی مثل سیزدهبهدر، هجوم به نمایشگاههای کتاب و مانند آن نه به قصد خرید که فقط به قصد قاطی شدن با یک اجتماع (برای کسانی که فقط درون گروههای فشرده جمعیت احساس هویت میکنند!)
۳- تعطیلی و سکوت ممتد برخی نهادها و شخصیتها که گمان میکردیم، چرخ آفرینش بسته به چرخیدن آن نهادها و سخنان آن شخصیتهاست. (ذکر مثال و مصداق موجب اطاله است!)
اگر کرونا میتواند زندانیان را -چه با شاکی خصوصی و چه غیر آن- آزاد کند، چرا ما نتوانیم؟! الان چه چیزی اهمیت پیدا کرده است که آنان را مرخصی دادیم و آزاد کردیم؟ جان زندانیان؟ آیا در غیر ایام کرونا، فقط جسم یک زندانی در زندان بود یا جان او هم در اسارت بود؟! اگر میتوان برخی را به بهانه جان و برای انسانیت و اخلاق آزاد کرد، چرا فقط در ایام کرونا؟ آیا در غیر این ایام نمیتوان انسان بود؟! آیا وقت آن نیست که شاکیان خصوصی و غیرآن به ادامه آزادی زندانیان بیندیشند؟
اگر برخیها که برای پریدن یک کلاغ در آسمان شهر، صدجور توییت و سخنرانی و افاده و افاضه داشتند و پوست سر خبرنگار را برای دیدهشدن در فضای خبرگزاریها میکندند، حالا سکوت کردهاند و خلقی را از پریشانگوییهای خود رهایی بخشیدهاند، چرا به این سکوت زیبای خود ادامه نمیدهند؟!
کمتر از کرونا نیستیم! آنچنان که کرونا ما را اخلاقی کرد، از این پس خود به اختیار اخلاقی شویم؛ و این غزل دیوان شمس را توشه راه جدید قرار بدهیم، با واژههای آشنای این روزها مثل خانه، سینه، کینه، بیگانه، ویرانه، شکرانه، قبر و ترک نطق و چانهورزی کردن
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را، چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی.
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر، چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی، چون جان شدی جانانه شو جانانه شوای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو
/1360/
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات