قوت بخشی به مباحث اصولی و اهمیت به فقه مقارن از ویژگیهای مکتب فقهی شیخ مفید
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، چهار قرن از هجرت میگذشت و تحرک و پویایی، محیط دانش آن روز را سراسر فرا گرفته بود. گفتگوها و مباحث درون دینی مسلکها و مکتبها در اوج بود و در طی چهار قرنی که از ظهور اسلام میگذشت، مکتب تشیع، نه تنها مجالی در خور برای بروز نیافته بود، بلکه پیوسته از سوی مدعیان حاکم، سعی میشد از نفوذ علمیِ مشعل داران آن جلوگیری شود؛ اما با ظهور دولت شیعی «آل بویه» آزادی نسبی، محیط علمی و اجتماعی را فرا گرفت و صاحبان اندیشه و دانشمندان شیعی که تا آن زمان در جوّی ناآرام و اختناق آمیز به سر میبردند، آزادانه به ابراز عقیده و ترویج مکتب و فرهنگ شیعی بپردازند.
شیخ مفید، فقیه و متکلم توانای شیعی، در این فضای متلاطم و پرجنجال فکری، با استواری تمام، قد برافراشت و در جایگاه نشرِ فرهنگ و دفاع از تفکر شیعی قرار گرفت و با شرکت در مجالس مناظره با عالمانِ دیگر مکاتب اسلامی، با مجادلات أحسن خویش، اعتبار و اتقان مکتب تشیع را نمایان نمود و بیش از پیش، احترام و نفوذ شیعیان را نزد همگان بالا برد؛ به طوری که به خاطر فواید و آثار وجودی بسیار، به «مفید» شهرت یافت.
علامه شیخ فضل اللّه زنجانی در این باره مینویسد: خدمات ارزنده مفید و موفقیت او در راستای نشر و شکوفایی فرهنگ و علوم شیعی، به همان اندازه که همفکران وی را به تعجب و تحسین وا میداشت، مخالفان او را به خشم میآورد به گونهای که برخی از اینان، که در عرصه فکر و مجادلات عقیدتی مزه تلخ شکست را بارها و بارها از وی تجربه کرده بودند، برای رهایی از این سرافکندگی فکری، همواره آرزوی مرگ وی را در دل داشتند.
به طور کلی یازده مکتب فقهی در فقه شیعه وجود دارد که میتوان مکاتب فقهی شیخ مفید، حله، جبل العامل، محقق حلی، وحید بهبهانی، صاحب جواهر، شیخ انصاری، امام خمینی (ره) وآیتالله خوئی (ره) را از مهمترین این مکاتب دانست.
برخی از ویژگیهای مکتب فقهی شیخ مفید را میتوان این چنین برشمرد که مکتب فقهی شیخ مفید دارای قوت بخشیدن به مباحث اصولی، سرآمدی در مباحث کلامی، اهمیت به فقه مقارن، نقد روایات و نگارش متون فقهی استوار بوده است.
شخصیت علمی شیخ مفید گسترهای وسیع دارد. متکلمی است توانا و سخنور، فقیهی است همپای زمان، محدّثی است حدیث شناس و نقد اندیش، مورخی است بینا و حقیقت پرداز که پرداختن به گستره شخصیتی ایشان مجال بحثی جداگانه میطلبد که ذکر تمام آنها در این یادداشت نمیگنجده؛ اما به منظور بهتر روشن شدن شخصیت و گرایش فقهی شیخ مفید، جملاتی از گرایش فقه ایشان را از منظر خوانندگان میگذرانیم.
گرایشهای فقهی عصر شیخ مفید
در عصر شیخ مفید (قرن ۴) در محیط علمی شیعه، دو گرایش فقهی وجود داشت.
الف: گرایش فقه اجتهادی
ب: گرایش فقه حدیثی
گرایش فقه اجتهادی
اساس این گرایش ره آورد عرضه و تبیین مایههای تفکر اجتهادی و قواعد و اصول کلی اجتهاد بود که از سوی امامان شیعه به ویژه امامین صادقین (ع) ارائه گردید و با رهنمود و پیگیری آنان، در میان اصحاب نیز راه یافت. امّا از آنجا که در آن دوران، فقه حدیثی و نقل، شیوهای رایج و متداول بود و پاسخگویی احکام نیز بیشتر به صورت بازگویی و نقل حدیث انجام میگرفت، از گرایش فقه اجتهادی، استقبال در خوری نشد؛ چرا که این گرایش، افزون بر این که گرایشی نو و متحوّل بود و پیروی از آن سنّت شکنی و انحراف از شیوه رایج محسوب میشد، در برابرِ روش سهل و آسان فقه حدیثی دارای روشی چندان ساده نبود؛ بلکه تفریع فروع و استنباط حکم نیاز به اطلاعات کامل از قرآن و حدیث داشت؛ چنانکه به کارگیری اصول و قواعد صحیح استنباط در این گرایش، پویاییِ فکری و تلاش علمی خاصی را نیز در پی داشت.
با این وصف، همواره در کنار محدثان و راویان که گرایش فقه حدیثی را شکل میدادند و نفوذ به سزایی داشتند؛ گرایش اجتهادی نیز از سوی شماری از اصحاب همچون: محمد بن مسلم، جمیل بن درّاج، هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن دنبال میشد و در قرن سوّم یعنی دوران پایانی امامت، فضل بن شاذان و ابوسهل نوبختی این تفکر را همچنان پاس میداشتند.
پس از دوره حضور نیز هم زمان باآغاز غیبت کبری، دانشمند و فقیه برجسته، ابن ابی عقیل این گرایش را دنبال کرد و تفکر اصیل اجتهاد و استدلال را در عرصه فقه به نمایش گذارد. پس از وی، ابن جنید از این شیوه پیروی کرد و در اوج تفکر حدیثی، مشعل اجتهاد را بر افروخت و با وجود مخالفتهای بسیاری که با وی شد، به دفاع از این شیوه پرداخت؛ بنابراین اگر چه گرایش فقه اجتهادی در دوره حضور، در کنار گرایش فقه حدیثی وجود داشت و در آغاز دوره غیبت به دست دو فقیه بزرگ «ابن ابی عقیل و ابن جنید» پاس داشته شد، ولی این تفکّر، در تمام این مدت مغلوب حاکمیت و سلطه فقه حدیثی بود و تا اواخر قرن چهارم که این حاکمیّت پایدار ماند، قوّت و گسترشی در خور نیافت؛ امّا با ظهور فقیه متفکر، شیخ مفید، سلطه محدثان و گرایشهای حدیثی، در برابر تفکّری نیرومند قرار گرفت؛ چرا که شیخ مفید که خود گرایش اجتهاد و استدلال را در فقه دنبال میکرد، در مصاف و رویارویی با گرایش حدیث قرار گرفت و با انتقاد و حملات کوبنده خویش، پایههای فکری آنان را متزلزل ساخت. پس از وی نیز، شاگرد برجسته اش، سید مرتضی، راه علمی و مبارزاتی استاد را ادامه داد و سرانجام به سلطه این گرایش در محیط علمی شیعه پایان داد.
گرایش فقه حدیثی
این گرایش، ادامه گرایش سنّت گرای دوره حضور بود که به تدریج بر جامعه مذهبی شیعیان سایه افکنده بود. این شیوه فقهی که در زمان ائمه (ع) رایج و متداول بود، از نیمه دوم قرن سوم به طور چشمگیری گسترش یافت؛ زیرا در این زمان، محدثانی بزرگ چون: محمد بن یعقوب کلینی (متوفی ۳۲۹) و ابن قولویه (متوفی ۳۶۹) و بویژه محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق، ظهور یافتند و بیش از پیش برای رونق و رواج این شیوه افزودند.
در طی این دوران که همچنان سیطره با محدثان و گرایش حدیثی آنان بود، جز نقل احادیث کار بیشتری در فقه صورت نگرفت؛ چرا که این گروه، از نگارش و تبیین احکام فقهی جز با الفاظی که در نصوص آمده بود هراس داشتند و اساساً روشی جز این را ناروا و نامشروع میپنداشتند؛ از این رو تمام سعی خود را در گردآوری احادیث و ضبط و حفظ آنها به کار میگرفتند و تنها از همین رهگذر به بازگویی احکام میپرداختند. آثار فقهی این گروه، مجموعهای از متون روایات است که باب بندی و عنوان گذاری شده است و گاه اسانید روایات نیز حذف گردیده است.
گرایش فقهی شیخ مفید
شیخ مفید از هر دو گرایشِ موجود در عصر خویش، استفاده کرده بود: در گرایش اجتهاد، شاگرد مبرّز احمدبن محمدبن جنید و در گرایش حدیثی شاگرد محمد بن علی بن بابویه (صدوق) بود. از این روی، به خوبی با این دو گرایش آشنا بود و کاستیها و قوّتهای آن دو را میشناخت؛ امّا آنچه در این میان الگوی پیروی خویش قرار داد و سلوک فقهی خود را بر اساس آن گذاشت، شیوه اجتهاد بود.
شیخ مفید با این که از محضر ابن جنید بهره برده بود و از طریق وی با تفکر اجتهادی آشنا شده بود، ولی شیوه استاد را نمیپسندید؛ زیرا روش اجتهادی او را وسیعتر از آن چیزی میدید که در آموزههای شیعی مشروعیت داشت. گویی برخی از استدلالهای عقلی که وی در مقام اجتهادِ حکم آورده بود، گونهای از قیاس میشمرد و آن را دور از فرهنگ فقه شیعی میدانست. بدین سبب، به شیوه اش اعتراض داشت و بر او خرده میگرفت.
شیخ مفید معتقد بود که در استنباط حکم میبایست راهی را پیش گرفت که علمی و یقین آور باشد و قیاس، چون طریقی ظنّی و غیر علمی است، نمیتواند در کشف حکم به کار آید.
اعتراض شیخ مفید به روش اجتهادی ابن جنید و نیز مخالفتهای بسیار او با قیاس و اجتهاد، بعضی را بر این تصوّر وا داشته که مفید در فقه به شیوه اخباری مشی کرده است و هرگونه تحلیل و استدلالی که در راستای استنباط و اجتهاد حکم انجام گیرد، نامشروع میداند و از طرفی، چون نتوانسته اند استدلالهای فقهی وی را به کلی نادیده بگیرند، او را دارای شیوه و گرایشی دوگانه در فقه دانسته اند. امّا این پنداری نادرست است؛ زیرا شیخ مفید در تمام اعتراضها و مخالفتهای خویش در صدد ابطال و ردّ قیاس و اجتهادی بوده است که تکیه بر حدس و گمان دارد، نه این که شیوه اجتهاد و استدلال را به کلّی تخطئه کرده و استنباط صحیحِ حکم در دایره شرع را نپذیرد.
از مفهوم این سخنِ مفید، به روشنی دانسته میشود که وی، با اجتهاد به معنای درست کلمه، مخالف نیست، بلکه دست یابی به حکم، از طریق ظنّی و غیر علمی را مردود میداند؛ نوشته وی به ابوبکر بن الباقلانی، همین باور را نشان میدهد: «این گونه نیست که تمامی فقهاء، شیوه تو را در فقه بپیمایند، و در فهم معانی و عللِ احکام بر افزونیِ ظن و گمان تکیه کنند؛ بلکه بیشتر اینان بر این اعتقادند که معانی و علل را با استدلال و تعقّل و نظر به دست میآورند؛ پس سخن من ردّی بر ایشان نیست، بلکه تنها شیوه تو و مانند تو را باطل میکند»./ی703/