عالمی صادق
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، مرحوم دکتر سید جعفرسجادی (شهیدی)، فرزند مرحوم سید محمد سجادی، در سال 1297 شمسی، در شهر بروجرد دیده به جهان گشود و در همان شهر، تحصیلات خویش را اغاز کرده، پس از سواداموزی و تحصیل در مکتب خانه، ضمن اشتغال به کار در بازار بروجرد، به فراگیری علوم حوزوی روی اورد.
مرحوم شهیدی، درحوزه علمیه بروجرد، علاوه بر فراگیری ادبیات عرب، حاشیه ملا عبد الله، معالم، شرح لمعه و قوانین را نزد اساتید ان حوزه، از جمله عمویش مرحوم حاج اقا ابوالفضل مجاهدی، تلمذ کرده است.
آهنگ سفر به نجف
وی برای ادامه تحصیل، اهنگ سفر به حوزه علمیه دیرپا و پراوازه نجف اشرف می کند، تا از خرمن دانش اساتید ان دیار، خوشه ها برچیند و توشه ها برگیرد. از این رو برای تودیع و دعای سفر، در بامدادی سرد از روزهای زمستان سال 1320، به بیرونی منزل حضرت ایه الله العظمی بروجردی می رود. ان مرحوم، به استاد شهیدی می فرماید: «به این زودی ها نباید برگردی! سعی کن هر چه بیشتر بمانی! اگر روزی همه طالبان علم را از انجا راندند، ان وقت بیا. باید خود را برای تحمل مشقت اماده کنی.» و او در پاسخ می گوید: «می روم و تا پایان عمر در نجف می مانم و استخوان های من هم در وادی السلام دفن خواهد شد.»
شاگردی در محضر اساتید بنام
ایشان، با پای گذاشتن در حوزه نجف، از نعمت استفاده از محضر عالمان بسیاری چون حضرات ایات: سید یحیی یزدی، میرزا حسن یزدی، شیخ عبد الرحیم فیض، سید علی قوچانی، شیخ محمد دشتی، شیخ صدرا بادکوبه ای، شیخ غلام حسین اردبیلی، سید محمود شاهرودی، شیخ علی محمد بروجردی، شیخ موسی خوانساری، سید عبد الهادی شیرازی، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، شیخ محمد رضا کاشف الغطاء، میرزا محمد باقر زنجانی، شیخ محمد علی کاظمینی، میرزا هاشم املی و سید ابوالقاسم خویی، برخوردار می شود و با شور و شوق و جدیت، به فراگیری دروس سطح عالی و خارج فقه و اصول و فلسفه می پردازد.
این تلاش ها سرانجام به ثمر می رسد و استاد شهیدی، از سوی اساتید حوزه نجف به دریافت تصدیق اجتهاد نایل می اید. وی پس از آن، چند سالی را در قم طلبگی کرد و از محضر آیتالله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی بهره جست.
گذر از حوزه به دانشگاه
وی پس از آنکه چند سالی را در عوالم طلبگی در قم سپری كرده و از محضر آيتالله بروجردی و بسياری از مراجع و بزرگان دينی استفاده كرد اما بعد از هفت سال به علت بيماری به تهران بازگشت چون بايد هر هفته به پزشك مراجعه میكرد و درنتيجه از رفتن به حوزه باز میماند.
وی برای گذران زندگی و به منظور ترجمه متون عربی، علامه شهيدی نزد سنجابی(وزير فرهنگ وقت) میرفت اما به او اشتغال به تدريس پيشنهاد شد. شهيدی پس از بازگشت به ايران موفق به دريافت گواهينامه مدرسی شد و از وزارت فرهنگ سابق ديپلم ادبی را اخذ كرد.
او جهت ادامه تحصيل به دانشگاه رفت و موفق به دريافت ليسانس رشته منقول و ليسانس و دكترای زبان و ادبيات فارسی از دانشكده ادبيات تهران شد، وی در زمينههای ادبيات عرب و فارسی استادی بنام بود و درك محضر و همنشينی با استادانی نظير بديعالزمان فروزانفر، دهخدا، جلالالدين همايی و محمد معين اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان كرد.
همکاری با دکتر معین در لغتنامه دهخدا
برخورد با محمد معين، باب آشنايی وی را به حضور علیاكبر دهخدا فراهم كرد و بعد از تشكيل مؤسسه لغتنامه دهخدا، معاونت سازمان را به عهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سيدجعفر شهيدی دعوت به همكاری كرد و در نامهای به دكتر آذر(وزير فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بینظير، ولی كمنظير است».
دهخدا در اين نامه خواست كه به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدريس اختصاص دهند تا بقيهٔ وقتش را در لغتنامهٔ دهخدا بگذراند، ولی درسال ۱۳۴۰ كه با مدرك دكتری به دانشگاه منتقل شد تدريس در دانشگاه را تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه داد، اما بعد بهدليل ناامنی دانشگاه، دانشجويان خود را به مؤسسه دهخدا برد.
پس از سالها نيز، تا پايان عمر وی هنوز دانشجويانش چهارشنبهها به آنجا میرفتند و با شهيدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معين، شهيدی مسئوليت اداره سازمان لغتنامه دهخدا را بر عهده گرفت.
تألیفات مرحوم دکتر شهیدی
از جمله تالیفات ایشان عبارتند از: کتاب مهدویت در اسلام در سال ۱۳۲۹، جنایات تاریخ، در سه جلد، چراغ روشن در دنیای تاریک یا زندگانی امام سجاد علیهالسّلام ، کتاب پس از پنجاه سال (پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام)، و شرح لغات و مشکلات دیوان انوری، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، زندگانی حضرت فاطمه علیهالسّلام و آشنایی با زندگانی امام صادق علیهالسّلام ، زندگانی علی بن الحسین علیهالسّلام ، ستایش و سوگ امام هشتم در شعر فارسی، عرشیان، شرح مثنوی شریف، جلد چهارم (دنباله کار جلد مرحوم فروزانفر) و جزء و دفتر دوم)، شرح مثنوی دفتر سوم، از دیروز تا امروز (مجموعه مقالهها) به کوشش هرمز ریاحی و شکوفه شهیدی، علی از زبان علی (شرح زندگانی امیرمومنان)، از تا نیز شرح مثنوی دفتر چهارم، پنجم و ششم.
تصحیح آثاری چون تصحیح آتشکده آذر اثر لطفعلی بیک آذر بیگدلی، به همراه مقدمه، فهرست و تعلیقات سید جعفر شهیدی از آثاری تصحیحی او است. او در سال ۱۳۴۱ تصحیح دره نادره اثر میرزا مهدی خان استرآبادی، و در ۱۳۳۷ تصحیح براهین العجم، اثر محمدتقی سپهر را به همراه تهیه حواشی و تعلیقات تصحیح کرد.
ابوذر غفاری نخستین انقلابی اسلام، شیر زن کربلا اثر بنت الشاطی، انقلاب بزرگ اثر دکتر طه حسین و نهجالبلاغه از آثار ترجمهای او هستند.
محمد خاتم پیامبران، مقاله از ولادت تا بعثت، جاول و از بعثت تا هجرت، جدوم، یادنامه علامه امینی، - محیط ادب (مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی)، با همکاری حبیب یغمایی، محمد ابراهیم باستاتی پاریزی و ایرج افشار، نیز از مقالات منتشر شده استاد سید جعفر شهیدی هستند.
کتاب پس از پنجاه سال (قیام امام حسین علیهالسّلام او به زبانهای عربی، انگلیسی، ترکی استانبولی، ترکی آذربایجانی، ژاپنی و اردو، ترجمه شد و نیز کتاب زندگانی حضرت فاطمه به زبان ترکی استانبولی و عربی و همچنین تاریخ تحلیلی اسلام به زبانهای عربی، یونانی ترجمه شده است.
استاد شهیدی همچنین بیش از یکصد مقاله به زبان فارسی و عربی دارد که قسمتی از مقالههای فارسی او در مجموعهای به نام (از دیروز تا امروز) گردآوری و چاپ شده و مقالههای عربی او نیز در مجلههای ایران، الجزیره و عراق چاپ شدهاند. او کتابهایی نیز دارد که به دریافت جایزه نایل شدهاند که از جمله آنها میتوان به دره نادره، زندگانی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها ، نهجالبلاغه و شرح مثنوی اشاره کرد.
علت نپوشیدن لباس روحانیت
او علیرغم داشتن مقامات علمی حوزوی اما لباس مقدس روحانیت را به تن نکردند. فرزند ایشان در این رابطه می گوید: «مرحوم پدر پس از تحصیل در حوزه علمیه نجف در سال1327 به ایران بازگشتند و قصد داشتند به نجف برگردند، اما مسائلی پیش آمد که نتوانستند. من هیچ وقت از پدر نپرسیدم که چرا لباس روحانیت را کنار گذاشتند، ولی از روی رفتار و با توجه به اعتقادات ایشان، این گونه استنباط می کنم که مرحوم پدر برای لباس روحانیت حرمت فوق العاده ای قائل بودند و ملبس بودن را وظیفه بسیار سنگینی می دانستند.
از یاد نبریم که فضای دهه30 ایران به شدت ضددینی بود و به خصوص در محیط تهران، به دلیل اشاعه لاابالی گری، دفاع از لباس روحانیت کار بسیار دشواری بود. با توجه به اینکه پدر قصد داشتند در محیط دانشگاه به روشنگری و تبلیغ بپردازند، ترجیح دادند لباس روحانیت را کنار بگذارند.
غیر از این موضوع، ماندن در لباس روحانیت مستلزم آن بود که تا چند پشت فرد روحانی و روحانی زاده باشند و پدر با اینکه به درجه اجتهاد رسیده بودند و همه دوستان و معاشران فاضل ایشان، بر این مطلب وقوف کامل داشتند، اما به دلیل نداشتن آن عقبه، نزد کسی شناخته شده نبودند. ایشان وقتی بعضی از رفتارهای نامناسب را می دیدند می گفتند: «اگر کسی بدون مجوز، لباس پاسبانی بپوشد، مجازاتش می کنند، اما حوزه از اجرای چنین قانونی ناتوان است.
شأن لباس پاسبانی را حفظ می کنند، اما حوزه با آن همه عظمت، نمی تواند چنین قانونی را اجرا کند. پس بهتر آن است که افراد با لباس عادی زندگی کنند تا نفوذیها و جاهلان شأن این لباس را از بین نبرند». ایشان عمیقاً به دین باور داشتند و زندگی ایشان قبل و بعد از انقلاب، از این جنبه و رعایت احکام شرعی، کمترین تفاوتی نکرد. ایشان رابطه بین خود و خالق را بر دو بعد دین باوری و دین داوری استوار ساخته بودند.»
صداقت ویژگی برجسته مرحوم شهیدی
راستی و صداقت از جمله ویژگیهای است که اگر در انسانی شکل گرفت،مسیر سعادت و موفقیت را خواهد پیمود و این صفت از خصایص ویژه مرحوم شهیدی بود چنان که فرزند ایشان در این رابطه می گوید: «برجسته ترین صفت مرحوم پدر، صداقت ایشان بود. ایشان هرگز در تعریف یا تنقید از کسی افراط نمی کردند و هرگز کسی را آن قدر بالا نمی بردند که مصون از خطا جلوه بدهند. ایشان یک نواندیش، روشنگر و پژوهشگر کم نظیر بودند و همواره روشنگری را ملازم با دین و دینداری می دانستند. به اخلاق علمی سخت پایبند بودند و به اندازه خود علم، به اخلاق علمی اهمیت می دادند. از همین روی حتی اگر کلمه ای و جمله ای را ازکتابی اخذ می کردند و یا از فردی می شنیدند، قطعاً به آن اشاره می کردند. یادم هست وقتی کتاب بی نظیر ترجمه نهج البلاغه را چاپ کردند، در مقدمه آن با نهایت تواضع ذکر کردند که: خوانندگان کتاب اگر اشتباهات ایشان را متذکر شوند، موجب امتنان ایشان خواهد بود و در جلدهای بعد، اسامی تمام کسانی را که این کار را انجام داده بودند، ذکر کردند.
مرحوم پدر مجتهد و فقیه بودند و لذا مواضع اخلاقی ایشان مبتنی بر یقین قلبی و قطعیت علمی بود و اثری از احساسات زودگذر و هیجانات و عواطف ناگهانی در اعتقادات ایشان دیده نمی شد.»
ماجرای شفای دکتر شهیدی
دکتر سید جعفر شهیدی در اوایل کتاب (علی از زبان علی) نوشته است: سالیانی که در نجف اشرف به سر میبردم به درد چشم مبتلا شدم بسیار ازارم میداد. دو سه بار به مطب پزشکی رفتم و هر بار یک ربع دینار، یعنی کمی کمتر از یک چهارم ماهیانه ام را به او می دادم. درد چشمم اگر بیشتر نمی شد کمتر نمی شد. پسینِ روزی در یکی از ایوانهای صحن مقدس امیرالمومنین علیه السلام روبروی گنبد مطهر نشسته بودم افسرده و از رنج چشم ازرده! روی به گنبد کردم و گفتم: (یا علی من برای درس خواندن به شهر تو امده ام و تنها وسیلتم چشمم است. ) گریه ام گرفت. دو رباعی به ذهنم امد و در ان حال زمزمه کردم:
ای بارگهت قبله گه اهل نیاز
وی روضه حضرت تو خلوتگه راز
در خانه کعبه زادی و زادگهت
شد قبله مسلمین به هنگام نماز
ای ذات خدای را تو مرات جلی
وی نور مبین، کاشف سرّ ازلی
در مدح تو این بس که نبودی دوزخ
لو اجتمع الناس علی حب علی
در همین حال بودم که یکی از اشنایان به صحن درامد. مرا دید و حالم را پرسید. گفتم: (از درد چشم رنج می برم)گفت: فردا بیا با هم به کوفه برویم سید احمد ربیعی چشمت را ببیند. فردا با او به خانه سید احمد رفتم. با ذره بینی درشت چشمم را نگاه کرد. دارویی معرفی کرد و گفت روزی سه بار در چشمت بریز. دو بار ریختم و نمی دانم به نوبت سوم نیازی افتاد یا نه. همان روز درد چشمم ارام گرفت.
ان دارو چنین تاثیری داشت؟ یا حالت افسرده من و نیاز من به درگاه مولای کارساز؟ یا تصادف؟ هرچه اسمش را می گذارید بگذارید. بپذیرید یا نپذیریذ چشمم بهبود یافت.
حاج آخوند
ممنون که یاد این عالم رو زنده نگه میدارید