پای حق مردم میایستاد
آیتالله سید رضا فیروزآبادی در 16 مرداد 1344 دار فانی را وداع گفت. او از همراهان آیتالله مدرس در دوران نمایندگی مجلس، نزدیکان آیتالله کاشانی و طرفدار مصدق بود. آیتالله فیروزآبادی علاوه بر مبارزه و مقابله با پهلوی پدر و پسر؛ دستی در کارهای عامالمنفعه داشت و به همین دلیل در تاریخ شناختهشدهتر است. بیمارستان فیروزآبادی از مهمترین نمونههای کارهای خیر و عمومی اوست.
به مناسبت سالروز درگذشت سید رضا فیروزآبادی روایتهایی از سیره و حیات سیاسی او از نظر میگذرد.
*** تبعید فیروزآبادی توسط رضا خان ***
مرحوم فیروزآبادی با مرحوم مدرس مخالفت با جمهوریخواهی رضاخان همداستان شد؛ البته آنها در برخی قضایای دیگر هم در یک جبهه قرار داشتند؛ مثلا هر دو مخالف جدی حکومت استبدادی و حکومت نظامی بودند. فیروزآبادی میگفت: حکومت نظامی نمیتواند سرنوشت ملتها را تعیین کند... . بههرحال پس از مخالفت مرحوم فیروزآبادی با جمهوریت، رضاخان ایشان را به کلات نادری تبعید کرد. او را شبانه در یگ گونی قرار دادند و در گونی را بستند و در محل تبعیدگاه، از بالای تپهای به طرف پایین تپه فرستادند! در پایین تپه، گونی پاره شد و ایشان از آن بیرون آمدند. ایشان میگفتند: مردم با فانوس و چراغ دنبالم راه افتادند که معجزه شده! من فرار کردم و گفتم: الان است که با تعبیر معجزه،از من امامزاده درست میکنند و من هم نمیخواستم برای خودم مرید درست کنم! برای همین شبانه فرار میکند و به تهران میآید. این یکی از موارد مواجهه مرحوم فیروزآبادی با رضاخان بود. رضاخان از دورهای به بعد، جلوی هرنوع کنشگری سیاسی را گرفت و رجال ملی، ناگزیر خانهنشین شدند. مرحوم فیروزآبادی در این دوره، بیشتر به سوی خدمات اجتماعی سوق پیدا و وقت خود را صرف تأسیس بیمارستان کرد. پس از رفتن رضاخان در شهریور 1320، رابطه ایشان با شاه جوان بد نبود و او در مواردی به بیمارستان فیروزآبادی یا منزل ایشان میآمد.
*** مقابله با استبداد پهلوی ***
با زاهدی و اطرافیان شاه هم مخالف بود و میگفت: اینها استبداد را به مملکت برگرداندهاند! بااینهمه خوب است به خاطرهای اشاره کنم. زمانی که مرحوم فیروزآبادی فوت کرد، یادم هست پدرم در منزل نبود. نمیدانم در اختفا بود یا در جای دیگری، ولی بههرحال در خانه نبود. معینیان، رئیس دفتر شاه، به منزل ما زنگ زد و پدرم را خواست و من گفتم: ایشان مدتهاست در خانه نیستند! گفت: اعلیحضرت فرمودند: با وجود اینکه با هم مخالف بودیم، ولی به خاطر فوت فیروزآبادی بسیار متاثر شدم! واقعیت این است که شاه به خیراندیشی فیروزآبادی واقف بود. نمونهاش هم زمینهای بود که ایشان برای عیادت او از آیتالله بروجردی در بیمارستان فراهم کرد که به نفع او تمام شد و تصاویرش را دیدهاید. مشکل از جایی شروع شد که شاه به «خدایگان» تبدیل شد و فیروزآبادی چنین چیزی را نمیپذیرفت.
*** واکنش به لایحه واردات سگ ***
زمانی که مملکت در فقر بود و داشتند اوراق قرضه میفروختند، تیمسار درگاهی، رئیس شهربانی، لایحه خرید سگ از فرانسه را به مجلس میآورد! مرحوم فیروزآبادی همیشه با این افراد مخالف بود و میگفت: شما را انگلیسیها آوردهاند و به تنها چیزی که فکر نمیکنید، خیر و صلاح مملکت است. تا دوره ششم مجلس هم یک مقدار آزادی وجود داشت و بعد از آن بود که دیگر استبداد محض بود. تیمسار درگاهی در خلال صحبتهایش در مجلس، به دلیل تعریضهای فیروزآبادی به او میگوید: چون گوش آقا سنگین است، متوجه نمیشود من چه میگویم! اتفاقا آقا این حرف را شنیده بود که درگاهی میخواهد واردات سگ را آزاد کند و از فرانسه سگ بیاورد، به همین دلیل با صدای بلند میگوید: «من دخالت نکردم، فقط گفتم با وجود تیمسار درگاهی مملکت نیاز ندارد سگ از خارج وارد کند!» تیمسار درگاهی هم قهر میکند و از جلسه بیرون میرود.
*** پای حق مردم میایستاد ***
جلال آلاحمد و نیما و خلیل ملکی، هر ماه پیش مرحوم فیروزآبادی میآمدند و برایش شعر میخواندند و مقداری هم از سیاست میگفتند. مرحوم دهخدا هم با ایشان رابطه نزدیکی داشت. فیروزآبادی با همه حشر و نشر داشت و فقط موقعی که پای حق مردم در میان بود، میایستاد و اصلا برایش فرقی نمیکرد که طرف شاه باشد یا کس دیگری. حتی یک موقع در مجلس از دکتر مصدق هم انتقاد کرد، درحالیکه به ایشان علاقه و ارادت بسیار داشت. این در صورت مذاکرات مجلس هست و بسیار جالب و عبرتآموز است.
منبع: پایگاه پژوهشکده تاریخ معاصر در گفت و شنود با وحید فیروزآبادی