برکتی که زیارت عاشورا برای عباس موزون داشت
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، قرائت زیارت عاشورا طوری با زندگی ما گره خورده که نجوای آن پای ثابت روضههای خانگی است و حتی در سختترین شرایط زندگی؛ مثل بدرقه عزیزان به دیار باقی، آرامش دهنده دلهای شکستهمان است.اصلا هر جای زندگیمان را که نگاه میکنیم قرائت زیارت عاشورا دستمان را میگیرد و میبرد به نقطه امن دلدادگی امام حسین (ع).
همین است که شنیدن خبر شگفت انگیز کشف راز هزار و سیصد ساله در زیارت عاشورا هر قلبی که با زیارت عاشورا اجین شده را به تلاطم میآورد! مگر میشود؟! چرا که نه؟ مگر نه اینکه همه روزها عاشورا و همه زمینها کربلاست. حالا هم یکی از همان روزهای عاشوراست و قرار است یک بار دیگر صدای مظلومیت آل الله به گوش همه جهانیان برسد. صدای تلویزیون را بیشتر میکنم آیا بعد از قرنها قرار است «عباس موزون» ، پرده از راز بزرگ و مبهم واژه «تَنَقّبَت» در زیارتنامهای که حدیث قدسی هم هست بردارد؟ بله. خبر صحت دارد؛ این را مجری برنامه میگوید. همزمان با سالروز شهادت امام هشتم(ع) از این کشف در زیارت عاشورا رونمایی شد. اما ما به همین مصاحبه کوتاه تلویزیونی قانع نمیشویم و به همین بهانه گفتوگویی دو ساعته با عباس موزون، پژوهشگر، محقق را ترتیب می دهیم. با ما همراه باشید:
بفرمایید چه شد که به سمت کشف راز واژه مبهم در زیارت عاشورا رفتید؟
عباس موزون: خواندن زیارت عاشورا همیشه مورد علاقه بنده بوده و حتی در دوره سربازی در پادگان آن را مدام میخواندم و به هر کلمهاش مدتها عمیقاً فکر کردهام. علاوه بر این هرساله جلسهای برای شرح و تفسیر این زیارتنامه داریم که در آنجا به شرح و تفسیر کلمات و عبارات این زیارتنامه میپردازم و واژگان زیارت عاشورا را در این جلسات یک به یک و به طور ویژه شرح میدهم. به عنوان مثال فقط در یک جلسه کامل واژه «سلام» را شرح میدهم. بنابراین تک تک کلمات زیارت عاشورا مورد پژوهش من بوده و هست.
آثار برگزاری جلسات تفسیر زیارت عاشورا برای شما چه بود؟
عباس موزون: میراث پیامبر اکرم(ص) همانطور که خود ایشان هم فرمایش کردهاند، یکی کتاب خداست و یکی فرزندان ایشان. شاید اگر نتوانم بگویم برترین متن، بلکه یکی از متونی که از فرزندان پیامبر(ص) رسیده و به ما میگوید که چطور باید میراث ایشان را پاسداشت، زیارت عاشوراست.
زیارت عاشورا به نظرم یک دایرة المعارف فشرده شده است و یکی از مهمترین برکات برگزاری جلسات تفسیر زیارت عاشورا برای بنده، انجام همین پژوهش و تلاش برای پیدا کردن مفهوم درست این واژه مبهم بود. زیرا در هر جلسه هر واژه به طور ویژه شرح و تفسیر میشود و برای تفسیر و شرح اختصاصی همین واژه بود که به دنبال کشف مفهوم واقعی آن رفتم.
در زیارت عاشورا یک واژه مبهم مانده وجود دارد که تنها واژه ناشناخته این زیارتنامه تا امروز است. ناشناخته به این معنا که دانشمندان علوم دینی و پژوهشگران تا کنون نتوانسته اند با اطمینان معنایی قطعی برای آن ارائه فرمایند.
بنابراین کشف معنای واقعیِ مفهوم این واژه اهمیت بسزایی دارد هم به دلیل اینکه قرنهاست این زیارت که از حدیث قدسی وارده از ناحیه حضرت پیامبر (ص) است، آمده و هم اینکه شیعیان به مطالعه و عمل کردن به محتوای این زیارت (یا حدیثِ) قدسی بسیار سفارش شده اند.
ناشناخته به این معنا که دانشمندان علوم دینی و پژوهشگران تاکنون نتوانسته اند با اطمینان معنایی قطعی برای آن ارائه فرمایند. بنابراین کشف معنای واقعیِ مفهوم این واژه اهمیت بسزایی دارد هم به دلیل اینکه قرنهاست این زیارت که از حدیث قدسی وارده از ناحیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است، آمده و هم اینکه شیعیان به مطالعه و عمل کردن به محتوای این زیارت (یا حدیثِ) قدسی بسیار سفارش شدهاند.
بیش از سیزده قرن است که این متن شریف بر آدمیان نزولِ اجلال فرموده و از حدود ششصد سال پیش، «علامه کفعمی» از عالمان شیعه لبنان(۸۴۰-۹۰۵ق)، شروع به تحقیق و مباحثه پیرامون مفهوم این واژه در زیارتنامه کرده است. سپس علمای دیگر مانند «علامه مجلسی» در بحار الانوار، دانشمندان معاصر مثل «مرحوم علامه کلانتر»(ایرانی الاصل ساکن عراق) و دیگر اندیشمندان که در کشورهای مختلف اسلامی در مورد این واژه مبهم به بحث نشسته و متأخرین ایشان به صراحت گفتهاند که هنوز پی به مفهوم این واژه برده نشده.
به عنوان نمونه از دانشمندان معاصر، «علامه کلانتر» مؤلف «شفاءالصدور» که در این باره تحقیقات زیادی انجام داده و شخصاً چهار نظر و مفهوم درباره آن ارائه کرده شخصاً ابراز کرده که هر آنچه گفته شد خالی از خلل نیست و شاید بعدها خداوند خبری از معنای واقعی این مفهوم به ما برساند .
اما ریشه همه این بحثها در یکی از واژگان خاص در متن زیارت عاشورا است آنجا که میخوانیم: «لَعَنَ الله اُمّةً اسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ» یعنی: لعنت خدا بر کسانی که ... . «لعن» یعنی دور شدن از رحمت خدا. در مقدمه باید بگویم: «لعن» حرف رکیک یا دشنام نیست بلکه درخواست از خداست برای اینکه رحم نکند بر کسی که ظلمی را انجام داده یا میخواهد انجام دهد. منظور دور شدن از همان رحمت عام (رحمانیت) خداست که تکوینی و شامل امکاناتی میشود که برای همه مخلوقات جاری است.
اینکه برخی افراد به زیارت عاشورا خرده گرفته و ادعا میکنند این زیارتنامه پُر از لعنت است، اول متوجه مفهوم لعن که همان دوری از رحمت خداوند است، نشدهاند زیرا: اول اینکه این لعن را خداوند بر آنها فرستاده و قول ما انسانها نیست. دوم اینکه قرآن را نخوانده و نمیشناسند. زیرا خداوند در قرآن دهها بار افراد و گروههای مختلف را لعن کرده است.
هر کدام از واژههای اسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ و َتَنَقَّبَتْ به چه معناست؟ و چرا مفهوم واژه « َتَنَقَّبَتْ» سالیان سال مورد بحث قرار گرفته است؟
عباس موزون:در این بخش زیارت عاشورا آمده است: لعنت خدا بر امت (کسانی) که برای کُشتن امام حسین علیه السلام(در آن زمان)، و یا کسانی که برای کُشتن فکر و اندیشه و رویکرد امام حسین علیه السلام (در دورانهای بعد از شهادت آن حضرت)، اقدام ورزیده. «اَسرَجَت» فعلی است که از «سَرج» گرفته شده به معنی زین. یعنی کسانی که به اسبها زین زدند.
«اَلجَمت» از لِجام گرفته شده و لِجام یک کلمه راه یافته از زبان فارسی به عربی است که اصل آن «لِگام» است. از آنجاییکه عربها حرف «گ» ندارند، به جای لِگام، میگویند لِجام و از آن فعل «اَلجَمَت» ساختهاند. یعنی کسانی که به اسبها لِگام زدند.
سومین کلمه که قرنها مورد بحث قرار گرفته اما تا به امروز مفهومش برای محققان و پژوهشگران ناشناخته باقی مانده مفهومی است که یافته اصلیِ پژوهش بنده در متن زیارتنامه است و آن واژه « تَنَقَّبَتْ» است. معنای ظاهری این واژه این است «نقاب زدند» حال اینکه چرا نقاب زدن قرنهای متمادی مورد بحث قرار گرفته اما به نتیجه نرسیده است دلایل مختلفی دارد که در ادامه به تفصیل آن میپردازم.
دلیل یکم: موضوع این است که در زبان و فرهنگ عربی، نقاب یک وسیلهای از پوشش و حجاب برای صورت زن است که به شکلهای مختلفی از آن استفاده میکنند. اگر در بخش جستجوی گوگل عبارت «نقاب المرء» را بزنید، انواع نقاب عربی و تصاویر آن به نمایش گذاشته میشود.
نمونه ای از«نقاب المرء»
در زبان عربی «نقاب الرجال» وجود ندارد و به اندازهای به این زبان بی ارتباط است مانند این که بگوییم: مردان برای رفتن به جنگ چادرهایشان را سر کردند. ولی مردان برای پوشاندن چهره از چیزی بنام «لِثام» استفاده میکنند. منظور از «لِثام» آن بخش از دنباله عمامه مردانه است که آویزان است و گاهی از زیر گلو گذرانده و بر روی شانه مخالف میاندازند و در این حالت به آن «تحت الحَنک» هم میگویند و در بخشهایی از خراسان، هند و مناطق عرب نشین از آن برای پوشاندن صورت در برابر توفان، سرما،گرما و ناشناس ماندن به شکلی که آن را از جلوی دهان و بینی عبور داده و در طرف دیگر عمامه سِفت میکنند، کاربرد دارد و در تمام تاریخ تا به امروز هیچگاه مَرد عرب از نقاب که پوشش مخصوص زنان است استفاده نمیکند. به همین دلیل «علامه کفعمی» در ششصد سال پیش، برای اولین بار در مکتوبات خود مفهوم ظاهری کلمه «تَنَقّبَت» را به چالش کشیده و در مورد آن مباحثه میکند. در ادامه «علامه مجلسی» و سایر علما و پژوهشگران نیز تا کنونی(۱۴۰۲ هجری خورشیدی) این تحقیق و مباحثه را ادامه داده و به پاسخ روشنی نرسیدهاند. از طرف دیگر در تواریخ و گزارشهایی که از کربلا در دسترس است هیچگاه گفته نشده لشکریان یزید، چهره را به روش مردانه حتی (یعنی با لِثام) پوشاندهاند. چه رسد به اینکه با نِقاب یا روبند زنانه چنین کرده باشند که از محالات است و اتفاقاً در کربلا کاملاً برعکس این قضیه اتفاق افتاده به این مفهوم که هر یک از سپاهیان یزید که به پیکار با امام حسین(ع) میآمدند یا خودشان را معرفی میکردند و یا افراد لشکر امام آنها را میشناختند و به رجزخوانی میپرداختند و به همین علّت هم یکایک ایشان هر چه در آن واقعه کردند توسط همگان مشاهده شد.
منظور از «لِثام» آن بخش از دنباله عمامه مردانه است که آویزان است
دلیل دوم: دلیل دیگر بر رد امکان نِقاب بستن این است که نام هر کدام از مخالفان امام حسین(ع) که حتی یک نیزه، سنگ، شمشیر و... به طرف امام و لشکرشان پرتاب کرده بودند در گزارشهای تاریخی ذکر و ثبت شده به گونهای که مختار بعدها به سادگی با شهرتی که هر یک یافته بودند آنها را دستگیر و مجازات کرد و این یعنی صورتهای این افراد باز و مشهود بوده است. ضمن اینکه لشکریان عمربن سعد نه تنها از شناساندن خودشان در انجام جنایت شرم و ترسی نداشتند بلکه حتی افتخار هم میکردند. چرا که به گواهی تاریخ، ابن زیاد نامهای به عمر سعد نوشته و از او خواسته بود بعد از به شهادت رساندن و جداکردن سر امام حسین(ع) با اسب از روی بدن مطهر ایشان بروند. عمر سعد هم بعد از شهادت امام حسین(ع) با صدای بلند فریاد میزند: «مَن ینتَدِبُ لِلحُسَینِ فیوطی الخَیلُ صَدرَه و ظَهرَه؟ کیست که داوطلب باشد بر پیکر حسین(ع) اسب بتازد تا زیر سم اسبان سینه و پشت حسین(ع) خُرد گردد؟». ۱۰ نفر که نام همه آنها در تاریخ ذکر شده، اعلام آمادگی کرده و این عمل شنیع را انجام دادند. این ۱۰ نفر وقتی اسبهایشان را زین کردند به اندازهای به این کار افتخار میکردند که در شهر شام به «بنو سَرج» معروف شدند. یعنی اولاد کسانی که اسبها را زین کردند برای تاختن بر بدن امام... .
بَنوهای دیگری هم در تاریخ از جمله در کتاب «کنزالفوائد» علامه کراجَکی از آنها نام برده شده وجود دارند. مثلاً «بنو سَنان» فرزندان کسانی که سر مبارک امام حسین(ع) را نیزه کردهاند.«بنو سراویل» فرزندان کسی که لباسهای امام حسین(ع) را از بدن مبارک ایشان درآوره بود. «بنو الطشتی» فرزندان کسی که طشت حامل سر امام حسین(ع) را برای یزید آورد. «بنو المکبّری» فرزندان کسانی که بعد از شهادت امام حسین(ع) پشت سر مطهر ایشان وقتی وارد هر روستا یا شهری میشدند، تکبیر میگفتند و... و اینها نشان میدهد که این افراد نه تنها شرم و ترسی برای پوشاندن چهره نداشتند بلکه برای شناخته شدن و کسب شهرت در انجام آن فجایع تلاش و به آن افتخار هم میکردند.
به گواهی تاریخ حتی یکی از همین ۱۰ نفر به نام اسد بن مالک که روی بدن مطهر امام حسین(ع) اسب تازانده بود، برای گرفتن جایزه از ابن زیاد، در وصف این عمل شنیع شعری با این مضمون گفته که«ما بودیم که با اسبهای نیرومند که به سختی مهار شدند روی کمر و پشت حسین اسب تازاندیم». ابن زیاد هم جایزه کمی به آنها داد. ولی مختار بعداً دست و پای همین ۱۰ نفر را به زمین بسته و اسب بر آنها تازاند تا کشته شدند.
یک اقدام دیگر اینها آن بود که این اسبها را بعداً به مصر برده و نعلهایشان را به تبرک روی درب خانههایشان چسباندند. این قضیه بعدها توسط دشمنان اهل بیت مرسوم شد و از طریق سرزمینهای شرقی سوریه به اروپا راه پیدا کرد و حتی در برخی مناطق ایران هم هنوز افرادی ناآگاه بالای درب مغازهها یا خانهها به نشانه تبرک، نعل میچسبانند.
دلیل سوم: دلیل آخر بر رد امکان نِقاب زدن لشکریان یزید اینکه تعداد افراد لشکر امام حسین(ع) حدود صد نفر در برابر چند ده هزار نفر بوده بنابراین دلیلی وجود ندارد که یک لشکر چند هزار نفره در مقابل این جمعیت حدودا صد نفره که به زودی کشته و اسیر میشوند هراسی از کشته شدن داشته باشند یا بخواهند صورت بپوشانند تا شناسایی نشوند.
دلیل دیگری هم در این باره میتوان اقامه کرد ولی مهمترین اینها آن است که اساساً نِقاب، پوشش زنانه است و ربطی به مردان نظامی ندارد.
بنابراین تا امروز بر اساس پژوهشهای دانشمندان و علمای اسلام، دست کم ۱۷ معنا برای واژه «تَنَقّبَت» بیان شده که همگی آنها با نقدهای درست و با ادلّه ذکر شده از همان محققان یا محققان و اندیشمندان دیگر رد شده است. به عنوان مثال علامه کفعمی در سه دیدگاه به صورت خلاصه اینگونه توجیه میکند:
توجیه اول: ممکن است واژه «تَنَقّبَت» استعاره از نِقاب زن باشد.
توجیه دوم: ممکن است واژه «تَنَقّبَت» از «نَقبه» که نوعی لباس است، گرفته شده باشد.
توجیه سوم: معنای «تَنَقّبَت»، «سارت فی نقوب الرض» است. «نقوب»، جمع «نقب» و به معنای راههاست.
یا برخی دیگر«نَقَبه» را نوعی لباس «لُنگ مانند» توصیف کردهاند. در حالی که پوشیدن لباسی شبیه «لُنگ» اصلاً در جنگ آن هم برای سوارکاری هیچگونه مفهوم و توجیهی ندارد و بیشتر به طنز شباهت دارد. ضمن اینکه رعایت تجانسِ معنایی در کلمات مسلسل (زنجیرهای) یک جمله نیز باید مدنظر قرار بگیرد. منظور همجنس بودن و سنخیتِ زنجیرهای از واژگان پیاپی در یک جمله است. به عنوان مثال مگر میتوان گفت: لعنت خدا بر کسانی که «زین زدند»، «لِگام بستند» و «به گونه خاصی جنگ کردند» یا «غذا خوردند»!!
پس آنچه مسلّم است اینکه علما و حتی دانشمندان معاصر مانند علامه کلانتر(ره) نیز که تا دو دهه پیش زندگی میکردند به مبهم بودن این موضوع معترف بودهاند به طوریکه علامه کلانتر در پایان نظریاتش میافزاید: «انصاف، این است که هیچیک از معانی، خالی از خللی نیست، «و لعل الله یُحْدث بعد ذلک امراً» یعنی و شاید خداوند در آینده به ما بگوید که موضوع چیست؟
حتی در سالهای اخیر خبرگزاری فارس نیز یادداشتی مرتبط با همین واژه منتشر کرده بود (از اینجا میتوانید مشاهده کنید)
چرا تحقیقات و پژوهشهای علما و اندیشمندان اسلامی بی نتیجه مانده است؟
عباس موزون: این موضوع چندین دلیل دارد: اول اینکه_ با رعایت ادب و احترام به تمامی دانشمندان و علمای قدیم و معاصر که در هزاران زمینه و موضوع دیگر حرفهای مفید و مؤثر داشته اند و مرهون تلاشهایشان در حال و آینده هستیم_، باید بگویم:
دلیل یکم: (بیان اشتباه مسأله تحقیق در پژوهشهای گذشتگان)
اصل موضوع درباره واژه «َتَنَقَّبَتْ» از نگاه و قلم ایشان دوره مانده زیرا مسئله تحقیق ایشان این بوده که: «آیا لشکریان یزید_ که زن نبودند_ ممکن است نقاب زده باشند یا نه؟»در حالی که اصلِ سؤال و مسأله تحقیق از پایه اشتباه بوده و در نتیجه پاسخهای اشتباهی به این سؤالِ اشتباه داده شده است
دلیل دوم: (وجود محدودیت در روش تحقیق گذشتگان)
در آغاز و پیش از بیان دلیل دوم میخواهم از تلاشهای پژوهشگران در طول تاریخ دفاع کنم و علّت محدودیتهای تحقیق ایشان درباره این واژه را بیان کنم.
معنای واژه «تَنَقّبَت» بسیار روشن است اما از آنجا که محققان و پژوهشگران گذشته، روش تحقیقشان برای شناسایی این مفهوم صرفاً « روش کتابخانهای» بوده و تحقیق میدانی نداشتهاند، بنابراین به علّت وجود این محدودیت در روش تحقیق، موفق به دریافت پاسخ درست هم نشدهاند. هر چند در دفاع از این محدودیت و اِشکال تحقیقات ایشان و توضیح این مطلب باید به دو علّت باید اشاره کنم.
محدودیت اول: اینکه این افراد نظامی نبودهاند که شخصاً در میدان جنگ قرار بگیرند و زمینه کاریشان هم نظامی نبوده است.
محدودیت دوم: این محدودیت که ویژه عمده گزارشهای تاریخی است در نگارش گزارش تاریخی واقعه کربلا هم دیده میشود و آن این است که به طور طبیعی گزارشنویسانِ تاریخی اشارهای به تمام جزئیات نداشتهاند.
برای مثال در اینجا چند سؤال را مطرح کنم تا نشان دهم متنهای تاریخی نه تنها در واقعه کربلا بلکه درباره هر جنگ دیگری در طول تاریخ ناقص نگارش شدهاند.
۱- چند آشپز در لشکر طرفین حضور داشتهاند؟ ۲- خوراک ناهار و صبحانهشان چه بوده است؟ ۳ -چه تعداد دیگ غذا بار گذاشته شده بود؟ ۴- در آن روز چند چادر برپا شده و جنس چادرها از چه بوده است؟ ۵-تعداد و انواع نژاد مَرکبهای مختلفِ حضّار در کربلا چه بوده؟ ۶- مسیر وزش باد در دشت کربلا به کدام جهت بوده؟ و به همین شکل میتوان پرسشهای بیشماری مطرح کرد که همگی بی پاسخند و دلیل این نقصها هم خلاء جزئینگاری در گزارشهای تاریخی مورخان در همه ادوار تاریخ است. بنابراین ضعف طبیعی جزئیات اطلاعاتی که در متون تاریخی مربوط به جنگهایی همچون واقعه کربلا وجود دارد به طور خود به خودی باعث ایجاد اِشکال در نتایج تحقیقات مربوطه است و به همین دلیل هم بوده که پژوهشگران گذشته در بررسی مفهوم واژه «تَنَقّبَت» تنها به بررسیهای زبان شناسانه و یا صرف و نحو عربی پرداخته و بدیهی است که نتوانسته باشند مفهوم اصلی این واژه و ارتباطش با سایر کلمات این جمله از زیارتنامه (اَسرَجَت، اَلجَمَت و «تَنَقّبَت») را بیابند تا جایی که حتی برخی از ایشان متوسل به این پاسخ شدهاند که شاید اصل این واژه دچار تحریف (جابجایی حروف) شده و یا این احتمال را مطرح میکنند که شاید نویسنده یا نویسندهای که نخستین بار این متن را از زبان نخستین گوینده یا گویندگان شنیده، هنگام شنیدن اصل واژه دچار اشتباه شده و بنابراین احتمالاتی مطرح میکنند که شاید در واقع این واژه «تَنَقّبَت» نبوده و مثلاً «تَقَبّبّت» یا «تَنَکّبَت» یا «تَقَتّبّت» و یا ... بوده باشد.
و حتی پژوهشگری در کتاب «مصباح المتهجد» از اساس یک واژه دیگری که اصلاً هیچ شباهتی ندارد را درج میکند و در متن زیارتنامه به جای واژه «تَنَقّبَت» از واژه «تَهَیّئَت» به معنی آماده کردن و مهیای جنگ شدن استفاده کرده که البته کتاب «مصباح المتهجد» برای استناد درباره این واژه، کم اعتبار و منبع ضعیفی است. زیرا در قدیمیترین نسخه زیارت عاشورا که هزار سال قدمت دارد و توسط فردی به نام «عبدالجبار» فرزند علی رازی مربوط به قرن پنجم قمری است، واژه «تَنَقّبَت» آمده است و نه «تَهَیّئَت». هم اکنون اصل این نسخه از زیارتنامه در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است. خلاصه اینکه تمامی اینگونه تلاشها برای احتمال تغییر این واژه به دلیل نداشتن سند و مشکلات مختلف در واژهپردازی، در حد فرضیه باقی مانده و میدانیم تفاوت فرضیه با نظریه در این است که فرضیه ها همیشه در حد یک پیشنهاد برای شروعِ یک بحث هستند ولی نظریه توضیحی است درباره یک موضوع که همراه با مدارک و مستندات است و اسنادی که تا حد بسیار زیادی قابل دفاع و اتّکاء است و البته سطح بالاتر از نظریه هم قانون و سطح بالاتر از قانون، اصل است.
پژوهش و پاسخ شما به این واژه مبهم در چه سطحی است؟
عباس موزون: آنچه که پژوهش بنده در زمینه واژه «تَنَقّبَت» است، حداقل در سطح نظریه و بالاتر است زیرا همراه با ادلّه و مستندات است منتها زمانی که همه محققان آن را پذیرفته و در مورد آن نظر دهند، تبدیل به قانون میشود.
پس به امروز یعنی سال ۱۴۰۲ خورشیدی این سوال همچنان باقی مانده که منظور از «تَنَقّبَت» در این بخش از زیارت عاشورا چیست. درست است؟
عباس موزون: بله ولی معتقدم با رونمایی از آنچه در این گفتوگو تقدیم خواهم کرد پاسخ این سؤال برای همیشه روشن میشود به لطف خدا و خواهیم دانست که در اینجا منظور از نِقاب زدن، نِقاب زدن بر صورت انسانها نیست بلکه منظور، نِقاب زدن بر صورت اسبهاست. یعنی باید دانست که در این بخشِ زیارت عاشورا میفرماید:«اُمّةً اَسرَجَت وَ اَلجَمَت وَ تَنَقّبّت» معنایش آنچنانکه تاکنون گمان شده این نیست که:«آنان که اسبها را زین کردند، اسبها را لِگام زدند و بر صورت خود نِقاب زدند» بلکه معنای واقعی این است: «آنانکه اسبها را زین کردند، اسبها را لِگام زدند و اسبها را نِقاب زدند» برای بررسی بهتر این مفهوم، ذکر دو نکته ضروری است:
نکته یکم: «نقاب اسب» چیست؟ برای فهم این موضوع یا باید نظامی بوده و با اسب به جنگ برویم که در عصرِ حاضر منقضی شده و اندیشمندان شیعیِ سدههای گذشته نیز نظامی نبودهاند و یا اینکه روش پژوهش ما منحصر به فضای کتابخانه نباشد و در مورد جنگهای آن دوره و تجهیزاتش تحقیق و بررسی میدانی کنیم. بنابراین اینکه میگویم تحقیق میدانی در این باره نشده به همین دلیل است که اگر محققانِ سدههای گذشته .تحقیقات میدانی داشتند متوجه نِقاب داشتن اسبها در جنگها میشدند.
و اما اینطور که بنده تا به امروز دستهبندی کردهام، نِقاب اسبها دست کم چهار گروه مختلف هستند
گروه اول: نقابِ زینتی اسب
کاربرد نِقابهای تزیینی که از قرون گذشته تا عصر حاضر در اقوام و کشورهای مختلف از جمله سرخپوستها مورد استفاده هستند.
گروه دوم: نقاب پشه بند اسب
انواع نِقابهای پشه بند اسب برای جلوگیری از نیش زدن پشه و زخمی شدن ناحیه پلک و چشم اسبها استفاده میشوند.
گروه سوم: نِقاب جنگی اسب
کاربرد نِقابهای نظامی اسب که ویژه جنگها ساخته میشدند این است که وقتی سوارکار در میدان جنگ به جلو میرود، سربازانِ دشمن و مهاجمانِ پیاده یا سواره مقابل، میتوانند با زدن نیزه، تیر، تبر یا... به سر و صورت اسب، سواره نظام را به زمین بیندازد و به او آسیب بزند. ضمن اینکه اسبهایِ نظامی نه تنها در سر و صورت که حتی بر بدن هم زرههای محافظ داشتهاند و افراد سواره نظام که اسب گرانبها یا وضع مالی مناسبتری داشت با خرید زرههای مقاومتر و صرف هزینه بیشتر از اسب خود محافظت میکردند. امروزه در سرتاسر دنیا از شرق تا غرب میتوان در موزههای مغولستان، کشورهای شرق آسیا و اروپا نمونههای قدیمی و عتیقه فراوانی از این نوع زرهها را مشاهده نمود.
حتی در دوره جنگهای ایران و عثمانی کاربرد نقابها به حدی بوده که برخی پژوهشگرانِ دانشکده صنایع دستی اصفهان، در مقالهای پژوهش به مقایسه نقابهای جنگی اسبهای ایران و عثمانی پرداخته و انواع هنرهای دستی و طرحها و نقوشی که توسط هنرمندان مختلف روی این نوع نقابهای فلزیِ جنگی اجرا شده را مورد بررسی قرار دادهاند.
برای درک بهتر از کارکرد این نِقابها در عصر حاضر میتوان به طراحی و ساخت بخش جلویی و پیش رونده ماشینهای نظامی در جنگهای شهری و غیر شهری اشاره نمود که معمولاً دارای محافظهای قوی هستند و با استحکام ویژهتری ساخته میشوند.
استدلالِ دوم در اثباتِ اینکه معنای واژه «تَنَقَّبَت» نقاب زدن برای اسبهاست (نه برای انسانها) آن است که نقاب زدن برای اسبها کاملا تجانس معنایی دارد با دو واژه همجوار و پیشینِ آن یعنی زین زدن بر اسب ها (اَسرَجَت) و لگام زدن بر اسب ها(اَلجَمت). یعنی سرتاسر این جمله صرفاً در وصف اسب است. زین اسب، لِگامِ اسب. نقابِ اسب.
استدلالِ سوم بنده نیز یک دفاع زبان شناسانه است از اینکه نقاب، نقابِ است نه نقابِ انسان.
و آن اینکه: در زبان عرب واژه ی نقاب برای مرد به کار نمی رود اما هم برای زن به کار میرود و هم برای اسب (که در عربی حصان گفته می شود) به کار میرود. یعنی در زبان عربی «نِقاب الرجل» نداریم. اما «نِقابُ المراء» یعنی نقاب زن داریم و همین طور «نِقابُ الحِصان» یعنی نقابِ اسب» داریم.
و اگر پرسیده شود که در زبان عرب، ابزاری که برای پوشاندن سر و صورت اسب استفاده میشود چه نام دارد، پاسخ این است: «نقاب الحصان». یعنی واژه نقاب هم برای زن استفاده میشود و هم برای اسب و در زبان عربی از کلمه دیگری هم برای این مفهوم استفاده نمیشود.
بنابر آنچه گفته شد بنده معتقدم ابهام در واژه «تَنَقّبَت» اکنون که سال ۱۴۰۲ هجری خورشیدی است، تمام شده و از این تاریخ نباید ابهامی برای این موضوع باقی بماند. ادامه تحقیقات در این زمینه نیاز نیست و پس از قرنها باید خط پایانی بر این پژوهش گذاشته شود. آنجایی که «علامه کلانتر» میگوید: «و شاید خداوند در آینده به ما بگوید که موضوع چیست؟» ، همین امروز است.
و مواردی که تا اینجا بیان کردم، نظریه بود و در اینکه این واژه همان نقاب اسب است (و نه انسان) کمترین شکی ندارم.
اما شخصاً به این بررسی، یک پرسش دوم هم میافزایم. پرسش بنده این است: نوعِ این نقاب، کدام یک از گروههای چهارگانه بوده.
بنابر آنچه گفته شد بنده معتقدم ابهام در واژه «تَنَقّبَت» اکنون که سال ۱۴۰۲ هجری خورشیدی است، تمام شده و از این تاریخ نباید ابهامی برای این موضوع باقی بماند. ادامه تحقیقات در این زمینه نیاز نیست و پس از قرنها باید خط پایانی بر این پژوهش گذاشته شود. آنجایی که «علامه کلانتر» میگوید: «و شاید خداوند در آینده به ما بگوید که موضوع چیست؟» ، همین امروز است.
در پاسخ به این مسأله دوم هم پاسخی در قالب فرضیه دارم که عرض میکنم و قبل از بیان آن می بایست برخی موضوعات را تشریح کنم.
هنگامی که عمربن سعد گفت:« مَن ینتَدِبُ لِلحُسَینِ فیوطی الخَیلُ صَدرَه و ظَهرَه؟ کیست که داوطلب باشد بر پیکر حسین(ع) اسب بتازد تا زیر سم اسبان سینه و پشت حسین(ع) خُرد گردد؟» و آن افراد به علاوه شمر اعلام آمادگی کردند، اینها رفتند و زین اسبها را محکم کردند.
آنان که در کار تربیت و پرورش اسب یا کار با اسب هستند میدانند که اسبهای اهلی در حال گام زدن و رفتار عادی حتی اگر مجبور شوند تلاش میکنند پای خود را روی بدن انسان یا انسان هایی که بر زمین باشد نگذارند. خواه آن فرد در حالت خواب، بیداری یا حتی مرده باشد. حتی اسبها به خاطر سلامت و راحتی خودشان هم که شده پایشان را بر اشیائی مانند سنگهای بزرگ نمیگذارند تا حین راه رفتن سکندری نخورند و آسیب نبینند. و علاوه بر این دلیل دیگر اینکه اسبها علاوه بر فهیم و تیزهوش بودن، در حالت عادی نسبت به انسان ها رفتارهای نجیبانه و مهربانانه دارند.
پس چطور ممکن است که اسبهایی را به سوی بدن یک انسان ببرند اما اسب پاهایش را از روی بدن فرد رد نکند؟ با توجه به ارتفاع کم بدن از زمین خواه در حال قدم، یورتمه ، تاختِ ملایم و یا چهارنعل باشد، در هر سورت به سادگی پاهای خود را از روی بدن عبور میدهد و بر بدن پا نمیگذارد و حتی اگر اسب نخواهد بر انسان ترحم کند باز هم به خاطر راحتیِ حرکتِ خودش این کار را میکند تا پایش در بدن آن انسان فرو نرود و گیر نکند و گام برداشتنِ خودش اسب دچار اشکال و احتمالاً خطرِ زمین خوردن نشود.
پس این سئوال جدی مطرح است: «چگونه اسبها را مهار کردند که طبق گزارشها بارها بر بدن امام پا گذاشتند تا پیکر به زمین چسبید؟»
سوارکارانِ این فاجعه بوده به کنترل اسبها در آن شرایط افتخار میکند و در این باره شعری سورده و برای ابن زیاد میخواند به این شرح که:«ما با اسبان قوی هیکل و تیزتاز سینه حسین را درهم کوبیدیم و پس از آن کمرش را لگدمال کردیم».
توجه به این سئوال مهه است که در لحظاتی که جنگ تمام شده بود و بدن امام بدون سر بر زمین قرار داشت، مهار کردن اسبهایی که قرار است از روی یک بدن رد شوند چه سختی یا پیچیده ای یا افتخاری دارد؟
فرضیه بنده این است که نوع نقاب اسبهای اینها در این مرحله، نقاب جنگی یا پشه بند یا زینتی نبوده و جنگی هم نبوده زیرا دیگر کسی از سپاه امام حسین علیه السلام باقی نمانده بود که بخواهد به اسبهای اینها آسیب بزند و اینها نیازمند نِقاب جنگی و فلزی بستن بر اسب شوند.
بنابراین درباره نوع نِقاب، فرضیه بنده این است که این نقابها از نوعِ نقابهای چشم بند، یعنی گروه نقابهای گروه چهارم است.
معتقدم این گروه افراد همان «بَنو سَرج» هستند که در زیارت عاشورا به طور خاص لعنت شده اند. چرا که برای انجام همین عمل شنیع، اسبهایشان را محکم زین کردند و در شام به خاطر همین زین کردنشان بود که اولادشان به «بنوسَرج» مشهور شدند.
و به طریق اولی به همین دلیل (یعنی برای راندن بر پیکر امام) بود که هم اسبها را لگام زدند و هم چشم بندشان زدند تا اسبها پیش پایشان را نبینند و با مهار و کنترلی که سوارکاران انجام دهند ناخواسته و بدونِ داشتنِ دیدِ لازم، بر جسم امام علیه السلام پا بگذارند.
برای توضیحِ نقاب چشم بند به ضربالمثلی که در جنوب غرب ایران استفاده میشود، اشاره میکنم که میگوید: «شدم عین اسب شیرهخونه». یعنی اسبی که صبح تا شب راه می رود اما شب که چشمش را باز میکنند میبیند که همان جایی است که صبح بوده. این ضربالمثل برای حالتی است که کسی میخواهد بگوید در یک کار طولانی نتیجه ای به دست نیاورده. این را عرض کرد که نشان دهم چشم بندهایی مثل چشم بند اسبهای عَصاری (عُصاره گیری) هست که کاملا چشم اسب را می بندد و کاملا کاربردی برای بستن چشم است.
شیره خانه مکانی مانند آسیاب است برای گرفتن شیره کنجد، انگور، خرما، دانه های روغنی... که در آن دو سنگ بزرگ افقی روی هم است و چوبی به کمر یک اسب بسته شده اند تا اسب در این اتاق کوچک دور سنگ بدَود. برای جلوگیری از خستگی اسب و گیج نرفتن سرش، به او یک چشم بند میزنند و او از صبح تا شب احساس میکند مسافتی را طی کرده در حالی که فقط دور خودش چرخیده است.
لِگام هم برای همین بوده که اسبها را به خوبی مهار و هی کنند و مجبور به جلو و عقب رفتن و پا گذاشتنِ ناخواسته بر بدنِ حضرت کنند.
منظور از لِگام زدن چیست؟
عباس موزون:لِگام زدن این گروه جنایتکار هم پس از پایانِ جنگِ در کربلا برای مهارِ بهترِ سر اسبها بوده تا بتوانند آنها را با دقت لازم جلو و عقب برانند و مجبورشان کنند که دقیقاً پا را روی بدن مطهر امام حسین(ع) بگذارند و حتی وقتی هم بدن را با چشمان بسته زیر نعل خود حس میکند قطعا تلاش میکند تا پا را جای دیگری بگذارد که در این مرحله از لگام استفاد میکردند. یعنی قدری چشم بند (تنقبت) قدری هم الجمت(لگام بندی) کمک میکرد به اجرای این عمل وحشیانه و البته برای اینکه سوار بهتر بتواند به بدن اسب بچسبد و مهارش کنند زین هم باید به خوی سفت و بسته شده باشد و برای این کار نیاز به «اسرجت» یعنی زین بندی ِ مناسب و محکم است.
برای مهار موفق و اجبار کردن اسب به انجامِ این کار پیش نیازی هر سهی این کارهاست: «اَسرَجَت»، «اَلجَمَت» و «تَنَقَّبَت».
نتیجه این اقدامِ شنیع به حدی بوده که در گزارشهای تاریخی آمده است که بدن مطهر امام حسین(ع) به زمین چسبید.
آخرین دلیل محکم برای این فرضیه که نقاب زدن اسبها توسط این گروه و فقط برای همین کار بوده این است که: نقاب زدن همه اسبهای یک لشکرِ چند ده هزارنفره در جنگی که لشکر مقابل صرفا حدود صد نفرند و حتی تک تک به میدان می آیند توجیهی ندارد که خطری برای آسیب به هزاران اسب داشته باشد تا لازم شود کل لشکر عمربن سعد نیازمند نقاب فلزی جنگی برای اسب هایشان شوند.
به ویژه آنکه طبق گزارشهای تاریخی بسیاری یاران امام حسین(ع) به صورت تک نفره به جنگ با لشکر یزید میرفتند و در بسیاری موارد آنها اما به صورت گروهی به یاران امام هجوم میبردند. ضمن اینکه همه افراد لشکر یزید مردان جنگی زبده و یا فرماندهانی ثروتمند که صاحب اسبهایی گران قیمت و یا دارای تجهیزات جنگی کامل مانند زره و نقاب فلزی برای اسب ها و ... نبودهاند پس ضرورتی هم برای داشتن نقاب فلزی جنگی زدن برای آن همه اسب در لشکر چندهزار نفره وجود ندارد. به این دلایل میتوان گفت این افرادی که بر اسب شان نقاب زده اند تمام لشکر چندهزارنفر نبوده اند که لعن اختصاص عام برای همه شان داشته باشد بلکه افرادی خاص برای انجام کاری خاص و بسیار وقیحانه و وحشیانه این کار را کرده اند که سزاوار لعنت شده.
در جایی که حتی سرها را بر نیزه کردن در زیارت نامه اشاره و لعن نشده. بریدن دست ها و ... اشاره و لعن نشده. پس چرا باید مطلب ساده ای مانند زین بستن و لگام و نقاب بستن بر اسب تا این اندازه زشت و شنیع و لایق لعن شده باشد؟
زیرا زشتترین و بزرگترین اهانتی که طبق نامه و دستور کتبیِ ابن زیاد به عمربن سعد انجام شد منتهای دنائت و زشتترین حرکت نمادین لشکریان یزید بوده که پس از بریدن سرها و پس از پایان کل ماجرا انجام شده و نهایت وحشیانگی و ناجوانمردانگی در آن روز در آن دشت خونینی همین حرکت بوده. پس این سه لعن مربوط به همان زشتترین حرکت در کربلا میتواند و چونکه صد آمد نود هم پیش ماست. یعنی وقتی زشتترین اقدامِ یزیدیان در آن روز لعن شود، عملاً تمامی اقداماتشان در آن روز خونین لعن و اشاره شده.
نهایتا اینکه چرا در زیارتنامه عاشورا به اتفاقات تلخ و غمبار دیگر به صورت کلی اشاره شده و از واژه «قِتال» استفاده شده است و از آن همه مصیبت با اهمیت فقط به این بخش اشاره شده و این عمل به صورت خاص لعن شود.
چه دلیلی باعث شد تفسیری که از معنی این واژه در طول تاریخ شده بود به نظر شما غلط باشد و درباره آن پژوهش کنید؟
موزون:فکر کردن به اینکه چرا باید این همه بر این واژه تأکید ویژه شده و تعدد و تنوع نظراتِ غیرکامل در این باره موجب تمرکز بنده بر مفهومِ اصلی این واژه و تلاش ذهنی برای کشف این ابهام شد.
از سوی دیگر با خود میگفتم در واقعه کربلا مصیبتها و جنایات بسیار سنگین و فجیعی در صحنه رخ داده است . اما در متن زیارت اصلاً به آنها اشاره ای نشده است. چرا؟؟
میشود از خود پرسید که آیا حتی وقایع تلخ و مصیبتباری مانند نحوه شهادت حضرت علی اصغر(ع) و تیری که به گلوی نوزاد زدند یا بریدن سر امام حسین(ع) و ده ها تن یاران ایشان، یا بر نیزه کردن ها و .... حتی در زیارتنامه یک اشاره ی کلی هم به آنها نشده است اما در این عبارت گروهی که اسبشان را آماده میکنند «اسرجت و الجمت و تنقبت» به طور ویژه لعن شدهاند. چرا؟؟
برای بنده این سئوال بزرگی بود که چرا از آن همه مصیبتهای عظمی رخ داده اما متن زیارتنامه به جای پرداختن به آنها، صرفا به پرداختن به جزئیات فیزیکال و بسیار پیش پاافتاده و بدیهی جنگ، (یعنی آماده کردن اسبها) این طور انحصاری و موکدانه تبیین و تاکید و تشریح و لعن شده؟ و از همه کنشگران و سربازانی که وحشیانه تیر به حنجر نوزاد زدند، آب را تحریم کردند، سرها را بریدند و دست ها را بریدند و ... صرفا همین گروه خاص، آن هم به صورت ویژه و مستقیم لعن شده که زین و لگام و نقاب بر اسب ها زدند؟؟ پس چرا پیاده ها یا مثلا تیراندازانِ لشکر یزید این طور با اشاره صریح مستقیم واقع نشده و در متن زیارت، جزئیات کارهایشان مورد تاکید و تشریح ولعن مستقیم قرار نگرفته؟؟
و در پاسخ، به این فرضیه رسیدم که: علّت این است که لشکر یزید بعد از انجام آن همه جنایت و ظلم در کربلا و کشتن مردان لشکر امام حسین(ع) و رسیدن اهداف ظاهریی سیاسی نظامیش باز هم به انجام این عمل (عزیزترین پیکر مخلوقات خدا را زیر پای اسب و ... لهیدن) اقدام ورزیدند که این کار، دیگر اوج وحشیگری و از حیث نمادین و بی احترامی کردن، بدتر از تمام جنایات قبلی در کربلاست. و به همین دلیل در متنِ زیارت عاشورا از تمام کلیات و جزئیات جنگ فقط به این موضوع که در مرحله آخر اتفاق افتاده اشاره کرده که نهایت وحشی بودن این گروه را به اثبات برساند.
چه مدت انجام این پژوهش طول کشید؟
عباس موزون:معمولاً روند انجام پژوهشها به دو صورت است: یک حالت، پژوهش مستمر در طول سالهاست که نتایج به تدریج تکمیل و تهیه میشود. به عنوان مثال پژوهش درباره حرکت یک ستاره ممکن است طی سال ها پیگیری و رصد بر حرکت آن بر مدار معینی بررسی انجام شود و حالت دوم موضوعی است که سالها روی آن پژوهش انجام میدهید ومدتها بر آن تمرکز و مطالعه دارید ولی به نتیجه نمیرسید تا اینکه روزی و در یک لحظه پاسخِ اولیه، به صورتِ جرقهوار در ذهن پژوهشگر ایجاد شده و در قالب فرضیه اولیه، پاسخ پدیدار میشود. از این مرحله به بعد راهها به یکباره باز میشود و پژوهشگر میتواند بر اساس فرضیه درستی که یافته به تکمیل و تجمیع داده ها بپردازد و برای پاسخی نو به پرسش کهنه خود و دیگر محققان، داده ها و اطلاعات صحیحی که به نظرش پاسخ مسأله تحقیق است را گردآوری و پاسخ نهایی و دقیق در کوتاه مدت فراهم و نتایج کشف را ارائه کند.
کشف معنای اصیل و اصلیِ «تَنَقّبَت» برای بنده از این گونه دوم بوده. یعنی اگرچه سالها در این باره تأمل و مطالعه داشتم و دربارهاش فکر و تعمق میکردم ولی کشف پاسخ اصلی با یک جرقه ذهنی مربوط به ماه صفر امسال بود و پس از آن تحقیقاتم را با مدارک و مستنداتِ موجود تکمیل و نهایی کردم.
در پایان این مصاحبه میخواهم بیت اول غزلی را که درباره اسب امام حسین(ع) سروده ام تقدیم کنم.
این اسبِ نازنین و عزیز، آخرین شاهدِ ماجرا از زندگانِ لشکر اما بوده که به عنوانِ تنها موجود زمینیِ زنده مانده از سمت لشکر ایشان تا آخرین لحظه حاضر و شاهد و ناظر شهادت ایشان بوده و درباره حرکتی که در آخرین لحظه قبل از شهادت حضرت انجام داده گفته شده هنگامی که بدنِ مطهرِ حضرت امام حسین(ع) با آخرین ضربت از بالای اسب کج و سنگینی پیکرِ ایشان به سمت پایین متمایل شد، این اسب که بسیار باهوش و مهربان بوده سریع بر زمین مینشیند تا حضرت به آرامی از اسب جدا شود و بر زمین قرار بگیرد.
بیت اول غزلِ بنده این است:
«سوار بر اسب نبود و اسب، برمیگشت/ و خاک، با خون، به نعل، سرخ تر، میگشت»
«به یالها دست زد و به خاک در غلطید/ و خاک در خون ز یال سرخ تر میگشت»