جهاد تبیین عاشورایی امامین انقلاب
به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، سوالی اساسی که شاید در این ایام عزاداری ذهن را به خود مشغول می کند، این است که هدف قیام سید الشهدا علیه السلام چه بود؟ چه چیزی باعث شد تا حضرت از مدینه تا کربلا بیایند و جان خود و اصحابی که ستارگانی بس درخشان در آسمان انسانیت هستند را فدا کند و اهل و عیال مطهرش را به اسارت برند؟ چه مساله ای از جهان اسلام در میان بود که امام حسین علیه السلام را به این امر وا داشت و تحمل این رنج را برای او آسان کرد و به رضای حق راضی شد؟ یا اصلا رضای حق چه بود که حسین خویش را قربانی آن کرد؟
حقیقت امر این است که پاسخ این سوال اگر به درستی داده شود، وسعت راهبردی عظیمی در حیات اجتماعی ما و جامعه خواهد داشت. اگر امروزه میتوانیم به این مساله پاسخ دهیم، مدیون امامین انقلاب هستیم که مساله تبیین هدف سیدالشهدا علیه السلام را برای امت اسلامی را عهده دار شدند و بار دیگر ما را در زمانه ای که جامعه اسلامی میرفت تا غرق در حکومت نوین اموی شود، با قیامی حسین گونه بر سر سفره اهل بیت نشاندند. و الا هنوز درگیر این ادبیات بودیم که سید الشهدا علیه السلام از ابتدا بنای شهادت را داشتند و به همین نیت راهی کربلا شدند و یا اینکه سیدالشهدا به قصد تشکیل حکومت راهی کوفه شد اما با بی مهری کوفیان روبرو شد و مظلومانه در صحرای کربلا به شهادت رسید.
افق دید و فهم امامین انقلاب از قیام سیدالشهدا علیه السلام اما بالاتر از افقی است که برخی علمای دیگر به مسائل و مصائب کربلا دارند. نگاه امامین انقلاب در تبیین عاشورا به مکتب سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام و نه صرفا به واقعه عاشورا است. امام خامنه ای در تبیین هدف قیام سید الشهدا علیه السلام در بیانی بسیار لطیف و ظریف می فرمایند: «نه میتوانیم بگوییم که حضرت برای «تشکیلِ حکومت» قیام کرد، و نه میتوانیم بگوییم حضرت برای «شهید شدن» قیام کرد. امام حسین - علیهالسّلام - هدفِ دیگری داشت که رسیدنِ به آن «هدف»، حرکتی را میطلبید که این حرکت، یکی از این دو «نتیجه» را داشت. پس حکومت یا شهادت، هیچکدام «هدف» نبودند، بلکه دو «نتیجه» بودند.
هدف آن حضرت عبارت بود از انجامدادنِ یک «واجبِ عظیم» از واجباتِ دین که آن را هیچکس قبل از امام حسین انجام نداده بود؛ نه رسولِ اکرم این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن؛ چون زمینۀ انجامِ این واجب، در زمانِ امام حسین پیش آمد.»
سوالی که در ذهن نقش میبندند این است که این واجب عظیم چه بود و چه مساله اجتماعی و تحول عظیمی در میان جامعه مسلمین رخ داده بود که سیدالشهدا علیه السلام پای در این جهاد عظیم می گذارد؟ رهبر معظم انقلاب اینگونه بیان میکنند: «دو نوع انحراف وجود دارد: گاهی مردم، فاسد میشوند، امّا احکامِ اسلامی از بین نمیرود، امّا گاهی هم مردم، فاسد میشوند، هم حکومتها، هم علمای دین، بهطوریکه حقایقِ اسلام، تحریف و منکر را معروف و معروف را منکر، و خطّ اسلام را «صدوهشتاد درجه» عوض میکنند. آن حکم، حکمِ «تغییرِ وضع» و «تجدیدِ حیات»، یا بهتعبیرِ امروز، «انقلاب» است که مربوط به «برگرداندنِ جامعۀ منحرف به خطّ اصلی» و «تضمینکنندۀ زندهشدنِ اسلام» است، بعد از آنکه مُشرف به مردن است، یا مرده و ازبینرفته است. مسأله این است که اگر جامعۀ اسلامی «منحرف» شد و این انحراف، بهجایی رسید که «خوفِ انحرافِ کلّ اسلام» بود، تکلیف چیست؟!
افزونبراینکه باید انحرافِ اساسی در دین رخ داده باشد، شرطِ دیگرِ انجامِ این حکم، آن است که «زمینه» و «موقعیّت» برای انجامِ آن، مساعد باشد؛ چون خدایمتعال، به چیزی که «فایده» ندارد و «اثر» نمیبخشد، تکلیف نکرده است. البتّه مراد از فراهمبودنِ موقعیّت، این نیست که «خطر»ی در پی نباشد، بلکه غرض این است که «پیامِ» قیام، به مردم منتقل خواهد شد و مردم خواهند فهمید و در اشتباه، نخواهند ماند. وجودِ «خطر»، این «تکلیف» را ساقط نمیکند، بلکه انجامِ این تکلیف، همیشه توأم با خطر است. در زمانِ ما، امام خمینی نیز از خطر نهراسید و هدف و تکلیفِ خود را قیام دانست. ازاینرو، انقلابِ اسلامی، پرتوی از قیامِ عاشورا است، با این تفاوت که آن قیام به نتیجۀ شهادت انجامید و این انقلاب، به نتیجۀ برپاییِ حکومتِ اسلامی.»
در زمانِ امام حسین - علیهالسّلام - 2 زمینه اصلی قیام مهیا شد. هم «انحرافِ اساسی در اسلام» بهوجود آمد و هم «فرصتِ مساعد برای اثرگذاری» پیدا شد. اوّلاً، بعد از معاویه، کسی به حکومت رسید که حتّی «ظواهرِ اسلام» را هم رعایت نمیکرد، چنانکه اهلِ شُرب خَمر و فسادهای جنسیِ واضح و شعرسرایی بر رّد دین و مخالفتِ علنی با اسلام بود، ولی چون بهعنوانِ ریاست بر جامعۀ اسلامی در قدرت قرار گرفته بود، نمیخواست اسمِ اسلام را براندازد. حاکمِ فاسد، جامعه را نیز فاسد میکند؛ چون بر جامعه و مردم، اثر میگذارد. ثانیاً، «زمینه» هم آماده است؛ یعنی فضای جامعۀ اسلامی، طوری است که ممکن است «پیامِ» امام حسین به گوشِ انسانها در همان زمان و در طولِ تاریخ برسد، درحالیکه اگر در زمانِ معاویه، امام حسین میخواست قیام کند، پیامِ او دفن میشد؛ زیرا سیاستها بهگونهای بود که مردم نمیتوانستند حقّانیتِ سخن را دریابند. ازاینرو، ایشان ده سال در زمانِ خلافتِ معاویه، امام بود، ولی قیام نکرد.
امام حسین قیام کرد تا آن واجبِ بزرگی را که عبارت از «تجدیدِ بنای نظام و جامعۀ اسلامی»، یا «قیام در مقابلِ انحرافاتِ بزرگ در جامعۀ اسلامی» است، انجام دهد، که این خودش، یک «مصداقِ بزرگِ امربهمعروف و نهیازمنکر» است. آن حضرت در مناسبتهای مختلف، به همین معنا اشاره کرده است:
وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّی وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ
و همانا من براى سركشى و خودنمایی و فساد و ظلم، قیام نكردم، بهیقین كه من برای اصلاح در میانِ امّتِ جدّم، قیام كردم و میخواهم به نیكی، سفارش و از بدی، نهی كنم، و مطابقِ سيرۀ جدّم، و پدرم علىبنابىطالب رفتار مینمایم.
و أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ، فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ
و من شما را به کتابِ خدا و سنّتِ پیامبرش فرا مىخوانم؛ چراکه سنّتِ او را میرانده و بدعت را زنده کردند.
(در خطبههای نمازِ جمعه، ۱۹ خرداد ۱۳۷۴)