درسهایی از کره و ژاپن برای ایران؛ موفقیت یعنی...

به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، در مباحث پیشین، به نقش مؤلفههای روانشناختی در تحولات اجتماعی پرداختیم و بهویژه، «نیاز به موفقیت» در نظریه مککللند را بهعنوان یکی از پیشرانهای اصلی توسعه جوامع بررسی کردیم. بررسی تجربه کره جنوبی و ژاپن نشان داد که چگونه میتوان از طریق نظام آموزشی، این نیاز را در نسلهای جدید نهادینه کرد و آن را به موتور محرک پیشرفت ملی بدل ساخت.
در واقع، آنچه در این دو کشور رخ داد، صرفاً تحریک میل خام به پیروزی نبود، بلکه تلاشی آگاهانه برای بازتعریف و جهتدهی فرهنگی به مفهوم «موفقیت» بود. در این چارچوب، موفقیت نه بر پایه استعداد ذاتی، بلکه بر تلاش مستمر، پشتکار و عبور از محدودیتها استوار شد. نظام آموزشی، رقابت سالم و پیشرفت فردی را در خدمت شکوفایی ملی معنا کرد و با ترویج الگوهای کارآفرینی، اخلاق کاری، وفاداری سازمانی و وجدان جمعی، نسلی را تربیت کرد که موفقیت را نه صرفاً در بُعد فردی، بلکه در پیوند با پیشرفت جمعی و مسئولیت اجتماعی میبیند. این تعریف فرهنگیشده از موفقیت، خود به نیرویی کلیدی در شکلگیری اراده توسعه در شرق آسیا بدل شده است.
برای مطالعه بیشتر می توانید به یادداشت زیر مراجعه نمایید:
چگونه آموزش، عامل تحول اجتماعی در شرق آسیا شد؟
در نقطه مقابل این الگوهای فرهنگی موفقیت در شرق آسیا، آنچه امروز در جامعه ایران، بهویژه در میان نسل جوان، مشاهده میشود، تصویری آشفته، گاه متضاد و عمدتاً وارداتی از مفهوم موفقیت است. این تصویر، در دو سطح متفاوت، اما ناکارآمد شکل گرفته است:
از یکسو، فضای عمومی جامعه که تحت تأثیر رسانههای جهانی و بحرانهای داخلی است، موفقیت را با مؤلفههایی همچون ثروتنمایی، مهاجرت، شهرت در شبکههای اجتماعی و سبک زندگی پر زرقوبرق تعریف میکند؛ تصویری مادیگرا، فردمحور و سریعالوصول که اغلب بیارتباط با تلاش واقعی یا نقشآفرینی اجتماعی است.
از سوی دیگر، نظام رسمی آموزشی کشور نیز تعریف خود از موفقیت را دارد؛ اما این تعریف، اغلب در قالبهایی چون نمره، مدرک، رتبه کنکور یا استخدام دولتی محدود میشود؛ الگویی خشک، غیرالهامبخش و نامرتبط با نیازهای واقعی بازار کار یا انگیزههای عمیق انسانی.
پس: «موفقیت یعنی...»
- دستیابی به ثروت زیاد، خانه و ماشین لوکس
- مهاجرت به غرب و زندگی در خارج از کشور
- شهرت در فضای مجازی و دیده شدن
- سبک زندگی نمایشی و خاص
- پیشرفت فوری و بدون طی مراحل طبیعی
- رتبه کنکور و معدل بالا
- مدرکگرایی و قبولی در دانشگاههای خاص
- شغل رسمی، بهویژه استخدام دولتی
در چنین شرایطی، بازتعریف بومی و فرهنگیِ «موفقیت» در ایران، ضرورتی راهبردی است؛ تعریفی که بتواند هم از سرمایههای فرهنگی، تاریخی و دینی ایرانی الهام بگیرد، و هم پاسخگوی نیازهای اجتماعی، اقتصادی، و روانشناختی نسل امروز باشد. بازتعریفی که نه در قالب تقلید از الگوهای غربی شکل گیرد و نه در چارچوبهای ناکارآمد و ناکارآمدشده نظام رسمی آموزشی محصور بماند، بلکه بر اساس فهمی نو از وضعیت جامعه، نیازهای نسل جدید، و آرمانهای ملی و تمدنی، مفهوم موفقیت را بازآفرینی کند.
برای تحقق این بازتعریف، لازم است موفقیت را از وضعیت موجود ــ که عمدتاً به ثروت، شهرت، مدرک، یا مهاجرت تقلیل یافته ــ به منظومهای از مفاهیم عمیقتر ارجاع دهیم؛ مفاهیمی چون:
- قرب الهی و نیت خالص: موفقیت واقعی نزدیکی به خداوند و انجام عمل صالح با نیت خالص است.
- خودسازی و صبر: رشد اخلاقی، مهار نفس و پایداری در مسیر اهداف الهی از شاخصهای موفقیت است.
- تأثیرگذاری مثبت در جامعه: کمک به دیگران، اصلاح جامعه و خدمت به میهن، بخشی جداییناپذیر از موفقیت است.
- پایداری در ارزشها: ایستادگی در راه حق حتی در سختیها و شکستهای ظاهری.
- زندگی شرافتمندانه و پایان نیک: زندگی با عزت و قناعت همراه با داشتن عاقبتبهخیری، ملاک اصلی موفقیت است.
- پاسداری از هویت و فرهنگ ایرانی-اسلامی: فرد موفق کسی است که در حفظ و ترویج هویت ملی و دینی نقشآفرینی کند.
- خدمت به جامعه و پیشرفت ملی: موفق کسی است که در خدمت به مردم و پیشرفت کشور فعال باشد، چه در عرصه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی یا علمی.
- و مواردی از این قبیل که ارزش محسوب میشود.
در این چارچوب، ضروری است نهادهای آموزشی، رسانهها، خانوادهها و نخبگان فرهنگی و دینی، به بازتولید روایتهایی بپردازند که موفقیت را نه با معیارهای صرفاً مادی و فردگرایانه، بلکه در نسبت با مفاهیمی چون عدالت، اخلاق، پیشرفت جمعی، خلاقیت، و ایمان تعریف کنند. اما تحقق چنین روایتی، تنها با اصلاح گفتمان عمومی ممکن نیست؛ بلکه نیازمند تحولی اساسی در نظام آموزشی کشور است.
کما اینکه در کشورهای شرق آسیا همچون کره جنوبی و ژاپن، نظام آموزش رسمی نقش مهمی در جهتدهی فرهنگی به مفهوم موفقیت ایفا کرده و توانسته است مفاهیمی چون پشتکار، مسئولیت اجتماعی، وجدان کاری، و کارآفرینی جمعگرا را بهمثابه ارزشهای بنیادی، در دل کلاس درس نهادینه کند؛ ایران نیز ناگزیر است برای عبور از بحران معنا و بیانگیزگی در نسل جوان، رویکردی مشابه اما با تکیه بر سرمایههای بومی، دینی و تمدنی خود اتخاذ کند.
نظام آموزشی ما باید از تقلیل موفقیت به نمره، مدرک، و رتبه، عبور کرده و زمینه تربیت نسلی را فراهم سازد که موفقیت را در قرب الهی، خدمت اجتماعی، خودسازی، تلاش هدفمند، و شکوفایی ملی جستوجو میکند. فقط در چنین مسیری است که میتوان انگیزهای اصیل و پایدار برای رشد و تعالی فردی و ملی فراهم آورد و شکاف خطرناک میان نسل جوان و ارزشهای بنیادین جامعه را کاهش داد.
راهی دشوار، اما ضروری
زیرا معلم، نهفقط منتقلکننده اطلاعات، بلکه شکلدهنده ذهن، شخصیت و افق فکری دانشآموز است.