۲۴ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۴۸
کد خبر: ۷۹۴۷۰۰
آیت‌الله فاضل لنکرانی:

سلوک علمی علامه حسن‌زاده آملی بر پایه قرآن و سنت استوار بود

سلوک علمی علامه حسن‌زاده آملی بر پایه قرآن و سنت استوار بود
رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) با بیان این که علامه حسن زاده آملی شخصیتی بود که تمام عمر خود را مشغول مطالعه و تفکر و تلمذ و تألیف بود، تاکید کرد: سلوک علمی علامه حسن‌زاده بر پایه قرآن و سنت استوار بود.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، همایش ملی تجلیل از مقام علمی علامه حسن‌زاده آملی صبح امروز با حضور اساتید، فضلای حوزه و جمعی از طلاب در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) برگزار شد. در این مراسم، آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) به تبیین ابعاد شخصیت علمی و سلوک عملی این استاد ذوالفنون پرداخت.

متن کامل سخنان حضرت آیت الله فاضل لنکرانی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

از بزرگوارانی که این مجلس را برای تکریم از یک شخصیت توحیدی، فلسفی، قرآنی و ولایی تشکیل دادند تشکر می‌کنم.

من توفیق داشتم که بخش مهمی از کتاب اشارات را در خدمت این مرد بزرگ تلمذ کنم و دروس هیئت را به مدت سه سال در ایام تعطیلات (پنجشنبه و جمعه) محضرشان درک کردم. از این جهت ایشان حق بزرگی بر حقیر دارد و بنده افتخار دارم در یک زمان کوتاهی خدمت ایشان تلمذ داشتم.ان شاء الله بتوانم در این چند دقیقه‌ با بیان چند نکته گوشه‌ای از حق ایشان را ادا کرده باشم.

شخصیت مرحوم علامه حسن زاده آملی در جامعیت کم‌نظیر بود، محفل درس ایشان  فقط الهیات اشارات نبود بلکه تطبیق با حکمت متعالیه بود، تأیید مطالب حکمی و فلسفی بسیار مهم، به وسیله قرآن و استشهاد به کلمات ائمه معصومین علیهم السلام بود.یعنی هر کسی یک ساعت جلسه‌ی درس ایشان را درک می‌کرد اُنس و عشق ایشان به قرآن و روایات، و احاطه ایشان بر همه مسلک‌ها و مشرب‌های فلسفی  را به خوبی احساس می‌کرد. تسلطی که ایشان بر کتب داشت، نه کم‌نظیر بلکه بی‌نظیر بود. اطلاع دقیق از کتب فلسفی، تفسیری وحدیثی داشت، گاهی اوقات از بحار الانوار نکاتی را نقل می‌کرد که کمتر محدث و فقیهی به آن التفات نموده، این اجمالی از شخصیت ایشان.

همین که در فرمایش رهبری معظم انقلاب هم بود، علامه ذوالفنون بود. این شخصیت تمام عمر را یا مشغول مطالعه و تفکر بود یا مشغول تلمذ وتألیف این همه آثار و شاید بشود گفت عمر بابرکتش را هدر نداد و کاملاً استفاده کرد.

یک وقتی از محضر ایشان پرسیدم من می‌خواهم در تفسیر قرآن کار کنم، شما کدام کتاب را توصیه می‌کنید؟ فرمودند مجمع البیان را ببینید و با استادهم ببینید، بعد فرمودند خود من دو دوره مجمع البیان از اول تا آخر را در نزد استاد خواندم، این کشف از این می‌کند که چه مقدار اعتقاد وسیع و عمیق و عشق به کلام الله داشت. گاهی اوقات تعابیری در برخی فرمایشات می‌بینیم کهدر کلمات دیگران مشاهده نمی شود. یک وقت می‌فرمودند قرآن آب حیات است، قاری قرآن فقط آن نیست که از حیث تصوری و مفهومی احاطه به کلام الله پیدا کند، قاری قرآن باید اسماء الله را در وجود خودش متجلی کند و این کلام کلامی است که کسی که این راه را طی کرده می‌تواند بگوید و الا کسی که این راه را طی نکرده، اسماء و صفات الهی را تا حد ممکن در وجود خودش محقق نکرده، چه زمانی می‌تواند چنین مطلبی را بر زبان آورد؟

نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم و مرحوم علامه هم شدیداً به این نکته معتقد بود اینستکه به عنوان یک قاعده و کبرای کلی، «العلم ودیعة الله»علماء امنای این ودیعه‌ی الهی هستند. ائمه علیهم السلام فرمودند:« العلم عندنا، علم در نزد ما اهل بیت است. رسول اکرم(ص) فرمود:« انا مدینة العلم و علیٌ بابها، یعنی آن علمی که از حانب خدای تبارک و تعالی به ودیعه در وجود مبارک پیامبر قرار داده شده، باب آن علم امیرالمؤمنین و ائمه معصومین هستند، «فمن أراد المدینة فالیدخل من الباب، امیرالمؤمنین فرمود:« علمنا هو العلم الحق و من تعلّم من غیرنا فقد ضلّ، علم واقعی  نزد ائمه است اگر کسی از غیر طریق ائمه معصومین علمی را یاد بگیرد گمراه است، بعد فرمودند:«فقد ضلّ و إن کان عالماً ؛ولو به یک مصطلحات و تعابیری، به یک قضایا و مفاهیمی هم علم پیدا می‌کند اما گمراه است.

من ادب نسبت به ائمه را از محضر ایشان یاد گرفتم، ما نوعاً اینطور هستیم می‌گوئیم قال الصادق علیه السلام ، ولی وقتی ایشان نام مبارک ائمه را در هر درسی می‌خواست مطرح کند با عظمت یاد می‌کرد.

ایشان در رساله «خیر الاثر در ردّ جبر و قدر« می‌فرماید: ائمه امامیه که معدن وحی الهی، خزینه علم خدا  و واسطه همه فیوضات تکوینیه و تشریعیه خدا هستند، چنان در ذات و صفات و افعال حق سبحانه به حق سخن فرموده‌اند که خود کلام آنها بهترین دلیل بر حجّت بودن آنان وحقانیت مقام امامت آنهاست.

در روایتی امام صادق علیه السلام می‌فرماید:« إنما العلم عندنا اهل البیت، علم فقط نزد ماست، علم که فقط علم دین نیست، البته روشن است که علم به مبدأ و معاد و تشریع مجموعاً اعتقادیات و احکام و اخلاق، فقط در نزد اینهاست اما حضرت می‌خواهند بفرمایند حقیقت علم ازجمیع ابعاد و انواع و اقسامش نزد ما اهل‌بیت است، یعنی فلسفه صحیح در نزد اهل‌بیت است ،عرفان صحیح ،فقه صحیح  همچنین تمام علوم انسانی و بشری نزد اهلبیت است. به قول ما طلبه‌ها این «العلم» یعنی جنس العلم، ومطلق است،‌ «العلم عندنا اهل البیت و لذلک امر النبی (ص)أن یترک العلم لأهله، علم یک اهل خاص دارد و آن اهل هم فقط ائمه معصومین علیهم السلام هستند.

روایت دیگر از وجود مبارک امام صادق(ع)است که «العلم لا ینال إلا من آل محمد6»، امام باقر علیه السلام هم فرمود:« العلم هو حبل الله المتین»، آن عبارت معروف «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» فقط علم به مبدأ ومعاد و علوم دینی نیست بلکه حقیقت هر علم است. مرحوم علامه بارها می‌فرمودند یا استاد بزرگوارمان آیت الله العظمی جوادی دام ظله می‌فرمودند: آنچه در این کتب آمده مفاهیم، الفاظ و اصطلاحات و یک قواعد ظاهری است اماعلم ورای اینهاست و آن را خدا باید به انسان افاضه کند، «العلم حبل الله المتین و من لم یتبع اهل البیت فلیس له حبلٌ و لا نورٌ»، علم حبل الله متین است وکسی که از اهل بیت تبعیت نکند حبل و نوری ندارد. فیلسوفی که خیال کند فلسفه او را به خدا می‌رساند این اشتباه محض است! عارفی که خیال کند عرفان قطع نظر از ثقلین او را به خدا می‌رساند اشتباه محض است.

بعد از این مقدمه می‌خواهم بگویم سلوک علمی مرحوم علامه حسن زاده همین بود، هر بحثی را که مطرح می کردند آن را با قرآن و سنّت محکم می‌نمودند.

در همین رساله خیر الا ثر در صفحه 28 اول یک دعا می‌کنند خدای متعال توفیق ادراک حقایق صادر از خزائن اهل‌بیت عصمت و طهارت را به ما مرحمت بفرماید، آنگاه مطالبی را در مورد افکار و انظار متکلمین می‌آورند و بعد می‌فرمایند برهان قاطع و عقل حکم می‌کند قدرتی که اینها  برای خدا معنا کرده اند با عجز یک معناست، غنایی که متکلمین برای خدا بیان کردند با فقر یک معنا دارد،در مورد آن شعر معروف نه مرکب و جسم و نه مرئی و نه محل، بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق، می‌گویند صدها اشکال به این شعر وارد است با اینکه به حسب ظاهر صدها صفت خدای متعال در آن است، می‌فرمایند لا شریک و عدم شرکی که متکلمین برای خدای تبارک و تعالی مطرح کرده اند، برهان قطعی می‌گوید حقیقتش شرک است، اراده‌ای که متکلم برای خدای تبارک و تعالی مطرح کرده برهان قطعی می‌گوید حقیقتش عدم الاراده است، بعد هم می‌فرمایندبه چند جمله از کلمات کامل ناطقان به حق، و صدق صرف، (ببینید چه تعابیری راجع به ائمه دارند) تبرک می‌جوئیم. یعنی همان مطلب برهانی را مستشهد می‌کنند به روایات.

امام هفتم فرمود: «انما تکوّن الاشیاء بإرادته و مشیّته»، همه اشیاء عالم با اراده خدا تکون پیدا کرده، «من غیر کلامٍ»در مقدمه‌ی تحقق این مراد، کلام نقشی ندارد «و لا تردد فی النفس،»ما انسان‌ها  برای انجام یک کار اول آنراتصور می‌کنیم بعد تصدیق سپس آنراانجام می‌دهیم. حض۷رت می‌فر ماید اراده‌ی خدا مثل اراده بشر نیست، «بلا کلامٍ بلا تردد فی النفس بلا نطقٍ فی لسانٍ،» اینطور نیست که حتی لفظی از خدای تبارک و تعالی بر موجودی تجلی پیدا کند.در این آیه شریفه «إذا أراد الله شیئاً ان یقول له کن فیکون»، ظاهر آیه که متکلمین هم به همین ظاهر تمسک می‌کنند اینستکه خدا لااقل یک لفظ «کُن» از خودش صادر می‌کند منتهی می‌گویند «کُن خدا» همان یکون است، ولی امیرالمؤمین می‌فرماید:« لا بصوتٍ یقرأ و لا بنداء یسمع و إنما کلامه سبحانه فعلٌ منه»، کلام خدا فعل خداست، همان اراده خدا حتی نیاز به لفظ کُن ندارد.  یااین قدرتی که متکلمین (این را من عرض می‌کنم) می گویند یک قدرت حادث و غیر ازلی است، اما در روایات از امام باقر نقل می‌کنند «لم یزل له القدرة و الملک».

یااز امام صادق(ص) نقل شده:« لم یزل الله عزوجل ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لا مسموع و البصر ذاته و لا مبصر و القدرة ذاته و لا مقدور فلما احدث الاشیاء و کان المعلوم وقع العلم منه علی المعلوم و السمع علی المسموع و البصر علی المبصر و القدرة علی المقدور»، مرحوم علامه می‌فرماید: برهان عقلی همین را می‌گوید، اگر این روایات هم نبود برهان عقلی این را می‌گفت ولی باز آنچه که ایشان را  در این نظریه در مقابل متکلمین محکم می کند همین هست که اراده‌ی خدا ازلی است، قدرت خدا و کلام خدا ازلی است، در همین روایت سائل به امام عرض می‌کند فلم یزل الله متحرکاً امام می‌فرماید:« تعالی الله عن ذلک إن الحرکة صفةٌ محدثة بالفعل»، حرکت یک صفت حادث است و خدا از آن بری است.سائل می‌پرسد اینکه می‌گوئیم خدا متکلم است «کلّم الله فلم یزل الله متکلماً» فرمود:« إن الکلام صفةٌ محدثة لیست بالازلیة »، کلام محدث است اما متکلم بودن محدث نیست، «کان الله عزوجل و لا متکلم»، آن وقتی که هیچ متکلمی نبود، خدای تبارک و تعالی در ازل این صفت را داشت.

 مطالب مفصل است و فقط می‌خواهم کبرای آنرا بگویم، باید مرحوم علامه حسن زاده را در کتب و آثارش ببینیم که واقعاً تحقیقاتی که دارد، معارفی را به حوزه‌های علمیه و بشر امروز عرضه کرده که هنوز حقّش ادا نشده و من ازمسئولینی که در این مجموعه کار می‌کنند تقاضا می‌کنم نوآوری‌های مرحوم علامه در آیات قرآن و روایات استخراج بشود.در اهتمام و اعتنا به روایات اهلبیت عصمت و طهارت، ایشان در جزئی‌ترین مسائل اخلاقی و آداب برای ما روایت می‌خواند که ائمه فرمودند این کار را انجام بدهید، بسیار مقیّد به شرع بود.

من این خاطره را عرض کنم؛ در یک سالی از سال‌ها در مسئله رؤیت هلال بین قم و تهران،( رهبری معظم انقلاب دام ظله) اختلاف شد، تنی چند از مراجع قم از جمله مرحوم والد ما نظرشان این بود که فردا عید است اما دفتر رهبری معظم اعلام کردند  فردا عید نیست.خود رهبری معظم هم در یک نماز عید فطر فرمودند این اختلاف مبانی یک امر طبیعی است و همینطور هم هست. چند روز که گذشت رفتم خدمت آقای حسن زاده، درب منزل را زدم، چقدر آن صحنه برای من ماندگار شده، این مرد با عظمت خودش در را باز کرد، چقدر تکریم کرد و من نمی‌دانم آن زمان ایشان من را می‌شناخت یا نه؟ اما از یک طلبه تکریم و احترام زیادی کرد، فرمودند بفرمائید داخل. رفتیم منزل و نشستیم و پذیرایی کردند، به ایشان عرض کردم من امروز برای یک سؤال خدمت شما آمدم، ما شاگرد شما در بحث هیئت هستیم، من نوشته‌های با خط مبارک ایشان را دارم و در کنارش حاشیه‌های زیادی نوشته ام، یکی از لذت‌های درس ایشان این بود که دور کتاب و نوشته‌جات از فرمایشات نغز ایشان پر می‌شد، از شعر و حدیث و تاریخ و قرآن، من به ایشان عرض کردم ما درس هیئت شما می‌آئیم، در قضیه اول عید فطر یک چنین قضیه‌ای اتفاق افتاد، من از شما می‌پرسم اگر برای شما از جهت محاسبات هیوی روشن بشود که ماه قابل رؤیت نیست، اما دو شاهد عادل شهادت دهند که ما ماه را دیدیم، شما به کدامیک عمل می‌کنید؟ ایشان فرمود به قول این دو شاهد عمل می‌کنم، خیلی برای من عجیب بود. به ذهن یک طلبه بسیطی که حالا هم همان طلبه بسیط هستم! اینقدر مقیّد به ظواهر شرع و چارچوب فقه بود، زندگی این مرد مشحون به این تقیدات بود.

شما ببینید در بحث جبر و تفویض خود آقایانی که در محضرشان هستیم همه در این مسئله خبرویت دارند، بالاخره بسیاری از عبارات فلاسفه بوی جبر می‌دهد.

یک عده‌ای هم تفویضی اند، اما این مرد بزرگ عبارات و اقوال و مبانی را می‌آورد، آخر الامر بر این روایتی که مسلم و لعلّ به قول مرحوم آقای خوئی تواتر است که « لا جبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین و منزلة بین المنزلتین »استقرار پیدا می‌کند، این غیر از تقیّد به ولایت ائمه معصومین نیست، البته این را هم برهانی می‌کند. از ظرایف علمی امام و مرحوم آیت الله العظمی خوئی رضوان الله علیهما اینست که دربحث طلب و اراده، مقدمات و همه بحث‌ها را که مطرح می‌کنند در نتیجه یکی می‌شوند، اما  امام می‌فرماید اراده‌ انسان،مظهری از اراده خداست. آقای خوئی می‌فرماید اراده فعل خود انسان است و ربطی به خدا ندارد ـ این ربط را من می‌گویم بر اساس برداشتم ـ ایشان می‌فرماید مبادی اراده، حیات وقدرت را خدا داده، مبادی دست خداست. اما این فعل به نحو کامل به انسان اسناد داده می‌شود اما امام می‌فرماید اراده انسان مظهر اراده‌ی خداست.

یک جاهایی هم خود مرحوم آقای خوئی وقتی«الله نور السموات و الارض» را مطرح می‌کند، می‌گوید بله همه چیز نور خداست، طبق این مطلب باید دربحث طلب و اراده هم همین را بگویند ولی آجنا می‌گویند اراده فعل انسان است، اما امام می‌فرماید اراده فعل خداست، فعل انسان مظهر اراده خداست، «لا نور الا نوره و لا ظهور الا ظهوره و لا وجود الا وجوده و لا ارادة الا ارادته و لا حول و لا قوة إلا به و بحوله و قوته» مرحوم آقای خوئی هم در آخر تحقیقش می‌فرماید اگر می‌خواهی امر بین الامرین و منزلة بین المنزلتین را بفهمی در همین «بحول الله و قوته أقوم و أقعد» خلاصه می‌شود. این مرد بزرگ با اینکه صبغه‌ی عرفانی و فلسفی بسیار بالایی دارد اما در بحث طلب و اراده همان چیزی راکه روایات آمده مطرح کرده و همان مطالبی که فقهای در قله فقاهت فهمیده اند مثل امام و مرحوم آقای خوئی، این مرد بزرگ هم همین را فهمیده.

در یک جمله عرض کنم انصاف به خرج دهیم، مرحوم آقای حسن زاده را اگر می‌خواهیم قضاوت کنیم باید ببینیم اعتنایش به فلسفه بیشتر است یا قرآن؟ اعتنایش به عرفان بیشتر است یا روایات؟ نیائیم فقط یک جهت را نگاه کنیم و بعد قضاوت غیر منصفانه‌ای کنیم.

ان شاء الله روح ایشان در اعلی علیین با اولیای خدا، با پیامبر و آل پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین محشور باشند ان شاء الله.

رحلت ایشان خلأ بزرگی در حوزه‌های علمیه ایجاد شده، خدمت دوستان عرض کردم که واقعاً خلأ‌در حوزه‌ها حس می‌شود، بسیاری از این روایات و مطالب باید به برکت قواعد محکم فلسفی فهمیده شود، هیچ آدم عاقلی و هیچ فلسوف منصفی نمی‌گوید که تمام قواعد فلسفی کالوحی المنزل است و قابل اشکال نیست، قابل اشکال هست، خود ما در این دوره دوم قاعده الواحد را که خود آقایان خیلی گفتند، مرحوم صدر المتألهین چقدر راجع به این قاعده تعابیر بلندی دارند ولی نتوانستیم این قاعده را بپذیریم، نباید گفت همه قواعدش درست است ولی این را باید بپذیریم که بسیاری از روایات بدون فهم قواعد فلسفی ممکن نیست.

مجدداً از اینکه وقت گذاشتید و استماع فرمودید تشکر می‌کنم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ارسال نظرات