۲۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۸
کد خبر: ۷۹۷۵۳۷
یادداشت؛

زهران ممدانی؛ چهره مردمی یا نقاب تازه قدرت؟

زهران ممدانی؛ چهره مردمی یا نقاب تازه قدرت؟
انتخاب زهران ممدانی به‌عنوان شهردار نیویورک موجی از تحلیل‌ها را درباره آینده سیاست آمریکا برانگیخته است؛ رخدادی که از یک‌سو نماد عدالت‌خواهی و تغییر نسلی معرفی می‌شود و از سوی دیگر به‌مثابه تلاشی تازه برای بازسازی چهره قدرت و مدیریت بحران مشروعیت نظام سرمایه‌داری تفسیر می‌شود.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، انتخاب زهران ممدانی، سیاست‌مدار جوان، مسلمان و مهاجر‌تبار به‌عنوان شهردار نیویورک نه‌تنها در سیاست داخلی آمریکا بلکه در سطوح بین‌المللی بازتابی وسیع داشته است. از یک‌سو رسانه‌ها و تحلیل‌گران لیبرال او را چهره‌ای «مردمی»، «عدالت‌خواه» و «نماد تغییر نسلی در آمریکا» معرفی می‌کنند و از سوی دیگر ناظران مستقل و منتقدان نظام سرمایه‌داری این انتخاب را «چهره‌سازی هوشمندانه‌ای برای بازسازی چهره قدرت» می‌دانند؛ قدرتی که می‌کوشد از دل بحران مشروعیت با چهره‌ای نو خود را بازتولید کند.

این یادداشت در سه محور به تحلیل این رخداد می‌پردازد: نخست، شناخت زمینه‌های اجتماعی و فکری ممدانی؛ دوم، تحلیل جریان‌های حامی و مخالف او و بازتاب‌های داخلی و جهانی این انتخاب؛ و سوم، بررسی سناریوهای پیشِ‌روی چنین پدیده‌ای در چارچوب نظام سرمایه‌داری آمریکا.

۱. زهران ممدانی

زهران کوامه ممدانی در سال ۱۹۹۱ در اوگاندا به دنیا آمد و در کودکی همراه خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کرد. او فرزند محمود ممدانی متفکر برجسته آفریقایی و استاد دانشگاه کلمبیاست؛ کسی که سال‌هاست نقد ساختارهای استعمار نو و نژادپرستی ساختاری را در دانشگاه‌های غربی مطرح می‌کند. تأثیر فکری پدر و تجربه زیسته در نیویورک از او چهره‌ای ساخت که عدالت اجتماعی را نه صرفاً در چارچوب شعار بلکه در متن زندگی روزمره دنبال کرده است.

تحصیل در رشته مطالعات آفریقایی و فعالیت در زمینه مشاوره مسکن، ممدانی را به چهره‌ای نزدیک به مردم طبقات پایین و دغدغه‌مند نسبت به عدالت شهری بدل کرد. ورود او به عرصه سیاست، با عضویت در جریان «سوسیالیست‌های دموکراتیک آمریکا» (DSA) آغاز شد؛ جریانی که در دهه اخیر به یکی از صداهای منتقد نظام سرمایه‌داری درون حزب دموکرات تبدیل شده است.

پیروزی ممدانی در انتخابات شهرداری نیویورک پس از تجربه نمایندگی در مجلس ایالتی نتیجه موجی از نارضایتی اجتماعی از نظم اقتصادی موجود بود. شعارهای او مانند کنترل اجاره‌بها، حمل‌ونقل رایگان شهری و افزایش حداقل دستمزد بازتاب مستقیم خستگی مردم از تمرکز ثروت در دست اقلیت و بی‌عدالتی مزمن شهری است.

اما در پس این تصویر مردمی باید پرسید: آیا ساختار قدرت در نیویورک و آمریکا واقعاً اجازه می‌دهد چنین شعارهایی به عرصه اجرا برسد؟ یا ممدانی صرفاً صورت نرم‌شده‌ای از همان نظم قدیم است که با واژگان عدالت‌خواهی چهره‌ای تازه یافته است؟

۲. دوگانگی بازتاب‌ها

بازتاب انتخاب ممدانی دوگانه است. در سطح افکار عمومی، بسیاری او را نماد تغییر در سیاست آمریکا می‌دانند؛ نسلی که نه با منطق رقابت حزبی سنتی بلکه با گفتمان عدالت اجتماعی و ضد‌نژادپرستی تعریف می‌شود.

اما در سطح نخبگان سیاسی به‌ویژه در لایه‌های بالای حزب دموکرات این انتخاب حامل اضطراب و احتیاط است. از دید آنان ممدانی می‌تواند نیرویی غیرقابل‌کنترل باشد که توازن سنتی میان سرمایه و سیاست را برهم می‌زند. رسانه‌های محافظه‌کار نیز از هم‌اکنون او را «شهردار سوسیالیست» یا حتی «شهردار ضداسرائیلی» می‌نامند و تلاش دارند افکار عمومی را علیه او تحریک کنند.

بااین‌حال جریان اصلی قدرت در آمریکا در مواجهه با چنین پدیده‌هایی روشی هوشمندانه دارد: به‌جای حذف صریح آن‌ها را درون ساختار هضم می‌کند. بدین معنا که چهره‌هایی چون ممدانی اگرچه در ظاهر بر ضد نظم موجود سخن می‌گویند اما به‌تدریج در منطق نهادی قدرت جذب می‌شوند؛ نهادی که نه با شعار بلکه با شبکه‌ای از لابی‌ها، بودجه‌ها و قراردادها عمل می‌کند.

از همین‌روست که برخی تحلیلگران انتخاب ممدانی را نه نشانه تغییر بلکه نشانه بلوغ سیاست سرمایه‌داری می‌دانند؛ بلوغی که توانایی دارد خود را با چهره عدالت‌خواه و مهاجر و مسلمان نیز بازتولید کند. این همان چیزی است که در ادبیات انتقادی از آن با عنوان «سفیدنمایی قدرت» یاد می‌شود؛ یعنی بازآرایی چهره سلطه با واژگان ضدسلطه.

۳. ممدانی و مسئله فلسطین

یکی از مهم‌ترین دلایل حساسیت برانگیخته‌شده پیرامون ممدانی، مواضع او در حمایت از فلسطین است. او از معدود سیاست‌مداران آمریکایی است که در میانه کارزار انتخاباتی صریحاً از پایان اشغالگری اسرائیل و توقف کمک‌های بی‌قید و شرط آمریکا به تل‌آویو سخن گفت. چنین مواضعی در فضای سیاست آمریکا بی‌سابقه است و در همان حال یکی از محورهای اصلی حملات رسانه‌های صهیونیستی علیه او شد.

اگر ممدانی در دوران شهرداری خود نیز بر این موضع پافشاری کند احتمال دارد با شدیدترین فشارهای سیاسی، رسانه‌ای و مالی مواجه شود. اما اگر مواضعش تعدیل گردد نشانه‌ای روشن از «فرایند هم‌سازی با ساختار قدرت» خواهد بود؛ فرایندی که بسیاری از اصلاح‌طلبان در غرب در آن مستحیل شده‌اند.

به بیان دیگر میزان استقلال فکری و سیاسی ممدانی نه در وعده‌های اقتصادی بلکه در ایستادگی‌اش بر سر اصول عدالت بین‌المللی به‌ویژه در قبال مسئله فلسطین، سنجیده خواهد شد.

۴. سه سناریوی پیش‌رو

تحلیل مسیر آینده ممدانی را می‌توان در سه سناریو خلاصه کرد:

الف) تحقق تغییر واقعی

در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممدانی بتواند با بسیج نیروهای مردمی و ائتلاف با شوراهای محلی بخشی از وعده‌هایش مانند کنترل اجاره، افزایش دستمزد و گسترش خدمات شهری را عملی کند. تحقق این برنامه‌ها او را به الگوی جدید عدالت شهری در جهان بدل می‌کند و شاید آغازگر فصل تازه‌ای در سیاست محلی آمریکا باشد. اما تحقق این مسیر مستلزم رویارویی مستقیم با ساختار مالی و سیاسی نیویورک است؛ ساختاری که ستون فقرات نظام سرمایه‌داری جهانی محسوب می‌شود.

ب) جذب در سازوکار قدرت

احتمال دوم که از نگاه بسیاری واقع‌بینانه‌تر است آن است که ممدانی ناگزیر به مصالحه شود. در این مسیر او بخشی از شعارهای خود را تعدیل کرده، با لابی‌های مالی و حزبی کنار می‌آید و از چهره‌ای انقلابی به سیاست‌مداری عمل‌گرا بدل می‌شود. در این صورت پروژه او از درون تهی می‌شود و به نمادی از «اصلاح در چارچوب سلطه» تبدیل خواهد شد؛ اصلاحی که مشروعیت نظام را ترمیم می‌کند اما ساختار را تغییر نمی‌دهد.

ج) ناکامی و فروپاشی پروژه

در سناریوی سوم مقاومت ساختار چنان قوی است که ممدانی نه‌تنها موفق به اجرای وعده‌ها نمی‌شود بلکه به‌تدریج از حمایت مردمی نیز فاصله می‌گیرد. در این حالت او به نماد «امید ناکام» بدل خواهد شد و تجربه‌اش برای نیروهای عدالت‌خواه به هشداری جدید تبدیل می‌شود: این‌که بدون قدرت سازمان‌یافته و تغییر ساختار هیچ اصلاحی پایدار نیست.

۵. از نیویورک تا جهان

در سطح جهانی انتخاب ممدانی معنایی فراتر از سیاست محلی دارد. آمریکا در سال‌های اخیر با بحران عمیق مشروعیت بین‌المللی و شکاف‌های داخلی مواجه است. در چنین شرایطی انتخاب یک مسلمان مهاجر‌تبار با گرایش عدالت‌خواهانه می‌تواند در چارچوب راهبرد «قدرت نرم» آمریکا تفسیر شود.

ایالات متحده همواره در لحظات بحران با معرفی چهره‌هایی متفاوت تلاش کرده است چهره‌ای انسانی‌تر از خود نشان دهد. از اوباما تا ممدانی این منطق تکرار می‌شود: قدرت می‌کوشد با چهره‌ای رنگین‌پوست، مردمی و فرودست‌نما خود را بازسازی کند بی‌آنکه بنیان‌های ساختار قدرت و ثروت دگرگون شود.

از همین منظر ممدانی می‌تواند نه صرفاً «شهردار نیویورک»، بلکه «پروژه‌ای ارتباطی» برای بازنمایی دموکراسی آمریکایی در جهان باشد؛ دموکراسی‌ای که در ظاهر چندصدایی است اما در عمل صدای واحد سرمایه را بازتاب می‌دهد.

۶. تأملی برای تحلیل‌گران ایرانی

در نگاه نخبگان فکری و سیاسی ایران این رخداد حامل مجموعه‌ای از نکات راهبردی است که فهم آن برای تحلیل دقیق‌ تحولات جهان ضروری می‌نماید.

نخست آنکه باید میان «چهره» و «ساختار» تفکیک قائل شد؛ ظهور یک سیاست‌مدار عدالت‌خواه در غرب الزاماً به معنای تحول در بنیان‌های قدرت نیست زیرا آنچه واقعیت سیاست را شکل می‌دهد نه صرفاً شعارهای فردی بلکه محدودیت‌های ساختاری، پیوندهای نهادی و شبکه منافع مسلط است.

در سطحی عمیق‌تر لازم است نسبت به سازوکار «بازنمایی» هشیار بود؛ قدرت جهانی به‌ویژه در دوران سلطه رسانه بیش از همیشه نیازمند چهره‌سازی و نمایش ظاهری عدالت برای پوشاندن نابرابری‌های بنیادین خود است. فهم این منطق تحلیل‌گر را در برابر ساده‌باوری مصون می‌سازد.

از سوی دیگر مطالعه چنین رویدادهایی باید با رویکردی تمدنی و ساختاری انجام گیرد. تحولات ایالات متحده را نمی‌توان در حد چند خبر یا رفتار فردی خلاصه کرد؛ آن‌ها باید در نسبت با نظریه‌های کلان اقتصاد سیاسی، تاریخ قدرت و منطق تمدنی غرب فهم شوند. غفلت از این بُعد، تحلیل‌ها را سطحی و گمراه‌کننده می‌سازد.

با این همه تجربه‌هایی نظیر ممدانی یادآور نکته‌ای مهم‌اند: حتی در دل نظم سلطه نیز گاه روزنه‌هایی برای بروز گفتمان عدالت‌خواهی پدید می‌آید. بهره‌گیری از این تجربه‌ها می‌تواند برای جریان‌های عدالت‌محور الهام‌بخش باشد البته تنها به شرط آنکه با نگاهی واقع‌بینانه، محتاط و عاری از خوش‌بینی ساده‌انگارانه همراه باشد؛ چرا که فهم درست این شکاف‌ها نیازمند عمق تحلیلی و پرهیز از هیجان‌زدگی است.

۷. جمع‌بندی

انتخاب زهران ممدانی در ظاهر پیروزی عدالت‌خواهی و تنوع فرهنگی در آمریکاست؛ اما در عمق می‌تواند بازتابی از راهبرد تطبیق‌پذیری قدرت باشد. آینده نشان خواهد داد که آیا این چهره جوان مسلمان می‌تواند در برابر منطق پول و لابی و قدرت ایستادگی کند یا خود به ابزار بازسازی همان منطق تبدیل خواهد شد.

برای ناظران مستقل ازجمله در جهان اسلام مسئله اصلی آن نیست که ممدانی چه وعده‌هایی داده است بلکه این است که آیا در دل نظامی که ذاتاً بر سود، سلطه و تبعیض استوار است امکان تحقق عدالت واقعی وجود دارد یا خیر.

ممدانی امروز بر کرسی‌ای نشسته است که نماد سیاست شهری در بزرگ‌ترین مرکز سرمایه‌داری جهان است. اگر بتواند صدای طبقات خاموش را به تصمیمات شهری پیوند زند شاید گامی کوچک اما واقعی در مسیر عدالت باشد؛ اما اگر در چرخ‌دنده‌های ساختار قدرت حل شود تنها به چهره‌ای بدل خواهد شد که نظام جهانی از طریق او می‌خواهد بگوید: «ما نیز عدالت‌خواهیم» عدالتی بی‌دندان، در خدمت بقای قدرت.

در نهایت آنچه از دل این تجربه برای تحلیل‌گر منصف آشکار می‌شود همان هشدار قدیمی است: قدرت چهره عوض می‌کند اما منطق خود را حفظ می‌نماید.

مهدی الهی

ارسال نظرات