۰۶ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۳۲
کد خبر: ۱۴۷۹۰۵

زاهدان بی‌بصیرت اهل تقوا نیستند

خبرگزاری رسا ـ استاد اخلاق حوزه علمیه گفت: تقوای بیش از حدّ، بصیرت می‌آورد و إلّا آن زهدی که بخواهد انسان را به یک کنج ببرد و کاری هم به اجتماع نداشته باشد، معلوم است، تقوا نیست.
آيت‌الله روح‌الله قرهي
به گزارش خبرگزاری رسا، آیت‌الله روح‌الله قرهی، استاد اخلاق حوزه علمیه در مهدیه القائم المنتظر(عج) در شهرک حکیمیه تهران در هفتمین شب عزاداری أباعبدالله الحسین(ع) به سخنرانی درباره محوریت باطل در عالم پرداخت که متن این سخنرانی به شرح زیر است:
موضع تهاجمی؛ موضعی که خداوند برای انبیاء اتّخاذ فرمود!
یکی از خصایص اهل تقوا هم این است که اصلاً این‌ها کارشان به جایی می‌رسد که فقط و فقط جزء کسانی می‌شوند که صبور، حلیم، بردبار و مقاوم هستند و این خصوصیّتشان است.
در این آیاتی که در جلسه گذشته هم عرض کردیم، وقتی پروردگار عالم حقیقت انبیاء را تبیین فرمود، هشداری هم به ما داد و فرمود: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
بعد پروردگار عالم مطلبی را در آیات بعدی بیان می‌فرمایند که بد نیست این را هم عرض کنم و بعد نکته‌ای را که می‌گفتیم، ادامه بدهیم و آن این است که پروردگار عالم می‌فرماید: این‌ها تصوّرشان این است که می‌گویند: «إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى».
این همان مطلبی است که من عرض کردم: پروردگار عالم در آن دکترین سیاسی‌اش، موضعی که برای انبیاء قرار داده، موضع تهاجمی است، نه تدافعی؛ موضع پیشی گرفتن است، نه عقب افتادن که هرچه بگویند، شما بپذیرید. لذا میفرماید: این‌ها هیچ نبودند إلّا به این که مسلم بودند و ما ایمان به آن‌ها داشتیم.
ملاک این‌ها این است که می‌خواهند بگویند: ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، جدّ اکبر نبیّ مکرّم و حضرت اسماعیل و یعقوب و اسباط و همه نوادگان آن‌ها که از انبیاء بودند، «کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى»، یهودی یا نصارا بودند. لذا خداوند میفرماید: در محاجّه با آن‌ها بیان کن: «قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ» شما بهتر می‌دانید یا خدا؟! «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».
در نهایت نکته‌ای را به عنوان این که شما به عنوان گواه بر امّت هستید، بیان میکند، «وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً»، خطاب به ما می‌کند ولی به تبع به خود آن‌ها هم تبیین شده است.
تزکیه و اخلاق فردی، رمز مقاومت است
پروردگار عالم باز در آیه 145 سوره بقره، صبر و بردباری در مقابل خواستههای آنان را بیان می‌فرماید: «وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ». این‌طور تبیین می‌کند که اگر شما از آن‌ها تبعیّت کنید، هر نشانه‌ای که بیاورید، آن‌ها می‌گویند: متعلّق به ماست.
فحوای این آیه این است که اگر از آن‌ها تبعیت کنید، بدانید شما از ظالمین هستید. لذا به هیچ عنوان نباید کوچک‌ترین عقب‌نشینی در مقابل آن‌ها داشته باشید.
بعد بیان می‌کند: فقط در صورتی می‌توان در مقابل اینها مقاوم بود که در تقوا و تزکیه باشی.
این که من عرض کردم اخلاق و سیاست و تاریخ و ... به هم گره خورده، همین است - عزیزان! حتماً این نکته را به عنوان کد اساسی به ذهنتان بسپارید، نکته بسیار مهمّی است - تا اخلاق فردی درست نشود، اخلاق اجتماعی درست نمی‌شود. پس هر کسی باید در اخلاق فردی خودش، در باب تزکیه، کار کند؛ چون اخلاق فردی، مقاومت به وجود می‌آورد.
تمثیلی که می‌زنند این است که هر فرد، فرد جامعه، مثل سلول‌ها و بافت‌های بدن هستند که به هم چسبیدهاند و بر روی هم اثرگذار هستند. یا به تعبیر دیگر مثل حلقه‌های زنجیر هستند که به هم متّصل هستند. اگر یکی ضعیف باشد، زنجیر از آن‌جا پاره می‌شود. به تعبیری حلقه‌های زنجیر باید با هم، هم‌خونی داشته باشند و اینطور نباشد که یکی نازک نازک باشد و یکی کلفت کلفت!
این هم‌خونی کسانی که در راه خدا قدم برمی‌دارند و امر به استقامت می‌شوند «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»، با تزکیه به وجود میآید.
بلافاصله بعد از این مطلب است که تبیین می‌شود: «وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» و در ادامه در آیه 151 می‌فرماید: «کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» . پس تزکیه راه اوّل مقاومت است.
انبیاء هم همین‌طور بودند. اخلاق فردی آن‌ها در درجه اعلاء بود. پس وقتی این حالت را داشتند، می‌توانستند بایستند.
خیلی راه دوری نمی‌رویم، شما کربلا را ببینید. در کربلا چرا تیرها و شمشیرها و نیزهها برای این‌ها حلاوت و شیرینی داشت؟! گوشت و پوست و استخوانشان که مثل ماست، درد هم داشتند و اینطور نیست که درد نداشته باشند، امّا چطور این‌ها این درد را به جان و دل میخرند؟! چون تقوا دارند. یعنی اگر تقوا نباشد، نمیشود.
 میزان درد در لحظه جان دادن، براساس اعمال و کردار دنیاست
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر بسیار زیبایی را راجع به همین استقامت که از باب تقوا شروع میشود، داشتند که خیلی مهم است. به ایشان فرمودند: فلانی وقتی در جبهه بیهوش شده بود و بعد به هوش آمد، آیات قرآن را تلاوت میکرد - دیده‌اید، آن‌هایی هم که در بیمارستان هستند، وقتی می‌خواهند به هوش بیایند، یک چیزهایی می‌گویند؛ بعضی معلوم نیست چه می‌گویند، هذیان می‌گویند. بعضی یک اسمی را صدا می‌زنند. بعضی شعری می‌خوانند. بعضی آیات قرآن می‌خوانند. آن فطرت درونی در آن لحظه معلوم می‌شود .
ایشان میفرمودند: در باب درد هم همینطور است. لحظه جان کندن هم که میگویند جان کندن سخت است، نسبی است. درجه سختی‌ها هم متفاوت است و نمیشود یک مقیاسی برایش تعریف کرد، یکی بالاست و یکی پایین؛ چون نسبت به عمل شخص، این سختی فرق میکند و بعضیها خیلی راحت جان میدهند.
لذا بعضیها در درد مقاومند، مثل یاران أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) که با وجود تیرهای بسیاری که در کربلا به بدن آنها اصابت کرد، تا جان در بدن داشتند، مقاومت کردند؛ چون مخلَص بودند - عرض کردم که آن‌ها مخلِص نبودند، بلکه مخلَص و در آن درجات بالای اخلاص بودند، ولی باز هم با هم تفاوت داشتند - درد بود، امّا آن احساس درد نبود، مثل همان جان کندن که برای بعضی راحت است!
قبلاً عرض کردم که یک بنده‌خدایی تیر خورده بود و افتاده بود و جان دادن را که از نوک پا تا به دهان آمده بود، دیده بود. بعد هم یک یاحسین گفته بود و تمام کرده بود امّا بعد از مدّتی برگشته بود.
آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از این شخص سؤال کرده بود: درد هم داشتی؟ آن شخص گفته بود: نه، من چیزی حس نکردم. آقا فرموده بودند: بله، همینطور است. برای مؤمنین هم جان کندن هست امّا درد ندارد، ولی کسی که در درجه بالای ایمان نیست، موقع جان کندن، درد دارد.
لذا با توجّه به ایمان، درد در لحظه جان دادن متفاوت است، امکان دارد کسی مؤمن باشد، ولی خدای ناکرده در آن لحظه درد داشته باشد، چون براساس اعمال و کردار دنیاست.
در جبهه ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) هم همینطور است؛ این‌ها تیرها را خوردند، به صورت ظاهر درد داشتند امّا احساس درد نمیکردند. پوست و گوشت آن‌ها هم مانند ماست، آن‌ها که آدم آهنی نبودند، آن‌ها هم انسان بودند، فرقی نمیکرد، امّا بر اثر آن تزکیه و تقوا، احساس درد نمیکردند.
لذا خود این تزکیه فردی، جامعه و اخلاق اجتماعی را هم میسازد. همان بحثی که اوّل کردم و در جلسات قبل هم عرض کردم که ما قائل به این هستیم که اخلاق و سیاست و دیانت، همه یکی است؛ یعنی اصلاً ما تفکیکی برای این‌ها قائل نیستیم. این‌ها در هم نهفته شده است. همانطور که پروردگار عالم میفرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» لذا تمام این مطالب با هم است.
 فقط فرد مزکّی می تواند دکترین تهاجمی حضرت حقّ را عملی کند
و در آخر میرسد به این که میفرماید: «کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» یعنی تزکیه شما را به جایی میرساند که چیزهایی را که کسی نمیداند، میدانید و معدن علم میشوید.
این‌جا هم همین است و قبلش دارد راجع به مقاومت صحبت میکند. میگوید: در مقابل یهود مقاوم باشید که این‌ها به هیچ عنوان در مقابل شما فرود نمیآیند.
هشدار هم داد، گفت: سیاستتان عین من باشد. دکترین سیاسی شما باید این باشد که شما پیشدستی کنید - این یک نکته است، توجّه کنید! - میفرماید: «وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین» ؛ یعنی از اوّل بگو که من ملّت ابراهیم هستم و ملّت ابراهیم حنیف است. چون شما نباید تدافعی کار کنید و باید همیشه پیشدستی کنید.
«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». به عنوان مثال اصلاً اجازه ندهید که آن‌ها اسرائیل را متعلّق به خودشان بدانند و بگویید: صهیونیسم جهانی. اجازه ندهید که یعقوب و فرزندان او را از خود بدانند، بگویید: همه این‌ها متعلّق به ما هستند، «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»، آن‌ها مسلم بودند و ما هم مسلم هستیم.
لذا این تز و دکترین تهاجمی را به شما دادند، چون این‌ها میگویند: «إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏» این انبیاء یا یهودی بودند یا نصارا. میفرماید: «قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ» بگو: شما بهتر می‌دانید یا خدا؟!
چه کسی میتواند این حالت تهاجمی را نسبت به آنها داشته باشد؟ آن‌ها که در درجه تقوا هستند.
 متّقین عالم، سیّاس و کیّاس هستند
پس این هم که بیان میشود: «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ» مؤمن زیرک است، به این علّت است که انسان با ایمان و تقوا به درجات بالا میرسد.
درست همان اوایل انقلاب، یکی از آقایان - که مشهور است و خطیب بزرگی بود و الآن هم در قید حیات است، منتها یک مقدار منحرف شده است - در یک مجلس بزرگی که همه جمع شده بودند، داشت از حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تمجید میکرد و در سخنان خود بیان کرد: چه کسی به این مرد الهی سیاست آموخته است؟
وقتی پایین آمد، مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر بسیار عالی و زیبایی را اشاره کردند، به او فرمودند: جدّی نمیدانستی چه کسی به او الهام کرده یا این که می‌خواستی تنبّهی باشد؟! گفت: نه، من جدّی نمیدانم. فرمود: عجب! آن کسی که تقوایش بیشتر، طبیعی است در همه مطالب پیشتاز است. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» هرکه در درجه اتقی قرار گرفت، سیاستمدار خوبی هم هست؛ یعنی متّقین عالم سیّاس کیّاس هم هستند.
اتّفاقاً بعضی برعکس تصوّر میکنند کسی که زاهد، متّقی و متخلّق به اخلاق الله است، دیگر کاری به این کارها ندارد، میگویند: این بیچاره یک گوشه‌ای نشسته، چه میداند سیاست چیست. در حالی که همه چیز در ید قدرت آن‌هاست.
بعد ایشان یک جمله‌ای به آن آقا فرمودند، فرمودند: بیانت خیلی خوب است، سعی کن، تو هم سیّاس کیّاس شوی تا بعداً گرفتار نشوی!
 تقوا و ایستادگی در مقابل دشمنان
لذا در آیات بعد میفرماید: « فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُونِ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» - جلسه گذشته گفتم که جوان‌ها بروید این آیات را نگاه کنید، ببینید چه میخواهد بگوید. این سلسله آیات تبیین بسیار جالبی دارد .
میفرماید: بله، همین مؤمنین، همین این‌هایی که به درجه تقوا رسیدند و در درجه تقوا، سیّاس و کیّاس شدند، باید بدانند مانند قبلی‌ها، آنها هم امتحان می‌شوند، «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ».
عرض کردیم این‌ آیات که معمولاً برای اموات خوانده میشود، مال اموات نیست؛ بلکه متعلّق به ما و همه افراد است که بیان می کند: هر روز یک طوری شما را گرفتار میکنند «مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ».
پروردگار عالم آنچه که از انبیاء در مرحله اوّل به عنوان کسانی که در درجه اعلای تقوا هستند، خواسته، «میثاقاً غَلیظاً» است و بعد از پیروانشان این‌طور میخواهد: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ».
عرض کردم حتّی یونس نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» را داشت. هیچ کدام از انبیاء ولو به لحظه‌ای در مقابل دشمن عقب‌نشینی نکردند. اتّفاقاً به واسطه همان «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» بود که یونس نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) یک مقدار زودتر از موعد نفرین کرد. آن‌وقت بیان کرد: «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» و إلّا ظلمش به این نبود که من حتّی یک لحظه با کسانی که دشمن خدا هستند، مثل یهودی‌ها و فراعنه؛ همدست شدم. بلکه ایشان در مقابل دشمنان محکم ایستادند.
 شاه از لحظه ای که با اسرائیل هم پیمان شد، مسلمان نیست، بلکه یهودی است
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک جمله‌ای را بیان کرده بودند که این خیلی عجیب است. ایشان در ادامه مبارزات بر علیه شاه، دو نفر از بزرگواران را به تهران فرستاده بودند.
یکی آیت‌الله العظمی آسیّد احمد آقای خوانساری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بود که ایشان فرموده بودند: آنچه که شما بیان بکنید امر است، ما منعی نداریم.
امّا یک آقای دیگری هم بود که غریق رحمت الهی شده و حالا اسم نمیبریم، امّا در آن زمان در تهران از مردان به ظاهر زهّاد و صاحب نفوذ بود. ایشان پیام داده بود که به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بگویید: آیت‌الله آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرجع عظیم‌الشّأن، وقتی دیدند که انگلیسی‌ها دارند با عثمانی‌ها می‌جنگند، فتوا دادند: دفاع از بلاد مسلمین فرض است و باید از عثمانی‌ها حمایت کنید . حالا شما چه میگویید؟! بالاخره شاه مسلمان است و نباید به او توپید!
امام به ایشان گفته بودند: آقا! امر پروردگار عالم این است که ما ولو به لحظه‌ای در مقابل این‌ها سر فرود نیاوریم. اگر شما تصوّر میکنید، این شخص مسلمان است، از این‌جا که دیگر با اسرائیل - که ما دیگر باید همان لفظ یهود و صهیونیسم جهانی را بیان کنیم - هم‌پیمان شده، شما باید بفهمید که این دیگر مسلمان نیست. پس نمیتوانید بگویید مسلمان است. این دیگر الآن یهودی است و پروردگار عالم از من و شما میثاق گرفته است که در مقابل این‌ها سر خم نکنیم.
پس تنها متّقین عالم در آن درجه سیاست و کیاست هستند که «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» را انجام دهند.
لذا پروردگار عالم می‌فرماید: شما نباید خواستههای آنها را بپذیرید ولی ما متأسفانه پذیرفتیم.
عرض کردم دکترین سیاست نبوی این است که شما باید تهاجمی عمل بکنید. نگذارید آن‌ها بیان کنند این انبیاء متعلّق به آن‌هاست. آن‌ها اصلاً بی‌دین‌اند و یهود و نصاری هستند. عرض کردیم قرآن به آنها کلیمی و مسیحی نمی‌گوید.
 ترس؛ خصوصیّت دوستان شیطان
بعد پروردگار عالم باز در سوره آل‌عمران بیان می‌فرماید: هیچ ضرری هم به شما نمی‌توانند بزنند، «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُریدُ اللَّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» . پروردگار عالم می‌فرماید: یکی از خصایص شیطان این است که در اولیا‌ خودش خوف ایجاد می‌کند و آن‌ها هم می‌ترسند امّا شما به هیچ عنوان نمی‌ترسید به شرط این که مؤمن باشید.
خیلی عجیب است، تازه این آیه می‌فرماید: نه تنها نمی‌ترسید، بلکه عامل برای ترسیدن آن‌ها هم می‌شوید.
مؤمن هیچ موقع نباید بترسد. این را بار‌ها عرض کردیم، حتّی موقعی که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را آوردند و به زندان بردند، خودشان فرموده بودند: وقتی داشتند من را به تهران می‌بردند، در خاکی رفتند. اوّل تصوّر کردم که این‌ها می‌خواهند من را آن‌جا ببرند و سر به نیست کنند. یک مقدار رفتند ولی برگشتند. وقتی به خودم مراجعه کردم، والله! قبل و بعد از آن، هیچ تغییری در خودم حس نکردم که ولو به لحظه‌ای بترسم!
بعد می‌فرماید: شما نگران نباش، این‌هایی که می‌ترسند و دنبالشان می‌روند و به آن‌ها می‌پیوندند و تسلیم می‌شوند «یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» و می‌گویند: «آقا این‌ها قدرت دارند، این‌ها قوّت دارند، نگاه کنید این‌ها چه کار می‌کنند!»؛ به خدا ضرر نمی‌زنند؛ این‌ها به خودشان ضرر می‌زنند.
 تقوا؛ رمز بصیرت و تیزبینی و هشیاری اولیا‌
تازه ما این مهلتی را هم که به این‌ها می‌دهیم، خیر نیست «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ » یک مهلت کوتاهی به یهودی‌ها و صهیونیست می‌دهیم، تا بر گناهانشان بیفزایند و برای آن‌ها عذب مهین است «إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ«.
طبرسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر بسیار عالی را راجع به «وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ» دارند. ایشان می‌فرمایند: «مهین» با «عظیم» تفاوت دارد. «مهین» باید در دنیا باشد و به نظر می‌رسد به دست مسلمین است!
همان‌طور که الآن می‌بینید عذابی که این‌ها به دست حزب الله کشیدند. حزب الله نمی‌ترسند، خوف ندارند و برایشان مهم نیست امّا آنها بسیار می‌ترسند.
دیدید آقا راجع به قضیه‌ی بحرین که شد فرمودند: ما در این‌جا دخالت نکردیم و نمی‌کنیم امّا فرمودند: ما ترسی هم نداریم که بگوییم: راجع به کشور آن‌ها انجام دادیم و انجام هم می‌دهیم. لذا ما به حزب الله کمک کرده‌ایم و هیچ ابایی هم نداریم که بگوییم.
امّا الآن شما نگاه کنید کسانی که سران عرب هستند و به ظاهر مسلم‌ و از سران مسلمین هستند، در چه بدبختی و ضلالتی هستند!
پس اصل در مقابل یهود بودن، این است: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ». مشکلات خواهد بود، نه این که بدون مشکل باشد، منتها اگر مؤمن بودید، صبورید؛ اگر مؤمن بودید، حلاوت می‌دهد؛ اگر مؤمن بودید، شیرین می‌شود؛ اگر مؤمن بودید، هشیار می‌شوید؛ اگر مؤمن بودید؛ بصیر می‌شوید؛ اگر مؤمن بودید، تمام است. امّا اگر این‌طور نبود، خوار میشوید.
وجود مقدّس امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) می‌فرمایند: «کان عمّنا العبّاس نافذ البصیرة» - إن‌شاءلله در شب تاسوعا که شب قمر منیر بنی‌هاشم(علیه الصّلوة و السّلام) است، اصل آن روایت را می‌خوانم .
این نافذ‌البصیره بودن اصلاً خصوصیّت تقوای بیش از حدّ است. تقوای بیش از حدّ، بصیرت می‌آورد و إلّا آن زهدی که بخواهد انسان را به یک کنج ببرد و کاری هم به اجتماع نداشته باشد، معلوم است، تقوا نیست.
 یک تعبیری را من از بعضی بزرگان مثل خود آیت‌الله حق‌شناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیدم. ایشان فرمودند: اگر کسی نمی‌دانست آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کیست، فقط با توجّه به این که ایشان با شجاعت در مقابل این که گفتند: مساجد و هیئات باید بسته شوند، ایستادند، باید ایشان را میشناخت!
ایشان به تنهایی رفتند و گفتند: این‌ خانه، خانه خداست و ...، بعضی به تعبیر عوامانه می‌گفتند: این فقط بی‌کلّه و شجاع است. امّا از آن طرف می‌دیدند در عرفان غوغاست، در مسائل فقه غوغاست، در اصول غوغاست، در عبادت و نماز، اشکش، ناله‌اش، شب‌خیزی‌هایش، اصلاً یک چیز عجیبی بودند و مجموعه همه مطالب را داشتند.
اولیا‌ حقیقی خدا همین‌طور هستند، بسیار نترس هستند. میرزای شیرازی بزرگ یک موقع سلاح دست گرفته بود امّا از آن طرف می‌گفتند: ناله‌های شبش اصلاً وحشت‌آور بود. همه‌ی آن‌هایی که واقعاً در یک مقام تقوای حقیقی هستند، این‌طور هشیار و بیدار هستند.
می‌دانید آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به آیت‌الله مدرّس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند که از این مردک حمایت نکنید، این حقّه‌باز است و به عنوان جمهوری، کارهای دیگری دارد. آیت‌الله مدرّس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اوّل حمایت کرده بودند؛ چون از قبل با هم رفیق بودند و هر دو هم اصفهانی بودند. بعداً شهید بزرگوار، شهید آیت‌الله مدرّس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فهمید که این چه نامردی است. اولیا‌ خدا می‌شناسند و در چهره‌ها می‌بینند.
امام تا سیّد مهدی هاشمی را دید به آقای ری‌شهری گفت: مواظب این باشید
چه خبر است؟ این‌ها به کجا وصل هستند‌؟ چه کسی می‌داند؟ زهدشان، گریه‌اشان، فغانشان بیش از دیگران است امّا بر همه مسائل هم مسلّط هستند. مردان خدا این هستند؛ یک جنبه ندارند، تمام مطالب را دارند. مثلاً این‌طور نیستند که یک سویه کار کنند. فلذا هوشیارند.
آن چیزی که وجود نازنین بی‌بی دو عالم(صلوات اللّه و سلامه علیها) در خطبه‌ی فدکیّه بیان کردند - که حالا این‌جا جایش نیست بیان کنم، امکان دارد بعداً یک قسمتی از آن را بیان ‌کنم - این بود که ای امّت! شما در جهل بودید؛ نفهمیدید پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چه می‌گوید.
این که فقط بنشینیم بگوییم «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ» دروغ است. اتّفاقاً هزار بار بگو: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» امّا آن اولیا‌ خدا یک «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» می‌گویند، می‌فهمند چه چیزی در آن است. چنان ناله، چنان فغان، چنان اشک، چنان آه. بعضی‌ ذکر لقلقه‌ی زبانشان می‌شود امّا آنها می‌فهمند.
می‌دانید در نماز وجود مقدّس آقاجانمان، صد مرتبه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» گفته میشود. ما با آقا (آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) به جمکران رفته بودیم و میخواستیم نماز بخوانیم. ایشان آمدند، در گوش من بیان کردند: هر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» باید با «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» دیگر فرق کند! یعنی معنای اوّلی یک چیزی بود و معنای بعدی چیز دیگری.
ما فکر می‌کنیم یک چیز است و دائم تکرار می‌شود امّا از هر پلّه‌ای باید به پلّه‌ و افقی دیگر رفت. ما می‌گوییم یک عبارت «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» است که تکرار می‌شود. امّا مردان الهی این‌طور هستند، مردان خدا «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» را می‌فهمند. اصل دین همین است، همین این‌ها سیّاس و کیّاس هستند.
همین آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اوّلین نفری بود که تا خانم‌ها برای تظاهرات بیرون آمدند، گفتند: دیگر تمام شد، رژیم سقوط کرده است. چون بعضی‌ها اعتراض کردند که زن‌ها نباید بیرون می‌آمدند، امّا ایشان فرمودند: نه، دیگر تمام شد!
اولیا‌ خدا می‌فهمند؛ تمام مطالب در دستشان است. حالا این‌ها بروند بگویند: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ». نماز امام زمان می‌خوانیم، چه می‌خوانیم، فلان می‌کنیم، فقط امام زمان و ...؛ امّا به حقیقت چیزی نمی‌فهمند.
بینی و بین الله تا حالا فهمیده بودیم هر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» باید با «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» قبلی فرق کند؟! می‌گفتیم: این همان «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» است، فقط گفتند صد بار تکرار کنیم. می‌دانیم که حتماً صد بار گفتن حکمتی دارد امّا این را نمی‌دانستیم که هر کدام با دیگری فرق دارد و آن قبلی که گفتیم نیست.
تازه حالا این را شنیدیم که هر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» با آن «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» دیگر فرق می‌کند. مثل این که یک چیز دیگری انسان به دست آورد. یک مطلب دیگری جلب شد که قبلی نیست. اصلاً این با آن فرق می‌کند. یک چیزی در این است که در آن نیست. شاید بگویند: همان کلمه است، چطور یک چیزی در آن هست، در این نیست؟! این است که اولیا‌ هشیارند، تیزند و بیدارند.
 جایگاه «مروان بن حکم» بعد از بازگشت به مدینه
برای همین عرض کردم پروردگار عالم به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خطاب کرد: باید حکم بن ابی العاص را که دست به دست یهودی‌ها داده و تو را مسخره می‌کند، از مدینه بیرون کنی.
لذا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) او را به طائف تبعید کردند. تا این‌جا رسیدیم که وقتی عثمان سرکار آمد، او را پذیرفت. شیطنت خود عثمان، حکم بن ابی العاص را وارد مدینه کرد - که خود آن‌ها هم عثمان را از بس طاغی شد و طغیان کرد، کشتند و بعد هم به خونخواهی او بلند شدند!
مورّخین از جمله تاریخ طبری نوشته‌اند که وقتی وارد منزل عثمان شد، به صورتی بود که لباس‌هایش پاره بود. آن شب را همان جا بود، فردا وقتی خارج شد، لباس‌های فاخری پوشیده بود. طوری که یکصد هزار دینار از طرف عثمان به او بخشیده شده بود. یک عدّه وقتی فهمیدند، خیلی ناراحت شدند.
زمانی هم که سرزمین‌های آفریقا فتح شد، غنائم زیادی می‌آمد و به صورت سیل وارد مدینه می‌شد. مثلاً در یک نوبت پانصد هزار دینار، با البسه و مطالبی دیگر وارد شد. حالا همه مسلمین هستند امّا عثمان همان ‌جا گفت: یک پنجمش را به مروان بدهید.
طوری شد که خشم مردم برانگیخته شد و به سمت دارالحکومهای که عثمان برای خود ساخته بود، رفتند و شلوغ کردند.
عثمان هم دستور داد بعضی از این‌ها را گرفتند و بعضی‌ را هم کتک زدند. بعد هم در مسجد رفت و خطبه خواند. خطبهاش هم موجود است. گفت: من خلیفه هستم. خلیفه آنچه که صلاح بداند انجام می‌دهد و روش من با روش خلفای سابق فرق می‌کند!
گفتند: یک کسی بلند شد اعتراض کرد، گفت: خلفای سابق روش‌شان، روش نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بود. بعد متأسّفانه عثمان استناد به آیه «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» کرد و گفت: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مُرد، «من مات، مات» - که این تعبیر «من مات، مات» را هم او برای اوّلین بیان کرد - هر کس که مرد، مرد و امروز من خلیفه‌ام و این‌گونه تصمیم گرفته‌ام. خلاصه جواب این‌ها را داد.
در نوبت دیگر مجدّد یک هزار دینار به مروان داد. طوری شد که دیگر زید بن ارقم که به عنوان خزانه‌دار بیت‌المال بود، صدایش درآمد. حالا زید بن ارقم کیست؟ رفیق صمیمی خودشان است که هم ابابکر و هم عمر هر دو نسبت به او اعتماد داشتند.
طوری بود که زید اصلاً گریه‌اش گرفت، با همان حال گریه پیش عثمان آمد و گفت: ای خلیفه! چه می‌کنی؟! حدّاقل یک طوری تقسیم کن که اینقدر واضح نباشد! اموال او (مروان) دارد به حدی می‌رسد که بیش از خود ما خواهد شد! عثمان گفت: من صله رحم انجام دادم!
چون عثمان یک سال از آمدن آنها به مدینه نگذشته بود که دخترش را به عقد او درآورد. البته به همین هم دیگران اعتراض کردند که مروان دستش با یهودی‌ها بوده، چرا داماد خلیفه میشود؟! میگفتند: این‌ها با یهودی‌ها در تماس بودند، چرا دخترت را به او دادی؟! که او اوّل گفت: خواستم قوم و خویش شویم که او دیگر دست از خطا بردارد!
زید خیلی زیرک بود، گفت: من احساس می‌کنم تو یک کاری کردی که چون این‌ها در زمان پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تبعید شده بودند، جبران مافات شود. این‌طور نیست که به قول خودن فقط بحث خویشاوندی باشد. ضمن این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم خویشاوند داشت، ابابکر و عمر هم خویشاوند داشتند، امّا به آن‌ها خیلی کمک نکردند.
عثمان تا این حرف را شنید، گفت: کلیدهای خزانه را به من بده. زید بن ارقم را مرخّص کرد و به او گفت: برو بیرون. لذا او را هم عزل کرد که دیگر چپاولهایی که مروان می‌کند، معلوم نشود.
وقتی هم ارمنستان فتح شد، علناً اعلام کرد که تمام اموال را مروان تقسیم می‌کند. مروان هم بالصّراحه در مسجد آمد و بیان کرد: همان‌گونه که قبلاً خلیفه یک پنجم را به من مرحمت کرده بود، من اوّل یک پنجم را برداشتم. بقیّه هم در بیت‌المال مسلمین باشد، برای روز مبادا!
بعضی گفتند: حالا بالاخره از غنائم یک چیزی به فقرا بدهید.
گفت: نه، ما جنگ داریم، به فقرا چیزی نمی‌دهیم.
بیان می‌کنند حفص بن داوود بلند شد، گفت: تو یک پنجمش را برداشتی، ما فقیریم، چیزی به ما نمی‌دهی؟!
مروان جلو رفت و با مشت به سینه‌اش زد و گفت: حقّ تو از بیت‌المال، این است!
می‌گویند این پیرمرد دنده‌هایش شکست و با آن حال هم از دنیا رفت، در حالی که عیال‌وار بود و در فقر به سر میبرد.
این حالی است که هشیار نبودن مسلمین در سقیفه به وجود آورد و یهودی‌ها آمدند مروان را وارد کردند. حالا آرام آرام جلو برویم، ببینیم چطور است.
عرض کردم وقتی هم مروان را در جنگ جمل گرفتند، امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) و امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) نزد امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) پا در میانی کردند که به خاطر مصالحی او را آزاد کنند، بعد گفتند: از او بیعت بگیریم؟ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: نه، این دستش با دست یهودی‌ها است من بیعت او را نمیخواهم! - که در خطبه نهج‌البلاغه وجود دارد و خطبه را خواندیم .
وقتی هم کار یک مقدار جلوتر رفت، عثمان پا را فراتر از این گذاشت و فدک را به مروان داد. لذا مروان فدک را تصرّف کرد. صدای هاشمیّون هم درآمد امّا هیچ کاری نمی‌شد کرد. حتّی جالب است، فدک را به دخترش نداد که بگوید: قباله‌ی دخترم است، بلکه فدک را مستقیم به مروان داد.
این عثمان جنایات خیلی عجیبی کرده است. داریم تاریخ را بیان می‌کنیم. عرض کردم این مطالب را در تاریخ طبری که مال اهل جماعت است، نوشتهاند. این‌طور نیست که ما بیان کنیم مال ماست. مسئله اتّحاد هم بحثش جداست امّا نمی‌شود تاریخ را نگوییم.
هشیار نبودن مردم همین است. ابابکر و عمر به زور فدک را تصرّف کرده بودند و این بخشید. آن‌ها نتوانستند این را برای خودشان بردارند، می‌گفتند: مال بیت‌المال است. دلیلشان هم این بود که خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرموده: پیامبران ارثی باقی نمی‌گذارند !
در حالی که خود بی‌بی دو عالم(صلوات اللّه و سلامه علیها) با استدلال فرمودند: اگر فرض بگیرید ارث باشد - که شما این‌طور گفته‌اید ولی این جزء ارث نیست، این در زمان حیات پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به من بخشیده شده - آیا تو خودت خبر نداری که در قرآن بیان شده که سلیمان از داوود میراث یافت و ...؟! این مطالب را به ابوبکر گفت و ابوبکر را قانع کرد. ولی میدانید وقتی در راه برمی‌گشتند آن قضایا اتّفاق افتاد و آن دومی ملعون، آن کارها را کرد! امّا عثمان مستقیماً به خود مروان داد!
 کسی که در فتح مکّه مورد رحمت پیامبر قرار نگرفت
یکی از کسانی هم که از سران مشرکین بود، عبد الله بن سعد است. عبدالله برادر رضاعی عثمان بود. او کسی بود که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را مسخره میکرد، شعر هم خیلی میگفت و به بعضی از اعراب هم پول میداد که برای تمسخر پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شعر بگویند. وقتی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در مکّه برای تبیین رسالت بیرون میآمدند، این شعرها را به بچّه‌ها می‌داد، بچّهها هم دور پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را میگرفتند، کف میزدند و پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را مسخره میکردند!
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) وقتی مکّه را فتح کردند، فرمودند: همه در امانند، «الیوم یوم المرحمه» - که میدانید و من دارم مختصر میگویم: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پرچم را دست دومی دادند؛ او گفت: امروز، روز انتقام است. پرچم را گرفتند و به دست امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) دادند؛ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «الیوم یوم المرحمه» امروز، روز مرحمت است - فرمودند: هر کس میخواهد در امان باشد، به خانه ابوسفیان برود - و این خصوصیّت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بود که بزرگان قوم را همانطور بزرگ نگاه میداشت و حالا ابوسفیان به ظاهر مسلمان شده بود - ولی حضرت فرمودند: عبدالله بن سعد، هر کجا که به دست آوردید، بکشید؛ چون دستور پروردگار عالم است.
عبدالله فرار کرد و مدّتی مخفی بود. بعد پیش عثمان رفت. آن کسی هم که او را نجات داد، همین عثمان بود - ببینید چه بلایی سر اسلام عزیز آمده! -
همین عبدالله بن سعد خودش بعد از وفات پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این‌گونه بیان می-کند، میگوید: همان‌گونه که من با یهودیان زیست نمودم - معلوم میشود در این مخفیگاههایش با آنها بوده - آنها گفتند: این مرد دروغ‌گوست - نستجیر بالله پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را می‌گفت - و این آن کسی نیست که ما میپنداشتیم - که این آیه شریفه «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً» در ذیل همین مطالب هم آمده که در قبل یهودی‌ها دائم شایعه میکردند که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دروغ میگوید .
 توصیه پروردگار عالم در برابر مشکلات: اوّل صبر و بعد صلاه
پس وقتی مسلمین «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» را رعایت نکردند و میثاق غلیظ را نفهمیدند و متوجه نشدند که اصلاً نباید با یهود عهد و پیمان داشته باشیم، این مطالب به وجود می‌آید.
البته الان یک ارتباطات اجتماعی است که فعلاً ما با کشورها داریم. عرض هم کردیم که حسب روایات اگر ما به قوّت و به قدرت رسیدیم، حتّی دیگر نباید با آنها ارتباطات اجتماعی هم داشته باشیم؛ یعنی خرید و فروشها هم باید بین خود مسلمین باشد، نه با آنها!
منتها آنها هم میدانستند چه خبر است و همیشه ما را در ضعف نگاه داشتند. تنها گروهی هم که هشیار و بیدار بوده ولی متاسّفانه باز هم در حکومت قرار نگرفته، شیعه بوده است.
برای همین هم سر ائمّه شیعیان و آن موقعی هم که مثل امام همام که «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» به‌وجود میآید، شروع به جنگ میکنند. یا مثل امروزی که با عنوان محاصره به ظاهر اقتصادی، فشار میآورند. البته این هم همانطور که امام المسلمین فرمودند: تیر آخر آنهاست و آنچه که داشتند همین است. باید صبر و حوصله کرد «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ» که اوّل بیان فرمودند: صبر و بعد فرمودند «وَ الصَّلاةِ».
صلاه را هم عرض کردیم که فقط قرائت نیست، منظور صلاتی است که اقامه شود «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ» . از نشانههای منافق هم این است که موقع نماز کسالت دارد. آن عنوان «کُسالى‏» که قرآن میفرماید، همین است. طرف حاضر است بنشیند فیلم ببیند، فوتبال ببیند، چیزهای دیگر ببیند، با دوستان حرف بزند، امّا اصلاً حاضر نیست چهار رکعت نماز، سه رکعت نماز که اگر خودش بخواهد تنهایی بخواند حداکثر یک ربع، بیست دقیقه طول می‌کشد، بخواند؛ یعنی شیطان اجازه نمیدهد سر به سجده فرود بیاورد!
لذا این قرائت صلاه باید حتماً باشد امّا باز این صلاه نیست. اقامه صلاه ملاک است اما ّقبل از این اقامه هم «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ» است، باید صبر کرد. اگر صبر کردیم، برندهایم. اگر صبر نکنیم، میبازیم.
امیدواریم خدای متعال به همه ما صبر جمیل عنایت کند.
این «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» هم که حضرت زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام) فرمودند، همین است. چون صبر کردند، پیروزی متعلّق به آنها بود.
ابی‌عبدالله (علیه الصّلوة و السّلام) میداند همه این مشکلات هست. خیلی درد است! اینها نامردی هم دارند. اوج نامردی‌شان این است که آب ندادند. چه اشکالی دارد شما آب بدهید، اینها جان بگیرند. شما هم که تعدادتان بیشتر است، بالاخره هم که بر اینها غلبه پیدا میکنید. امّا همین است؛ وقتی بی‌دین بودی، نامرد هم میشوی. اینها بی‌دین بودند دیگر، «لَا دِینَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ» دین ندارد، کسی که مروّت ندارد. اینها مروّت نداشتند. /914/د101/ی
ارسال نظرات