ترجمه چهار فصل اول کتاب علم و دین نوشته آلیسترمک گراث
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، پایاننامه «ترجمه چهار فصل اول کتاب علم و دین نوشته آلیسترمک گراث» پژوهشی از «زینب نزادی» به بررسی و ترجمه چهار فصل از ویراست اول کتاب علم و دین آلیسترمک گراث اهتمام ورزیده است.
بر اساس این گزارش، در چکیده این پایاننامه میخوانیم:
چکیده:
بحث علم و دین و تبیین چگونگی ارتباط معرفت تجربی با تعالیم دینی مهمترین بحث از مباحث فلسفه دین و از نظر تاریخی سرآغاز مسائل جدید کلامی است. پایاننامه حاضر ترجمه چهار فصل از ویراست اول کتاب علم و دین آلیسترمک گراث است که در سال 1999 توسط انتشارات بلک ول منتشر شده است. دیدگاه آلیسترمک گراث در باب ارتباط علم و دین دیدگاهی است که با رویکرد عدم ضدیت علم و دین به بررسی وجه مشترک این دو میپردازد. وی در فصل اول کتاب خاطرنشان میکند که سه نقطه عطف ستارهشناسی قرن شانزدهم و جهانبینی نیوتونی و داروینیسم سه موضوع عمده در تاریخ روابط متقابل علم و دین در جهان مسیحیت است.
در فصل دوم به رابطه علم و دین تحت عنوان «دین،حامی یا مانع علم؟» میپردازد و سه دلیل اقامه میکند که پاسخ به این پرسش دشوار و پیچیده است. وی در این فصل به رابطه میان دین و علوم طبیعی در مسیحیت میپردازد؛ زیرا معتقد است دینی که به طور عمیق به این بحث پرداخته، مسیحیت است. به همین دلیل به معرفی انواع سنتهای دینی که تحت مسیحیت میگنجد، میپردازد.
وی پس از توضیح چهار تفکر مسیحی و بیان اجمالی رابطه آنها با علوم طبیعی به آرا و نظرات پیرامون رابطه علم و دین در دو قرن گذشته پرداخته و آنها را به دو دسته تقسیم میکند: 1- مدلهایی که در آنها علم و دین در تقابل با یکدیگرند؛ 2- مدلهایی که در آنها علم و دین در تقابل با یکدیگر نیستند. مک گراث قائل است که برای دستیابی به فهم کامل تری از این رابطه، باید موضوعات نظری تر به طور مفصل بررسی شوند؛ به این منظور در فصل سوم تأثیرات فلسفه علم بر تفکر دینی را توضیح میدهد.
در فصل سوم دیدگاههای گوناگون در فلسفه علم نظیر عقلگرایی و تجربهگرایی، رئالیسم و ایدهآلیسم، نظریه دوئم - کواین، پوزیتویسم منطقی، ابطالگرایی کارل پوپر، تحولات پارادایمی توماس کوهن در علم، معرفت و تعهد میخایل پولاینی و رابطه آنها با دین را تبیین میکند. در فصل چهارم تأثیرات علوم طبیعی بر فلسفه دین را بررسی میکند. وی از حوزه گسترده فلسفه دین فقط به بحث «دلایل وجود خدا» و از میان آنها فقط به برهانهای آنسلم و توماس آکویناس میپردازد و تفاوتهای دیدگاه آکویناس و الهیات پویشی را بر میشمارد.
اهمیت و جایگاه بحث از رابطه علم و دین:
موضوع علم و دین و تبیین چگونگی ارتباط معرفت تجربی با تعالیم دین، یکی از مهمترین موضوعات فلسفه دین و از نظر تاریخی سرآغاز مسائل جدید کلامی است. فیلسوفان دین با تحلیل ارتباط علم و دین به بالندگی معرفت دینی و علمی کمک شایانی کردهاند. روزگاری منابع و روشهای دستیابی انسان به واقعیت محدود بود ولی امروز بشر به منابع متعدد و ابزارها و روشهای متنوعی دست پیدا کرده است که البته دستیابی به این منابع از یک سو بسیاری از مشکلات غیرقابل حل پیشین را حل نموده و از سوی دیگر سایهای از تردید و دودلی و اضطراب را بر حیات و اندیشه او حاکم کرده است.
یکی از اصلیترین پرسشهای بشر امروز این است که مقام و منزلت دین در عصر علم و فناوری چیست؟ چگونه میتوان بین باور به تعالیم دینی و پذیرش دادههای علم جدید جمع نمود؟ به طوری که تمام این اطلاعات و معلومات در یک سیستم منسجم و خالی از هر گونه تناقض درونی، تعبیر و تفسیری واحد و منسجم از همه واقعیات و تجارب بشری را در اختیار ما قرار دهد. از نظر برتراند راسل میتوان همه تفاوتهای جهان نوین را با اعصار پیشین به علم جدید که خیرهکننده ترین کامیابیهای خود را در قرن هفدهم به دست آورده نسبت داد. گویی انسان که همیشه با دین زیسته است در جهان نوین با علم جدید زندگی میکند؛ از این رو سرنوشت زندگی وی به چگونگی ارتباط میان علم و دین وابسته است. چنانچه این دو را متعارض و رقیب یکدیگر بدانیم زندگی انسان به یک گونه خواهد بود و در صورتی که این دو را متعارض و همکار یکدیگر و به نوعی یگانه بینگاریم به گونهای دیگر خواهد بود.
تطور تاریخی رابطه علم و دین:
مسئله علم و دین به صورتی که امروز مورد توجه است، به زادگاه اصلی علم به معنی دانش تجربی جدید تعلق دارد و به لحاظ تاریخی ریشه در عصر روشنگری و پس از آن یعنی قرنهای هجدهم، نوزدهم و بیستم دارد. بررسی نسبت علم و دین بدون آگاهی از تطور تاریخی این رابطه ممکن نیست. بنابراین ضمن بررسی تطور تاریخی علم و دین و تبیین نظریههای مطرح در آن، دیدگاه آلسترمک گراث را نیز بررسی میکنیم.
قرون وسطی:
نمایاندن شگرفیهای فکر قرن هفدهمی و پی بردن به بعضی تعارضهای بعدی علم و دین توصیف همه عوامل پیچیده مؤثر موجود در قرون وسطی را میطلبد. پرداختن به همه این مطالب در این مختصر ممکن نیست و ما تحت این عنوان فقط به پنج مبحث مهم در قرون وسطی که از دیدگاه ایان باربور نیز حائز اهمیت هستند، به اختصار اشاره میکنیم:
1- روشهای علم؛ 2- سرشت طبیعت؛ 3- انسان و رابطهاش با طبیعت؛ 4- خداوند و رابطهاش با طبیعت؛ 5- روشهای الهیات.
قرن هفدهم:
در قرن هفدهم تحول سریعی در جهانبینی بشر رخ داد به گونهای که میتوان از تولد علم جدید در این قرن نبوغ پرور سخن گفت. نخست مفاوضات گالیله و دیگر اصول نیوتون دو نقطه عطف مهم در پیشرفت علم جدید بود. تمایز اساسی علم جدید در قرن هفدهم از علم قرونوسطایی ترکیب جدید استدلال ریاضی و مشاهده تجربی بود. تبیین غایت شناختی که مختصه تفکر قدما بود جای خود را به تبیین توصیفی داده بود. گالیله نمیپرسید چرا اشیاء سقوط میکنند بلکه میپرسید چگونه؟
قرن هجدهم:
این قرن به کمال پذیری انسان به مدد عقل و پیشرفت محتوم به مدد علم اطمینان داشت. از برجستهترین ویژگیهای قرن هجدهم ظهور علوم انسانی بود. توجه به انسان اما نه به عنوان موجودی نیازمند رستگاری و دارای روح جاویدان، بلکه به عنوان پدیدهای در عرض سایر پدیدههای عالم که میتواند از جهات مختلف مورد مطالعه قرار گیرد.
قرن نوزدهم:
اختلاف جدی علم و دین در این قرن آغاز شد. در این قرن اهل کلیسا از عهده پاسخ به ایراداتی که بر ناقص بودن خلقت استوار بود بر نیامدند. بیشک ضعف دستگاه فلسفی و کلامی مسیحیت را باید دلیل عمده این امر دانست.
قرن بیستم:
از اواخر قرن بیستم این تصور که علم میتواند تبیین واقعی از جهان را عرضه کند مورد تردید قرار گرفته است. دیگر آن تصور که علوم طبیعی میتواند به نحوی جایگزین نیاز انسان به خداوند شوند، از میان رفت.
شایانذکر است، پایاننامه «ترجمه چهار فصل اول کتاب علم و دین نوشته آلیسترمک گراث» پژوهش پایانی «زینب نزادی»، برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد دانشگاه ادیان و مذاهب قم است که در تابستان 1389 دفاع شده است و استاد راهنمای آن «دکتر محمدرضا بیات» و استاد مشاور آن «دکتر سیدمحمود موسوی» است. /9193/پ201/ی