از رفع اتهام آقازادهها تا شعارها و شعارها!

سرویس اندیشه خبرگزاری رسا با توجه به رسالت خود، کوشیده دو نگاه متفاوت به سریالی که روزهای اخیر از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد داشته باشد. البته نه تعریفها بدون توجه به ایرادات است و نه نقدها، بیتوجه به نکات مثبت. لکن چیزی که نباید از نظرها دور بماند، اشکالات اساسی است که از نگاه یک رسانه حوزوی دور نمانده و فقط با این هدف منتشر میشود که برخی فکر نکنند کاری در خور انجام شده و رسانه ملی دین خود را به حوزه و روحانیت ادا کرده است. با این حال امید است این کار نقطه آغازی باشد برای کارهای عمیقتر و نمایانتر تا مردم مؤمن و معتقد، به صورتی واقعیتر و دقیقتر با ابعاد زندگی علمی، معنوی و تکلیف محور این قشر فرهیخته آشنا شوند.
واقعا هم که به قول استاد محمد علی بهمنی غزلسرای بزرگ معاصر باید گفت: «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...»! پرده نشین سریال بدی بود؛ با کلی شعارهای خوب و حرفهای خوبتر و ادا و اطوارهای بسی خوبتر. دوستان فراموش کردهاند که عرصه هنر، آن هم هنر تصویر و نمایش، عرصه هم افزایی فرم و محتوا و به منصه ظهور و بروز رسیدن هنرورزانه «باور» آن هم به یاری هنر است و نه محل سخنرانی و منبر رفتن و شعار دادن و اطوار آمدن.
این همه افه از آدم خوب تا بد، بدون هیچگونه باورپذیری به درشتترین شکل ممکن برای چیست؟ اگر بنا باشد ملت پای وعظ و خطابه بنشینند، خب به صورت حقیقی و واقعی و درست میروند مسجد و پای منبر حقیقی مینشینند که قرنها نشستهاند و تا ابد هم خواهند نشست و دیگر چه نیازی هست به «سریال»سازی تلویزیونی شما و اگر هم بناست پای هنر نمایش بنشینند و درام ببینند و باور کنند و درگیر جهان داستانی شما شوند و اثرپذیرند، که راهش این نیست!
در این به اصطلاح سریال تلویزیونی، شاهد مشتی آدم بد و خوب و نیمه بد و نیمه خوب و خنثی و کاریکاتور و معلق میان زمین و هوا هستیم که هی راه میروند و هی حرف میزنند و هی ادای آدمهای خوب و بد را در میآورند، در حالی که نه آدم خوبش خوب است و نه آدم بدش بد. نه آدم خوبش را باور میکنیم و نه آدم بدش را میپذیریم.
نفوذ این سریال از سطح به سمت عمق، غیرممکن است و در قشر باقی میماند و در جا میزند. دوستان ما فکر میکنند با شعار سردادن و مسجد نمایش دادن و روحانی گریم کردن و حدیث خواندن و مابقی افههای گل درشت، میشود سریال دینی ساخت و اثر گذاشت!
خیر دوستان؛ فیلم دینی نه به این ظواهر و نمادها و ادا و اطوارها، بلکه به حقیقت تذکر و تأمل و اثربخشی معنوی و دینی است که به وقوع میپیوندد. اگر تمام فرصت سریالتان را هم پرکنید از مسجد و آخوند و حرم امام رضا(ع) و حدیث و چیزهای مقدس دیگری از این دست، الزاما فیلمتان دینی نمیشود؛ هر چند شعاری بشود.
متأسفانه نویسنده و کارگردان این سریال بدون عمق بخشی به شخصیتهایشان و تنها با ریختن انبوهی دیالوگهای به ظاهر زیبا و خطابی، تلاش کردهاند اثری متظاهرانه با تابلوی دین و روحانیت، با کمترین وجه زیبایی شناسانه و هنر بصری و باوربخشی اصیل نمایشی پدید آورند.
نگارنده تلاش کرد قسمتهای مختلف این سریال را با مخاطبان عادی تلویزیون و عموم مردم ببیند و نکته جالب توجهش این بود که حتی عموم تماشاگران این سریال هم اذعان میکردند که بیشتر در حال دیدن یک تصویر «ساختگی» و شبه آرمانی از روحانی هستند تا وجهی باورپذیر و واقعی.
و این بیتردید بزرگترین آسیب این سریال و نقطه منفی آن محسوب میشود که سازنده در خلق یک جهان داستانی باورپذیر تا به این حد ناتوان بوده است و تلاش کرده این عجز را با شعار و حدیث و نماز و مسجد و دیگر ظواهر و شعائر مقدس جبران کند! شخصا ترجیح میدهم حاج آقا شهیدیهای واقعی را در مسجد و محله زندگیام بینم و دستشان را ببوسم و از نگاه به چهره یک عالم که در حدیث آمده عبادت است، کسب فیض کنم و نه در یک اثر دراماتیک و نمایشی که اصل در آن، درام سازی و روایت مبتنی بر هنرورزی است و نه شعار.
دوستان جای همه چیز را اشتباه گرفتهاند و جا به جا کردهاند! شکی نیست که برخی از عبارت پردازیهای این سریال در قالب دیالوگها، خوب و جذاب بود و به عنوان یک متن مستقل، قابل توجه. اما همین متن، در قالب سریال، زمخت و بیربط است و وصله ناجور و نچسب.
تردیدی نیست که روحانی عامل، فاضل و ربانی، مسجد و محراب، وعظ و خطابه، عزاداری اباعبدالله(ع) و... و همه این موارد برای همه ما مقدس و قابل احترامند؛ ولی هنر نمایش و تصویر نه جای بازسازی این روشها و منشها، بلکه جای درام پردازی و روایتگری مبتنی بر قصه و فرم است که بتواند موضوع و حرفی را هم با باورمندی و هنرورزی به ناخودآگاه مخاطب منتقل کند و این همان اتفاقی است که در پرده نشین رخ نداده و به جایش انبوهی از حرفهای قشنگ و نمادهای مقدس به صورت گترهای در قسمتهای مختلف سریال ریخته شده است.
بگذریم که در عین چند بازی خوب -مثل نقشی که فرهاد آییش با هنرمندی ایفا کرد و یا بازی هومن برق نورد تا حدودی، مابقی بازیها چقدر کاریکاتوری و زمخت و نچسب بود و البته درباره حامد کمیلی و ویشکا آسایش و... افتضاح و تکان دهنده! از بهروز شعیبی با آن فیلم خوبی که در کارنامه دارد -دهلیز- ساختن چنین اثر عجولانه و دم دستی و بیرمق و شعاری، بعید بود.
اما چند نکته دیگر که مربوط به مضامین سریال میشود. ظاهرا این سریال خیلی دغدغه داشته تا عملکرد آقازادهها را از فساد و انحراف ذاتی مبرا کند و آنها را نهایتا فریب خورده مشتی انسان خبیث معرفی نماید! به راستی این دفاع غیر مستقیم تمام قد از پدیده زشت و تنفربرانگیز آقازادگی با همه بار اصلی و وقاحت ذاتی که از معنای خاص این تعبیر در اصطلاح این روزگار بر میآید، برای چه بوده و با چه هدفی صورت گرفته است؟
دیگر آنکه این تصویر بعضا سطحی و گاه برخورندهای که از طلاب علوم دینی به نمایش درآمد، برای چه بود؟ تصویری که اتفاقا با واقعیت عینی بسیار فاصله دارد. دوست فیلساز! طلبههای فاضل علوم دینی تنها همین کاراکترهای کاریکاتوری شما نیستند که یا به درد صحنههای خنده ساز قصهتان بخورند یا به درد نصب پارچههای عزا بر درد و دیوار خانه یا به درد حل و فصل مشکل عقد و عروسی این و آن!
طلبههای بسیار فاضلی هم هستند که در عین عبودیت و ابهت معنویشان، گرههای بزرگ را گشوده و میگشایند و حتی در تراز انقلاب اسلامی، جهانی را تکان دادهاند. تصویر این طلبهها کی قرار است در قاب نمایشهای شما بگنجد؟ پرده نشین یک اثر دم دستی و خام بود که با یک داستانک نسبتا تکراری و بیمایه و البته با انبوهی از دیالوگها و شخصیتهای باسمهای، تلاش کرد به جای درام و قصه و شخصیت پردازی و بازی و باورمندی هنرمندانه، کلی «حرف قشنگ» تحویلمان دهد که اگر دوست داشتیم، میتوانستیم اصل جنسش را از روی منبر مسجد محلمان به صورت کاملا واقعی بشنویم.
و البته در همین وضعیت و موقعیت هم ظاهرا بنا بوده مقادیری اصلاح دید و منظر در مفاهیمی همچون «آقازادهها» و... در بینندگان رخ دهد که نمیدانم داده یا نه! دوستان عزیز! اگر فیلمی همچون «زیر نور ماه» ماندگار شد و یا «طلا و مس» اثر بخشی داشت، نه تنها به دلیل تظاهرها و شعارها و ادوات گل درشتی مثل آنچه در «پرده نشین» به صورت انبوه میبینیم، نبود؛ بلکه به خاطر قصه درست و شخصیت پردازی گیرا و باورپذیری قدرتمند و البته «حرف»ی بود که از دل برآمده و حدیث زمانه بود و لاجرم بر دل هم نشست.
راستی کسی فهمید آن دختر خانم نامزد براتعلی چرا اینقدر اصرار داشت شوهر آیندهاش حتما باید روحانی باشد، در حالی که اصلا معلوم نبود چرا چنین خواستهای دارد؟ چه چیزی باعث شده بود تا این دختر خانم اینقدر به روحانیت دلبسته شود؟ آخر در رفتار و روحیات و شخصیت و منشی –و البته چیز چندانی از اینها در فیلم ندیدیم- که از این دختر خانم دیدیم، در این باره هیچ نکته و حتی اشارهای هم نبود! باید اینها را حدس میزدیم یا زیرنویس شده بود و ما نفهمیدیم؟!
بله، تردید نیست که پرده نشین سریال بدی بود؛ با کلی شعارهای خوب و حرفهای خوبتر و ادا و اطوارهای بسی خوبتر و حقیقت آن است که دوستان فراموش کردهاند یا نمیدانند که عرصه هنر، آن هم هنر تصویر و نمایش، عرصه هم افزایی فرم و محتوا و به منصه ظهور و بروز رسیدن هنرورزانه «باور» آن هم به یاری هنر است و نه محل سخنرانی و منبر رفتن و شعار دادن و اطوار آمدن.
گر چه قیاسمان در این موقعیت، قدری مع الفارق است، ولی بد نیست همین نمونه «پرده نشین» یا امثالش را با آثار سینمایی و سریالهای غربیها درباره شخصیتهای دینی و مباحث معنویشان مقایسه کنیم تا متوجه شویم چقدر قضیه را شوخی گرفتهایم. دوباره تأکید میکنیم که اگر بنا باشد ملت پای وعظ و خطابه بنشینند، خب به صورت حقیقی و واقعی میورند مسجد و پای منبر حقیقی مینشینند که قرنها نشستهاند و تا ابد هم خواهند نشست و دیگر چه نیازی هست به «سریال» سازی تلویزیونی شما و اگر هم بناست پای هنر نمایش بنشینند و درام ببینند و باور کنند و درگیر جهان داستانی شما شوند و اثرپذیرند، که راهش این نیست! درباره سریال «پرده نشین» و متن و حواشیاش البته حرف و نکته بسیار است که اکنون مجالش نیست؛ شاید تا وقتی دیگر... .
محمد رضا محقق
/1327/702/ر