پیامبر فرهنگِ مبازره با کفر را به عنوانِ رکنِ بعثت نهادینه کرد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل ازمهر، حجت الاسلام محمد صادق حیدری تهرانی به مناسبت ایام محرم هر شب با موضوع «قیام حسینی در برابر جاهلیت اولی؛ قیام خمینی در برابر جاهلیت مدرن» در حسینیه اندیشه سخنرانی می کند. در ادامه متن سخنرانی شب پنجم برابر با سوم مهرماه از نظر شما می گذرد.
در کتب روایی متعددی نقل است در شب ولادتِ نبی اکرم (ص) وضعیتِ آسمانها دگرگون شد و مردم قریش به چشم مشاهده کردند ستارگان آسمان در حالِ فعل و انفعالاتِ بیسابقه ای هستند. دچار ترس و دلهره شدند، به سراغِ ولید بن مغیره _ که بزرگ و دانشمندشان بود_ رفتند و از علت حادثه سوال کردند. گفت اگر ستارگانی که با آنها مسیریابی می کنید نیز به همین صورت اند که روز قیامت رسیده است، اما اگر چنین نیست اتفاق دیگری افتاده است. پس از دقت دیدند آن ستارگان آرام و بی حرکت اند. از طرف دیگر کاهن یهودی که در آنجا زندگی می کرد قریش را خطاب قرارداد و گفت: امشب از شما فرزندی به دنیا آمده است؟ گفتند: خیر! گفت: اشتباه می کنید! حتما فرزندی به دنیا آمده که او پیامبر آخرالزمان است که وضعیتِ آسمان و ستارگان از آمدن او خبر می دهند. البته وضعیتِ حامگی برای حضرت آمنه (س)، عادی نبود به طوری که سختی و ثقالتِ حمل را حس نمی کردند. به همین دلیل، مردم قریش از حامگی ایشان مطلع نبودند.
قریش وقتی از کاهنِ یهودی این خبر را شنیدند، از طریق زنان خود به جست و جوی آن فرزند بر آمدند که نهایتا متوجه شدند حضرت آمنه (س)، فرزندِ جنابِ عبدالله (ع) را به دنیا آورده است. کاهن یهودی درخواست کرد که او را به نزد نوزاد ببرند، وقتی نوزاد را گرفت بر شانه حضرت محمد (ص)، نشانه پیامبری را دید و در همان لحظه بیهوش شد! قریش به او خندیدند که برای دیدن این علامت از حال رفت! وقتی به هوش آمد گفت: «هذا نبی السّیف لیَبیدَنَّکم و الله ذهبت النبوه من بنی اسرائیل إلی الأبد» شما خبر ندارید، این نوزاد همان «پیامبر شمشیر» است که شما را از بین خواهد برد و با آمدنِ او نبوت تا ابد از بنی اسرائیل رخت برخواهد بست! «بُحَیرای راهب» نیز در ماجرای سفر کاروانِ تجاری جنابِ ابوطالب (ع) به شام، همین عبارتِ «نبیالسیف» را برای نبیاکرم ـ که در آن زمان نوجوان بودند ـ به کار میبرد.
همان طور که امروز میانِ ادیان مختلف مورد اتفاق است که منجی خواهد آمد و دنیا را از عدل و داد پُر می کند، در میانِ تمام انبیاء گذشته و امتهای آنان نیز چنین بشارتِ قطعی وجود داشته که پیامبری در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و بساطِ بت پرستی را از کره زمین جمع خواهدکرد. زیرا اگر قرار باشد بعد از گذشت 6800 سال از ابتدای تاریخ، بساطِ بت پرستی جمع شود، کفار با انکار و عناد خود دست از راه ضلالت بر نمیدارند و لذا راهی جزء استفاده از شمشیر باقی نخواهد ماند. لذا این مطلب یعنی «برچیدنِ کفر و بت پرستی جلی از کره زمین» یکی از اصلی ترین مأموریت های پیامبر اکرم (ص) بود و همانطور که نقل شد، علمای یهود و نصاری نیز از آن باخبر بودند. البته خداوند دستگاه ابلیس را لعنت کند که دستگاه ایمان را به خشونت متهم می کنند و در تأیید کلامشان به چنین روایاتی تمسک میکنند! حاشا و کلا که چنین باشد! چطور چنین تهمتی می زنند در حالی که حلم و مهلت خدای متعال به کفار از ابتدای هبوط تا بعثت نبیاکرم، 6800 سال به طول انجامیده!
این مهلت طولانی به کسانی و به دستگاهی داده شد که در طول این سالیان دراز، هر کسی که اندک تمایلی به دستگاه ایمان پیدا می کرد و از خدا و پیامبرش نامی ذکر می کرد او را می کشتند، می سوزاندند، قطعه قطعه می کردند! حضرت زکریا (ع) را در حالیکه در میان تنه درخت پناه گرفته بود، قطعه قطعه کردند! حضرت ابراهیم (ع) را در فرسخ ها آتش انداختند! فرزندانِ بنی اسرائیل را به قتل رساندند و زنانشان را زنده نگه داشتند! می خواستند حضرت عیسی (ع) را به صلیب بکشند! حضرت نوح (ع) را طوری کتک می زدند که تا چند روز در حالت اغماء بود! برای اصحاب اخدود، گودال بزرگی از آتش فراهم کردند و به موحدین مسیحی گفتند: یا کافر شوید یا در گودال آتش بیفتید! و تنها گناهشان این بود که به خدای متعال ایمان آوردند: «و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید». در روایات آمده است که وقتی همه را به درون گودال انداختند، مادری به همراه نوزادش باقی ماندند، وقتی مادر به طرفِ آتش می رفت، ناگهان از ترسِ جان فرزندش به تردید افتاد. اما ناگهان نوزاد به تکلم آمد و به مادرش اطمنیان داد که دین خدا مهمتر است و او را به فداکاری و ورود در گودال تشویق کرد!1 خشونت از چه دستگاهی صادر می شود؟ جز از دستگاه کفر؟! حلم و صبر به این عظمت از چه دستگاهی صادر می شود؟ جز از دستگاه ایمان؟!
پس یکی از اصلی ترین مأموریت های پیامبر اکرم (ص)، «برچیدنِ کفر و بت پرستی جلی» از روی کره زمین بود. در همین راستا، نبی اکرم بوسیله «قرآن کریم» بعنوان معجزه الهی، به مظهر قدرتِ جامعه مشرکین و کفار یعنی «اشعار و خطابه های جاهلی» حمله کردند و آنها را به استیصال کشاندند؛ به حدی که به او پیشنهاد دادند که اموال و ثروت و جاه و جلال و زنان زیباروی به تو خواهیم داد به شرط آنکه از دعوت خود دست برداری! اگر پیامبر اسلام، «مرکزِ قدرتِ جامعه کفر» را نشانه نگرفته بود که چنین پیشنهاداتی به ایشان نمی شد! اما از آنجا که نبی اکرم (ص) به دنبالِ قدرت و تئوری مادی نبود تمام پیشنهادات آنها را رد کردند. لذا فرمود: «قل یا أیها الکافرون لاأعبد ما تعبدون و لاأنتم عابدون ماأعبد و لاأنا عابد ما عبدتم و لاأنتم عابدون ماأعبد».
بنابراین در جلسه ای که قصدِ علنی کردنِ دعوتِ خود را داشت، همه بزرگان قریش را دعوت کرد و فرمود: شما را به دو کلمه ای به زبان آسان است و در میزان قیامت بسیار سنگین است دعوت می کنم، شهادت به یگانگی خدا و شهادت به پیامبری محمد (ص)! که اگر دعوت من را بپذیرید بر عرب و عجم و امت ها فرمانروا خواهید بود: «تملکون بها العرب و العجم و تنقاد لکم الامم... و تکونوا ملوک الارض». لذا نبی اکرم (ص) در اولین دعوت و برای معرفی رسالت خود، دستیابی به «حکومت الهی» را به این صراحت مطرح می کند. در واقع پیامبر اکرم (ص) علاوه بر مأموریتشان برای ایجاد «جامعه الهی»، موظف به ایجاد «حکومت الهی» نیز بودند که در هر دو موفق شدند. برخلاف حضرت موسی (ع) که در ایجاد جامعه الهی موفق شد اما به دلیل سرپیچی بنیاسرائیل، در ایجاد «حکومت الهی» به نتیجه مطلوب نرسید. شاهد دیگر اینکه وقتی نبی اکرم (ص) در بیعت عقبه دعوتش را با مردم مدینه مطرح کرد، یکی از بیعت کنندگان به نام «عباس بن نضره» برای توجه دادنِ بیعت کنندگان خطاب به آنها می گوید: موضوعِ دعوتِ پیامبر به معنای جنگ با پادشاهان دنیاست، اگر طاقت چنین کاری ندارید، به او وعده همراهی ندهید: «إِنَّمَا تُقْدِمُونَ عَلَی حَرْبِ الْأَحْمَرِ وَ الْأَبْیَضِ وَ عَلَی حَرْبِ مُلُوکِ الدُّنْیَا».
بنا به این تحلیل است که پیامبر اکرم (ص) بعد از 13 سال مبارزه علیه مشرکین و کفار مکه و پراکنده ساختن مردم از مرکز قدرتِ کفر، با هجرت خود و یارانش به مدینه «جامعه الهی» را ایجاد کرد و سپس با اعلان جهاد علیه کفار قریش، برای «تشکیل حکومت الهی» تلاش کرد. لذا انجام جهاد از سوی امت نبی اکرم (ص) منجر به «تشکیل حکومت الهی» شد و امری که بنی اسرائیل از آن سرباز زده بودند، با موضع گیریهای پیامبر و امتثال امت او محقق شد. نکته قابل توجه در تحقق این مأموریت، «محوریتِ امیرالمومنین علی بن ابی طالب در تمام جنگهای با کفار و مشرکین و یهودیان» است. لذا برای تحقق چنین هدف والایی است که نبی اکرم (ص) در طول 10سال حضورشان در مکه، بیش از 60 غزوه و سریه علیه کفار انجام دادند! جنگ به چه معناست؟ به معنای اوج وضعیت بحرانی برای یک نظام و جامعه که کشتهشدگان و اسراء و خانواده های آنها و تبعات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و ... دارد و اینکه چگونه روحیه مردم را طوری تهییج کند که از جنگ خسته نشود! آن هم جنگ هایی که به طور میانگین، هر دو سه ماه یک بار باید برای آن مهیا شوند.
لذا نبی اکرم (ص) به همراه امیرالمومنین (ع) با تمام شجاعت خود و تحمل مرارت ها و سختی های بسیار، «فرهنگِ مبازره با کفر» را بعنوانِ رکنِ بعثت در جامعه اسلامی نهادینه کرد، گرچه جامعه ای بودند که دچار امتحانات امت سازی و حکومت سازی شدند و به نفاق گرایش پیدا کردند! طبق روایات، اولین حسدی که بر جماعت منافق عارض شد، آنجایی بود که نبی اکرم (ص) قبل از اولین ورود به مدینه توقف کرد و فرمود تا علی (ع) نیاید، وارد شهر نمی شوم! منافقین هم پیامبر (ص) را رها کردند و خود را به مدینه رساندند تا بعنوان یکی از اصحابِ قدرتِ جدید، از طریق زد و بند با بزرگان شهر، جریان نفاق را پیش ببرند! لذا اشتباه بزرگی است که گمان شود ولایتِ امیرالمومنین (ع) یکشبه یا در طول مدتی کوتاه پس از رحلت پیامبر، غصب شد! مگر می شود چند نفر یک شبه، بدونِ اینکه تمایلات و ادراکاتِ عمومی را به نفعِ خودشان مصادره نکرده باشند به حکومت برسند؟! آنها در زمان پیامبر (ص)، مدیریت و تقدس ایشان را زیرسوال بردند.
یک خیانتِ جنگی توسط یکی از اصحابِ نه چندان مهم، منجر به واقعه ستون توبه شد! اما خیانت قله های نفاق در یکی از جنگ های پیامبر _که بسیار بزرگ تر از خیانت ستون توبه بود_ بدون عکسالعمل مسلمانان تمام شد؛ در حالیکه پیامبر (ص) به صراحت آنها را خائن خوانده بود! این مطلب بدون همراه کردنِ قبائل و مردم از ابتدای تشکیل امت و حکومت اسلامی امکان پذیر نبود! در همان زمان که نبی اکرم (ص) فرهنگ قبیله گرایی را ـ که مبنای قدرت سیاسی در آن عصر را شکل می دادـ را منزوی کرد و قدرت خدای متعال را مبنا قرار داد، منافقین بر فرهنگ قبیله گرایی ایستادند و گفتند علی همان کسی است که فرزندان و برادران و پدرانتان را در جنگ ها کشته است! اگر او خلیفه شود چه ها بر سرتان می آید! مناسبات قبیله ای در عرب یعنی اگر شخصی از یک قبیله شخص دیگر از قبیله دیگر را به قتل می رساند، تا مدت های مدیدی با یکدیگر درگیری داشتند.
اما پس از اینکه جامعه نفاق شکل گرفت و خلافت را از مسیر اصلی خود منحرف کردند، به خاطر عظمت و استحکام حرکت نبی اکرم (ع) در «مبارزه و جهاد با کفرِ جلی»، آنها نیز مجبور شدند بر این شعار بایستد و آن مسیر را ادامه دهند. ریشه فرهنگ جهاد با کفار توسط نبی اکرم (ص) آنچنان مستحکم شده بود که اگر منافقین از مبازره با کفار دست برمی داشتند، مردم به دور امیرالمومنین (ع) جمع می شدند. چرا که جامعه اسلامی برای نابود کردنِ کفر جلی، جنگ های بسیاری انجام دادند و خون ها ریختند و کشتهها دادند که در اثر این مجاهدتها، مبارزه با کفر در میان مسلمین نهادینه شده بود. لذا نبیاکرم در زیارات اینگونه توصیف میشوند: «قطع رحم الکفر فی اعزاز دینک و لبس ثوب البلوی فی مجاهده اعدائک». در واقع منافقین از حسادت نسبت به امیرالمومنین (ع) که نکند مردم به ایشان توجه پیدا کنند و او را به قدرت برسانند، «جهاد با کفار» را در رأس امور خود قرار دادند. این نکته بسیار مهمی است؛ در مقایسه با قوم بنی اسرائیل بعد از مبتلا شدنشان به نفاق، فریب سامری را خوردند و او توانست آنها را به گوسالهپرستی سوق دهد و سپس در دورانهای بعدی، تا حدی در نفاق میغلتند و دنیاطلب میشوند که قدرتِ آنها روز به روز، رو به زوال می رود و نه تنها قدرت مبارزه با بتپرستان را پیدا نمیکنند بلکه کفاری مانند بختالنصر بر آنها مسلط میشوند.
اما نبی اکرم (ص) کاری کردند که منافقین بعد از انحرافِ جامعه اسلامی، نه تنها جرأت نکردند که از بت پرستی آشکار و علنی حرفی به میان آورند بلکه جریانِ مبارزه با کفر را آنچنان ادامه دادند که دو امپراطوریِ کافر آن زمان یعین امپراطوری روم و ایران را فروپاشیدند! از طرفِ دیگر مجبور شدند فرهنگ قرآن و مسجد و نماز و روزه و احکامِ ظاهری اسلام را ترویج و گسترش دهند! این امر ممکن نبود مگر به مراقبت و مواظبت و مقاومت امیرالمومنین (ع) نسبت به «عدم بازگشت جامعه اسلامی به کفر جلی»! لذا اگر ایشان در حادثه احراق البیت دست به شمشیر نمی بَرد، اما زمانی که مشاهده می کند متصدی باغ فدک بت پرستی می کند او را به دَرَک می رساند و «بت پرستی» آن شخص، مبنایِ احتجاج امیرالمومنین (ع) با خالد بن ولید ـ که بهمراه نفراتی از جانب خلیفه اول برای کشتن حضرت (ع) آمده بود ـ می شود و خالد و خلیفه را ساکت میکند! یهودیان و مسحیان بعد از ایمانشان، شرک به خدا (عزیر پسر خداست و مسیح پسر خداست) را مطرح کردند؛ اما منافقین زمان پیامبر علی رغم اینکه در کفرشان از منافقین یهود و مسحیت شدیدتر بودند، به برکت مجاهدت ها و مدیریت پیچیده نبی اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع)، جرأت سخن از کفر علنی را پیدا نکردند.
نه تنها در مقامِ سخن، بلکه در عمل نیز مجبور شدند به «سنتِ جهاد با کفار» که نبی اکرم (ص) ریشه آن را در میانِ امت اسلامی مستحکم کرده بود، عمل کنند و دو امپراطوری بزرگِ روم و ایران را از میان بردارند. به قولِ امروزی ها همان قوم عرب، آمریکا و شورویِ آن روز را ساقط کردند. امروز هم مشاهده می کنیم که نظام جمهوری اسلامی توانسته فرهنگ کفرستیزی به عنوان رکن بعثت نبیاکرم را دوباره زنده کند. این در حالی است ک طبق آمار سال 94، بودجه نظامی جمهوری اسلامی ایران 12میلیارد دلار است و بودجه نظامی آمریکا ـ که مظهرِ کفر و شرکِ مدرن است ـ 600 میلیارد دلار است. یعنی ملتِ ایران با تکیه به نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) در مقابل قدرت هایی ایستاده است که توانایی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی آنان، 50 برابرِ نظام اسلامی است. در واقع امنیتِ کشور ایران نیز حاصلِ زنده کردنِ مأموریتِ اصلی نبی اکرم (ص) در کفر ستیزی است؛ چرا که جامعه ایمانی در برابر کفار هیچ امنیتِ جانی ندارند و اولین گزینه کفار در برابرِ جامعه الهی، حذفِ فیزیکی آنهاست. لذا بعد از مأیوس شدنشان از نابودی مردم ایران است که بعد از سی و چند سال، به سمت مذاکره متمایل شدند؛ همانطور که امروز نیز اولین گزینه مقابله با ملتِ یمن، گزینه نظامی و حذف آنهاست. قرآن کریم از باطن کفار به ما خبر می دهد: «لإن لم تنتهوا لنرجمنَّکم» اگر دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و عذاب بزرگی به شما خواهیم چشاند! لذا باید دانست که هر امنیتی که برای جامعه ایمانی حاصل می شود، فقط به برکتِ «مبارزه با کفار» و احیا فرهنگ بعثت است و نباید امنیتی را که نظام اسلامی فراهم کرده، به معنای مادی آن که چه بسا در خیلی از کشورها چون سوئیس و سوئد و هلند و استرالیا و.. نیز وجود دارد، تفسیر کرد.
بنابراین در جمع بندی عرض می کنیم: «امت الهی» از زمان پیامبران اولوالعزم تشریع شد که حضرت نوح (ع) و حضرت ابراهیم (ع) موفق به تشکیل آن نشدند؛ اما حضرتِ موسی (ع) موفق به تشکیل «امت الهی» شدند ولی در ادامه و علیرغم تشریعِ «حکومت الهی»، موفق به تحقق آن نشدند. در زمانِ نبی اکرم (ص)، ایشان هم به تشکیل «امت الهی» موفق شدند و هم به تشکیل «حکومت اسلامی»! در این زمان مأموریتِ جدیدی مبنی بر ایجادِ «تمدن اسلامی» برای پیامبر اکرم (ص) تشریع می شود که بنابر روایات این مأموریت تا زمان ظهور حضرت ولی عصر (عج) محقق نخواهد شد، چرا که جامعه نفاق با انحراف در دین، مسیر خلافت الهی را منزوی خواهند کرد. ان شاء الله در شب های آینده پیرامون تشریع تمدن الهی و خصوصیاتِ آن مطالبی را عرض خواهیم کرد و حرکت امیرالمومنین و امام حسن مجتبی را توضیح خواهیم داد.
پی نوشتها:
1- در همین جا مناسب است مطلبی پیرامون نقش زنان و بانوان در دستگاه ایمان بیان شود. همانطور که مردان نسبت به اقامه کلمه توحید، از طریق «عقلانیت و قدرت» خود مسئول هستند، زنان نیز در تمام طول تاریخ از طریق «عواطف زنانه خود» موظف به اقامه کلمه توحید هستند. چرا که عرصه اقامه توحید، عرصه ای است که همه اقشار و صنوف اعم از مرد و زن و پیر و جوان و کودک، موظف به انجام وظیفه در آن هستند. در واقع ورود به جبهه مقابله با کفر و تحمل مرارت ها و شدائد آن توسط مردان، بجز پشتیبانی عاطفی زنانه از آنها و تسکینیافتن روح و قلب مردان، امکان پذیر نیست! اگر احکام فقهی می فرماید خانه داری برای زن واجب نیست، میتوان گفت آنچه وظیفه زنان است، مدیریت عواطف زنانه در جبهه ایمان در مقابل جبهه کفر برای اقامه کلمه توحید است.
لذا جامعه زنان باید دغدغهها و حساسیت های فردی را حول این مسئله مدیریت کنند. اگر چنین شد عاقبت این طور می شود که در شهر کوفه که همگی دست از یاری جناب مسلم (ع) برداشتند، شیر زنی به نام «طوعه» به پشتیبانی و حمایت از سفیرِ امامش قیام می کند! این مهم ممکن نیست مگر اینکه چنین زنی _اگرچه تمام عمر خود را در خانه سپری کرده است_ تمام حساسیت های خود را دائما بر محور مرکز هدایت و نور زنده نگاه داشته است، لذا به صورت کلی می توان گفت به موازات بیانِ مأموریتِ انبیاء الهی، مأموریتِ جامعه زنان «مدیریت عواطف حول اقامه کلمه توحید» است. عمق این مأموریت زمانی روشن می شود که در زندگی زنان و مخدراتِ انبیاء عظام و ائمه اطهار دقت شود؛ چرا که همراهی با امامی که جبهه کفر و نفاق دائما به آن حمله ور هستند و در خانه او، اموری مثل بیان اسرار امامت مطرح می شود، کار آسانی نیست! وقتی حضرت موسی (ع) به عنوان پیامبر الهی، با حضرت خضر (ع) همراه می شود، به دلیل عدم قدرتِ تحلیل افعالِ او، مصاحبت او را تاب نیاورد! توجه به این مطلب است که نقشِ زنان اهل بیت در روز عاشورا را روشن خواهد کرد. تصمیمات و افعالِ حضرتِ سیدالشهداء در روز عاشورا صدها برابر از افعالِ جناب خضر (ع) پیچیده تر و سخت تر بود اما زنان اهل بیت دارای چه قدرتِ تحلیل و تحمل و صبری بودند که توانستند مصاحبت با ایشان را تا آخر مسیر، با قدرتی معجزه گونه ادامه دهند و پس از شهادت نیز به بهترین وجه، این راه را تا مفتضحکردن یزید ادامه دهند!
2. توصیف حضرت زهرا (س) از نقش امیرالمومنین (ع) در پیروزی نظامی مسلمین بر کفار قریش، در خطبه فدکیه ـ که مراحل قیام و تشکیل حکومت الهی را به زیبایی تشریح میکند ـ خواندنی است: «کلما حشوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا و نجم قرن للضلال و فغرت فاغره من المشرکین قذف بأخیه فی لهواتها فلا ینکفئ حتی یطأ صماخها بأخمصه و یخمد لهبه بحده» و لذا در زیارات به امیرالمومنین عرض میکنیم: السلام علی من عجبت من حملاته فی الوغی ملائکه السماوات»
3. «أَقْصَی الْأَدْنَیْنَ عَلَی جُحُودِهِمْ وَ قَرَّبَ الْأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ وَ وَالَی فِیکَ الْأَبْعَدِینَ وَ عَادَی فِیکَ الْأَقْرَبِین» یعنی برخلافِ مناسبات قبیله گرایی، کسانی را که دور بودند و روابط سببی و نسبی با ایشان نداشتند اما موحد میشدند، به خود نزدیک می کرد و از سوی دیگر، آنهایی که نزدیک بودند و روابط قبیله ای و خویشاوندی وثیقی داشتند اما خدای متعال را انکار میکردند، از خود دور می کرد یا با آنان میجنگید.
4. قریب به 1400 سال است که تمام پیروزی های جامه اسلامی به نام حکومت های نفاق رقم می خورد، اما بعد از رنسانس و با فروپاشی حکومت عثمانی، پرچم مبارزه با کفار به دست فقهای عظام شیعه افتاده است. قبل از آن شیعیان می بایست در جنگ با کفار شرکت می کردند و شهادتشان به نفعِ حکومت نفاق تمام شود ولی الآن برادران اهل تسنن نیز در محور مبارزه با کفر که سردمدار آن جمهوری اسلامی است، مشارکت دارند./۱۳۲۵//۱۰۳/خ