برشی از خاطرات آیت الله یزدی؛
ماجرای بازگشت امام به قم و استقرار در منزل آیتالله یزدی
در مقطعي كه امام عزم خود را براي بازگشت به ايران، جزم كرده بود، آقايان با اين امر موافق نبودند و به امام پيغام دادند كه فعلاً شرايط كشور براي پذيرش شما مهيا نيست و امنيت لازم براي حفظ جان حضرتعالي وجود ندارد. امام فرمودند كه من خواهم آمد.
به گزارش خبرگزاری رسا، آیتالله محمد یزدی از یاران قدیمی حضرت امام خمینی (ره) و عضو فعلی فقهای شورای نگهبان، مطالب ناب و نکات قابل توجهی از مبارزات حضرت امام(ره)، وقایع نهضت اسلامی ملت ایران، مبارزات روحانیون، دوران تبعید حضرت امام(ره) و برخی وقایع پس از انقلاب را در قالب خاطرات خود بیان داشته است. این مجموعه تحت عنوان خاطرات آیتالله محمد یزدی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. در ادامه بخش مربوط به ورود امام به قم در ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ در پی میآید. گفتنی است امام بعد از ورود به قم در منزل آیتالله محمد یزدی مستقر شدند.
به بهانه ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ سالروز ورود امام به قم / آمادگي براي ورود امام
در مقطعي كه امام عزم خود را براي بازگشت به ايران، جزم كرده بود، آقايان با اين امر موافق نبودند و به امام پيغام دادند كه فعلاً شرايط كشور براي پذيرش شما مهيا نيست و امنيت لازم براي حفظ جان حضرتعالي وجود ندارد. امام فرمودند كه من خواهم آمد.
يك شب بنده دوستانم را در قم به خانه دعوت كردم و گفتم: «آن گونه كه برميآيد، دير يا زود حضرت امام به ايران باز خواهند گشت. و به طور حتم به قم خواهند آمد.»
آيا به همان خانه خودشان در محله يخچال قاضي خواهند رفت؟ اگر چنين كنند، به دليل كوچههاي تنگ منتهي به خانه مزبور، بازديدكنندگان به مشكل بر خواهند خورد. ما بايد از هم اكنون اين مسئله را بررسي كنيم.
در جلسه يادشده حدود هفت الي هشت نفر حضور داشتند. در بدو امر پيشنهاد دادند كه جلسه را در جايي برگزار كنيم كه دور از مركز شهر باشد تا بتوانيم با خيال راحت و بدون دغدغه بابت دستگيرشدن، بنشينيم و در اين خصوص تصميم بگيريم. قرار شد به منزل آقاي صبوري برويم كه واجد امتيازات ياد شده است و داراي وسعت خوبي هم ميباشد. در منزل آقاي صبوري طرح اوليّه تشكيل ستاد استقبال از حضرت امام در قم را ريختيم.
بعد راجع به محلّ اسكان حضرت امام وارد مشاوره شديم. بنده به نظرم رسيد كه بايد اين مسئله را با آقايان منتظري و اشراقي هم در ميان بگذاريم و نظر آنان را هم جويا شويم.
اين كار به عهده من گذاشته شد.
يك شب بنده دوستانم را در قم به خانه دعوت كردم و گفتم: «آن گونه كه برميآيد، دير يا زود حضرت امام به ايران باز خواهند گشت. و به طور حتم به قم خواهند آمد.»
آيا به همان خانه خودشان در محله يخچال قاضي خواهند رفت؟ اگر چنين كنند، به دليل كوچههاي تنگ منتهي به خانه مزبور، بازديدكنندگان به مشكل بر خواهند خورد. ما بايد از هم اكنون اين مسئله را بررسي كنيم.
در جلسه يادشده حدود هفت الي هشت نفر حضور داشتند. در بدو امر پيشنهاد دادند كه جلسه را در جايي برگزار كنيم كه دور از مركز شهر باشد تا بتوانيم با خيال راحت و بدون دغدغه بابت دستگيرشدن، بنشينيم و در اين خصوص تصميم بگيريم. قرار شد به منزل آقاي صبوري برويم كه واجد امتيازات ياد شده است و داراي وسعت خوبي هم ميباشد. در منزل آقاي صبوري طرح اوليّه تشكيل ستاد استقبال از حضرت امام در قم را ريختيم.
بعد راجع به محلّ اسكان حضرت امام وارد مشاوره شديم. بنده به نظرم رسيد كه بايد اين مسئله را با آقايان منتظري و اشراقي هم در ميان بگذاريم و نظر آنان را هم جويا شويم.
اين كار به عهده من گذاشته شد.
در يكي از جلسات بهترين جا براي سخنرانيهاي عمومي امام، مدرسه فيضيه اعلام شد. به خصوص كه سخنرانيهاي آتشين امام كه مبدأ نهضت بود، در همين مدرسه انجام شده بود و بهتر بود كه در اين مقطع هم از اين مكان علمي -سياسي براي اين منظور استفاده شود...
اما در خصوص محلّ زندگي امام، به اتفاق به اين نتيجه رسيديم كه منزل سابق امام به هيچ وجه براي اين منظور مناسب نيست و احتمال اين كه مردم بازديد كننده به خصوص خانمها زير دست و پا بمانند، زياد است.
قرار شد جايي تهيه شود كه هم نزديك به مدرسه فيضيه باشد و هم مردم در آسايش باشند. قرار شد دنبال منزل مناسبي كه امتيازات ياد شده را داشته باشد، بگرديم. چند روز بعد عنوان شد كه منزلي در خيابان ساحلي نزديك حسينيه آيتالله مرعشي قرار دارد كه در كنار خيابان است و متعلق به يكي از فرش فروشان قم است.
قرار شد كه ما برويم و آنجا را ببينيم. اگر پسند كرديم، اقدامات بعدي را انجام دهيم.
وقتي به محل مراجعه كرديم، ديديم كه منزل مزبور، اعياني و داراي اتاقهاي متعددي است و محوّطه باز مقابل آن هم براي اجتماعات مناسب است. قرار شد كه همان منزل براي اسكان امام در نظر گرفته شود...
بعد از آن بود كه من عرض كردم: امام تنها خودشان كه نيستند. خانواده امام بايد در اتاقهاي مجزايي زندگي كنند و منزل مزبور از اين جهت نقص داشت و اتاقهايش بزرگ، اما محدود بود. پيشنهاد شد كه منزل ديگري را در آن حوالي براي خانواده امام پيدا كنيم و بعد از طريق راهروي كوچكي، اين دو خانه را به هم مرتبط كنيم.
اين پيشنهاد مورد قبول قرار گرفت. بنده هم ريز اين مسائل را با مرحوم آقاي اشراقي در ميان ميگذاشتم.
ورود امام به قم
همان گونه كه بنده احتمال ميدادم، حضرت امام مدتي بعد از تشريف فرمايي به تهران مصمم شدند كه به قم بيايند .ما هم منزل اعياني ياد شده را در خيابان ساحلي مفروش كرديم و به امكانات زيادي مجهز نموديم.
امام در بدو ورود به قم در مسجد امام حسن(ع) واقع در جنب مدرسه آيتالله خويي در نزديكيهاي ترمينال كنوني، با آقايان مراجع كه به استقبال امام رفته بودند، ملاقات كردند. مسجد مزبور در آن ايام هنوز نيمهكاره و منارههايش ناقص بود. اين مسجد متعلق به مرحوم حاجي فرشباف و پدر خانم يكي از دوستاني بود كه در جريان انقلاب با ما همكاري داشت. خود حاجي هم روحيه خوبي داشت و بارها به من در قضاياي مختلف گفته بود كه اگر كاري داشتي ما در خدمت هستيم. من هم به او ميگفتم: «دوستان فعلاً به مقدار كافي همكاري ميكنند. در عين حال اگر به وجود شما نيازي بود، حتماً خبرت ميكنم».
امام در بدو ورود به قم در مسجد امام حسن(ع) واقع در جنب مدرسه آيتالله خويي در نزديكيهاي ترمينال كنوني، با آقايان مراجع كه به استقبال امام رفته بودند، ملاقات كردند. مسجد مزبور در آن ايام هنوز نيمهكاره و منارههايش ناقص بود. اين مسجد متعلق به مرحوم حاجي فرشباف و پدر خانم يكي از دوستاني بود كه در جريان انقلاب با ما همكاري داشت. خود حاجي هم روحيه خوبي داشت و بارها به من در قضاياي مختلف گفته بود كه اگر كاري داشتي ما در خدمت هستيم. من هم به او ميگفتم: «دوستان فعلاً به مقدار كافي همكاري ميكنند. در عين حال اگر به وجود شما نيازي بود، حتماً خبرت ميكنم».
امام بعد از اتمام ملاقات با مراجع به منزلي كه براي اسكان ايشان در نظر گرفته بوديم، آمدند و بعد از آن قرار شد به مدرسه فيضيه بروند و نخستين سخنرانيشان را در آنجا ايراد كنند. اولين بار كه به جايگاهي كه ساخته بوديم، تشريف آوردند، روي صندلي نشستند كه عكسهايش موجود است. در اين عكسها، آقاي صانعي بالاي سرشان ايستادهاند و مرحوم آقاي اشراقي و حسين آقا پسر آقاي اشراقي و بنده در اوّلين سخنراني امام كه نوارش هم موجود است، صداي جمعيت نشان ميدهد كه صحن مدرسه فيضيه مملو از جمعيت است و صدا به صدا نميرسد. در كنار امام ايستادهايم. در قسمت ديگر هم آقاي منتظري و ديگر آقايان و فضلا حضور دارند. ظاهراً وسايل صوتي هم جوابگوي آن فضا و شرايط نبود.
سيل جمعيت گرمازا بود و با آنكه در فصل زمستان به سر ميبرديم، ناچار شدند كه روي سر مردم آب بپاشند تا از گرما كاسته شود.
سخنزاني كوتاه آیتالله یزدی در فيضيه قبل از صحبت امام
مردم در اولين ديدار با حضرت امام در فيضيه، سراپاگوش بودند تا سخنان قائد عظيمالشأن خود را استماع كنند؛ صداي كسي كه تا پيش از آن تنها در نوارهايي كه از نجف و پاريس به دستشان ميرسيد، صداي دلنواز او را شنيده بودند. به ناگاه امام به بنده فرمودند كه شما چند كلمه صحبت كن تا قدري همهمه جمعيت كم شود.راستش مانده بودم كه در مقابل اين سيل جمعيت چه بگويم. لذا قدري تعلل كردم.
دوباره امام فرمودند: «كمي صحبت كنيد!» بسماللهي گفتم و به نحو ارتجال و بداهه گويي، شروع به صحبت كردم و ديدم كه ميشود صحبت كرد. در خلال صحبت چند بار مردم را به سكوت و آرامش مخصوصاً در هنگام سخنراني امام دعوت نمودم. صحبتهايم ۲۰ دقيقه به طول انجاميد. يك بار از يك نمايشگاه عكس بازديد ميكردم.
در آنجا عكسي ديدم مربوط به همين صحنه كه بنده در حضور امام در پشت تريبون هستم. خيلي دنبال كردم كه نمونهاي از اين عكس را تهيه كنم؛ ولي موفق نشدم. به هر تقدير امام بعد از اين كه فضاي فيضيه قدري ساكت شد و همهمه كاهش يافت، شروع به صحبت كردند: «من از عواطف شما ملت ايران تشكر ميكنم. من شما ملت رنجديده را فراموش نميكنم.» اين سخنراني معروف بعد از آن به دفعات از رسانهها پخش شد.
استقرار امام در منزل آیتالله یزدی
چند روز پس از آنكه براي حضرت امام خانهاي مناسب و خوب تهيه كرديم، يك روز حاج احمد آقا اطلاع دادند كه حضرت امام فرمودهاند: «من در خانه اعياني خيابان ساحلي نميمانم؛ چون خيلي اعياني است و تزئيناتش زياد است و براي من طلبه مناسب نيست. يا جاي ديگري براي من تهيه كنيد؛ يا به منزل خودم در يخچال قاضي ميروم. « گفتم: «يعني چه؟ ما اين همه براي آماده كردن اين خانه تلاش كردهايم.»
» من اين موضوع را با آقايان اشراقي و منتظري در ميان نهادم و مجدداً به ياد كوچههاي تنگ يخچال قاضي افتاديم و به حاج احمد آقا هم گفتيم كه آيا فكر اجتماع مردم را كردهايد و ميدانيد مردم چقدر به مشكل برخواهند خورد؟ احمد آقا گفت: ميدانيد كه وقتي امام حرفي را بزنند ديگر بالاي حرف ايشان نميشود حرفي زد. خلاصه ظرف همين دو سه روز بايد در اين خصوص فكري كرد.»
به ناچار موافقت كردم و از احمد آقا خواستم كه كسي را با ما همراه كند؛ تا به اتفاق دنبال خانه مناسبتري بگرديم. قرار شد احمد آقا خودش با ما همراه شود.
» من اين موضوع را با آقايان اشراقي و منتظري در ميان نهادم و مجدداً به ياد كوچههاي تنگ يخچال قاضي افتاديم و به حاج احمد آقا هم گفتيم كه آيا فكر اجتماع مردم را كردهايد و ميدانيد مردم چقدر به مشكل برخواهند خورد؟ احمد آقا گفت: ميدانيد كه وقتي امام حرفي را بزنند ديگر بالاي حرف ايشان نميشود حرفي زد. خلاصه ظرف همين دو سه روز بايد در اين خصوص فكري كرد.»
به ناچار موافقت كردم و از احمد آقا خواستم كه كسي را با ما همراه كند؛ تا به اتفاق دنبال خانه مناسبتري بگرديم. قرار شد احمد آقا خودش با ما همراه شود.
شروع كرديم به ديدن خانه. در مسير خيابان بهار، منزلي پيدا كرديم كه از نظر ما بسيار مناسب بود و صاحبش هم از صيميم قلب ابراز كرد كه منزل من در اختيار شما. تا هر وقت كه خواستيد، ميتوانيد از اينجا استفاده كنيد. حاج احمد آقا گفت: «اينجا براي امام مناسب نيست. ولي براي مادرم خوب است. چون آنها از امام جدا باشند، بهتر است» بعد از من خواست كه با صاحبخانه وارد صحبت شوم. من هم گفتم: «آقاي صاحبخانه! خودت را براي تخليه خانه آماده كن!» گفت: «هر وقت شما امر بفرماييد، من يك روزه اينجا را خالي ميكنم.»
نمونه اين برخورد در تهران هم از حضرت امام مشاهده شد. وقتي امام را به خاطر بيماري قلب به بيمارستان بردند، بعد از آن در منزلي سكني دادند كه بنده هم در آنجا به عيادت امام رفتم. آن گونه كه مرحوم احمد آقا ميگفت، امام در همان روز اول، ابراز كرده بودند كه اينجا خيلي اعياني و تشريفاتي است و من نميمانم. بعد از آن بود كه براي ايشان در جماران، خانه تهيه كردند. از بابت منزل خانواده امام خيالمان راحت شد. ماند منزل خود امام. دوباره شروع كرديم به جست و جو. اما خانهاي كه باب ميل حاج احمد آقا باشد، پيدا نكرديم. تا اين كه مرحوم احمد آقا گفتند: «اگر موافقيد برويم منزل خود شما را هم ببينيم. گفتم: «منزل ما فوقالعاده كوچك است و بعيد است به درد شما بخورد .گفت: «ديدنش ضرر ندارد.»
«خانه ما يك اتاق دم در داشت و يك هال كوچك و سه اتاق هم داشت و براي يك خانواده كمجمعيت مناسب بود و براي من موسع بود كه براي امام ضيق است. احمد آقا منزل را ديد؛ ولي نظر خاصّي نداد. چند روز بعد اطلاع داد كه امام فرمودهاند به منزل آقاي يزدي ميرويم. بسيار تعجب كردم و گفتم: «حاج احمد آقا! اينجا خيلي كوچك است. چطور ميخواهيد رفت و آمدها را تنظيم كنيد؟» گفت: «به هر حال امام فرمودند به آنجا نقل مكان ميكنيم.»
من هم گفتم: «بسيار خوب! پس من اين جا را ظرف چند ساعت تخليه ميكنم.»
گفت: «خودت كجا ميروي؟» گفتم: «اينجا قم است و من با اكثر آنها آشنايي دارم. جايي را پيدا ميكنم.»
گفت: «مابه اين صورت راضي نيستيم. بايد بدانيم كه وضعيت شما چه ميشود.»
گفتم: «به هر حال من براي تهيه منزل در هم مشكل ندارم و همان طور كه خودتان هم ديديد، اكثر قميها هواي ما را دارند.»
احمد آقا گفت: «آقاي اشراقيِ ما يك منزل خالي دارد. اگر مايل بوديد، ميتوانيد موقتاً در آنجا ساكن شويد؛ تا بعد ببينيم چه ميشود.»
گفتم: «بسيار خوب!» ۲۴ ساعت بعد خانه را خالي كرديم و در اختيار امام قرار داديم و خودمان به منزل آقاي اشراقي رفتيم. آقاي اشراقي دو دستگاه ساختمان داشتند كه يكي از آنها در خيابان دورشهر، شهيد فاطمينياء كنوني، اوّل كوچه داروخانه روبروي كوچه صدوق قرار داشت. منزل دومشان هم كه ما در آن ساكن شديم، در انتهاي كوچه قرار داشت. خانه نخست اعيانيتر بود و امام هم گاهي از اوقات روزهاي جمعه به آنجا ميآمدند.
بعد از آن آقاي شيخ حسن صانعي به من گفت: «آيا اجازه ميدهيد كه منزل شما را براي اسكان امام، مختصر تعميري بكنيم؟» گفتم: «صاحب اختياريد.»
ظرف دو الي سه روز منزل را با عجله تعمير كردند و نقايص آن را برطرف نمودند.
در اولين جلسهاي كه بعد از استقرار امام در منزل ما به خدمتشان رسيدم، در اتاق دم درب، نشسته بودند و من به ايشان گفتم كه براي من بسيار مايه افتخار است كه شما در منزل ما ساكن شدهايد. البته ما هم آواره نشديم! و در منزل آقاي اشراقي هستيم كه اعيانيتر از اينجاست. به هر حال امام در منزل ما ايام را سپري ميكردند و راضي بودند. شايد يك نكتهاي كه باعث شد ايشان در آن كوچه ساكن شوند، توجه به محوريتي بود كه كوچه مزبور در جريانات انقلاب داشت. از نظر فضاي بازي هم كه در مقابل منزل ما وجود داشت، امام و بازديدكنندگان ايشان در آسايش بودند.
منبع: کتاب خاطرات آیتالله محمد یزدی
/۱۳۲۳/د۱۰۳/ق
ارسال نظرات