یادداشت؛
چرخه تولید علم؛ نسبت تولید علم با علوم انسانی اسلامی
نظریهساز در صورتی به کامیابی خواهد رسید که آزمون گذارده شده، مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته و در یک دیالوگ علمی به چالش کشیده شود.
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر یادداشتی از سیّد حسین حسینی عضو هیئت علمی گروه فلسفه دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه میخوانید؛
۱- منشاء صدور نظریه چه بوده و خاستگاه نظریهها کجاست؟
۲- آیا نظریه به علم منتهی میگردد یا نظریهها حاصل علوماند؟
۳- تولید علم، برخاسته از تولید نظریه است یا میتوان بدون ابداع نظریهها به تولید علم دست یافت؟
۴-آیا تولید علم با جنبش و نهضت تولید علم یکی است و آیا عوامل تحقّق نهضت تولید علم همان عوامل پیدایش علوماند؟
۵- نهضت تولید علم از کجا سر میزند و آیا تمامی زمینههای شکلگیری آن در حوزه ساز و کارهای نظام علمی جامعه شکل میگیرد؟
۶- نقش کرسیهای نظریهپردازی در این میان چیست؟ و آیا کرسیهای نظریهپردازی معلول جنبش تولید علماند یا علّت ایجاد آن؟
۷- آیا نظریهسازی با نظریهپردازی تفاوتی دارد؟
۸- آیا کرسیهای نظریهپردازی در اجتماعی شدن علم نقش دارد؟ وآیا اصولاً علم، میتواند اجتماعی باشد؟
۹- نسبت کرسیهای نظریهپردازی با آزاداندیشی و جامعه آزاداندیش چگونه است؟
۱۰- و بالاخره آیا ارتقاء نظام آموزش عالی کشور با تولید علم و کرسیهای نظریهپردازی نسبتی دارد؟
پرسشهای ۱۰ گانه فوق ما را به سمتوسوی ترسیم چرخه تولید علم در جامعه علمی کشور سوق میدهد؛ امّا ترسیم نظاممند چنین چرخهای به رسمی منطقی و معقول نیازمند است که بدستآوردن آن وابسته به تحلیل مبانی معرفتی و فرهنگ علمی در حوزه مطالعات فرهنگی از سویی، و جامعهشناسی معرفت از سوی دیگر و در ضلع سوّم، رویکرد فلسفه علمی است.
سعی ما در برنَهادهای متوالی و مترتب زیر پایهگذاری چنین تحلیلی است:
۱- اگر به ظاهر در چرخههای مکانیکی، بتوان نقطه شروعی را تصوّر کرد، امّا در چرخههای دینامیکی و پویا تصور نقطه آغاز به معنای حقیقیاش دور از ذهن است.
۲- جستجوی نقطه آغازین فلسفی در چرخه تولید علم، نه ممکن است و نه معقول چرا که قطعاً با یک چرخه دینامیکی روبرو هستیم.
۳- پدیدههای انسانی و به ویژه اجتماعی به دلیل در همتنیدگی، پیچیدگیهای دامنگستر و ارتباط دو طرفهشان، نمیتوانند در یک چرخه بسته وکاملاً بسیط مکانیکی قرار گیرند.
۴- بنابراین در چرخه تولید علم از هر کجا آغاز کنیم، راه برای فهم و تحلیل سایر پارهها فراهم است.
۵- انسان، علم و دانش، نظریه و تئوریهای علمی، کرسیهای نظریهپردازی، نظام آموزش عالی و نهضت تولید علم؛ پارههایی از مؤلفههای بنیادین چرخه تولید علم محسوب میشوند.
۶- این عناصر نه تنها بایستی با یکدیگر در یک ربط نظاممند قرار گیرند تا حرکت این چرخه به درستی تنظیم شود که حتّی تحلیل این نهادگاه دانش بدون توجه به اصل همخوانی مؤلفههای مذکور با یکدیگر ممکن نیست.
۷- با اذعان به تفاوتهای علم و دانش، امّا بیگمان علم و دانش، نشانه تشخّص، تفوّه و تمایز انسان از غیر اوست.
۸- ژرفاندیشی دانش به علم و نشان عمقِ اندیشههای یک دانشمند، به نگاه عالمانه و تخصّصی وی در یک گستره خاص شناخته شده از علوم است؛ چرا که دایره دانش بسی عام و فراگیرتر از مجموعه اطلاعات منظم در یک بستر خاص با روش و مسأله و مبانی خاص علمی است.
۹-، امّا رشد و نوزایی علوم به پویایی نظریههای علمی در هر حوزه خاص (متناسب با چارچوبها و جایگاه متفاوت علوم) گره خورده است.
۱۰- نظریههای علمی، به رشد دروازههای کشف وابداع علوم یاری میرسانند و بالندگی علوم در مجموع، دانش کلّ بشری را ارتقاء میدهد.
۱۱- یک نظریه علمی، محصول فرآیندی استکه درآن، چارچوب مشخص و معیّنی برای تحلیل، تفسیر و اثبات روشمندانه یک مسأله علمی با توجه به پیشزمینههای نظری و تاریخی آن بدست میآید.
۱۲- با این حساب ابداع یا تولید یا کشف یک نظریه علمی ممکن است توسط یک نظریهساز صورت گیرد، امّا نقش و زمینهسازیهای خردجمعی را نباید از یاد برد.
۱۳- پذیرش امکان تحقّق نظریهسازی فردی، نهایتاً به معنای تجمیع برآیند خردجمعی به نام یک فرد خاص است.
۱۴- جایگاه تولید و زایش نظریهها در دامان افکار و سپهر اندیشههای یک پژوهشگر و یا در بستر یک سازمان اجتماعی رُخ مینماید.
۱/۱۴- این سازمانهای اجتماعی در جامعه ما حوزهها و دانشگاهها هستند و در صورتی که سازمانهای اجتماعی به شاکلهای ارگانیسم گرد هم آیند، امید به سرزدن یک جامعه علمی به معنای حقیقیاش میرود.
۱۵- با این همه، اگر وقوع نظریهسازی فردی (با پنداشت منقطع و جدای از بستر اجتماعی آن) را بپذیریم، امّا نمیتوان از نقش و ضرورت اجتماعی شدن علم سخن نگفت.
۱۶- کرسیهای نظریهپردازی مَجالی اجتماعیاند برای پردازش، تحلیل، نقد و بسط نظریهسازیهای علمی که خود برآمده از سازمانهای اجتماعی یک جامعه علمی خواهند بود.
۱/۱۶- اندیشمند نظریهساز در صورتی به کامیابی خواهد رسید و یک نظریه علمی در شرایطی دامنه پیدا کرده و فراگیر میشود که آزمون گذارده شده، مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته و در یک دیالوگ علمیِ جدّی به چالش کشیده شود و کرسیهای نظریهپردازی به خوبی میتوانند بستر چنین تفاعل اجتماعی را فراهم سازند.
۲/۱۶- این که کرسیهای نظریهپردازی بالقوه توان تحقّق چنین امکان و زایش اجتماعی علوم جدید را به راستی در دل خود دارند، الزاماً به این معنا نیست که چنین حرکتی در همه جایگاهان خودش، به وقوع بپیوندد چرا که این کرسیها بایستی به درستی، مدیریت و هدایت شوند و بی این درستی، آن راستی، دست نیافتنی است.
۳/۱۶- گرچه مَسند ظهور و بروز کرسیهای نظریهپردازی در جایگاه جامعه علمی و سازمانهای اجتماعیِ تعریف شده آن است، امّا شیب حرکت از نظریهسازی به نظریهپردازی و از ابداع نظریه تا پردازش اجتماعی آن، وابسته به رونق فضای آزاد اندیشی است.
۴/۱۶- آزاداندیشی (به معنای ایجاد زمینه و بستری اجتماعی برای رشد و پویایی اندیشه) به وجود فضای باز اندیشهسازی و اندیشهپردازی منجر خواهد شدکه میتواند این امکان را برایکرسیهای نظریهپردازی فراهم سازد تا هم در جامعه علمی و سازمانهای وابستهاش و هر آینه در فضای عمومی جامعه، امکان طرح ایدههای نو، نقد اندیشههای پیشین و ورود به دروازههای ناگشوده هموار گردد.
۱۷- ساماندهی معقول و هویّت بخشی ژرف به کرسیهای نظریهپردازی، نه تنها به عنوان یک انگاره فرعی، فاهمه عقل عمومی را ارتقاء میبخشد که در پاره نخست به ارتقاء و بالندگی نظام آموزش عالی به عنوان بخشی از سازمانهای اجتماعی جامعه علمی یاری میرساند.
۱۸- بر این بنیان، نهضت تولید علم را میتوان؛ هم انجام و هم سرانجام این چرخه دانست!
۱/۱۸- نهضت تولید علم از سویی به معنای جریان حرکت از دانش و علم به سمت نظریهسازی و از نظریهسازی تا تحقّق کرسیهای نظریهپردازی و آنگاه ارتقاء جامعه علمی و مآلاً نظام آموزش عالی است واز جانب دیگر خود، به معنای سرآغاز یک رنسانس عظیم علمی در حوزه تولید علوم بومی- اسلامی خواهد بود.
۲/۱۸- گرچه این چرخه، فینفسه به جریان پویش نهضت تولید علم یاری میرساند، امّا این جنبش علمی میتواند از احساس نیاز اجتماعی، کمبودها و ضرورتهای علمی، تلاشهای فردی، بسترهای اجتماعی و فرهنگی نیز نشأت گیرد و به تدریج، چیرگی روزافزونی بیابد.
۱۹- نتیجه آن است که نخستین قدم برای تحقّق عینی چنین چرخه حیاتی برای جامعه ایرانی- اسلامیِ امروز، تعیین عناصری است که باید در یک بافت نظامواره کنار یکدیگر جمع شوند و سپس تحلیل نظاممند مؤلفههای آن.
۲۰- با توجه به بندهای پیشیاد، بیتردید تحلیل جامع مؤلفههای چنین چرخهای بدون زاویه دید جامعهشناسی معرفتی و مطالعات فرهنگی و نیز نیمنگاهی به رویکردهای فلسفه علمی ممکنپذیر نیست (از کتاب نهضت تولید علم و کرسیهای نظریه پردازی، انتشارات آوای نور تهران). /۱۰۱/۹۶۹/م
۱- منشاء صدور نظریه چه بوده و خاستگاه نظریهها کجاست؟
۲- آیا نظریه به علم منتهی میگردد یا نظریهها حاصل علوماند؟
۳- تولید علم، برخاسته از تولید نظریه است یا میتوان بدون ابداع نظریهها به تولید علم دست یافت؟
۴-آیا تولید علم با جنبش و نهضت تولید علم یکی است و آیا عوامل تحقّق نهضت تولید علم همان عوامل پیدایش علوماند؟
۵- نهضت تولید علم از کجا سر میزند و آیا تمامی زمینههای شکلگیری آن در حوزه ساز و کارهای نظام علمی جامعه شکل میگیرد؟
۶- نقش کرسیهای نظریهپردازی در این میان چیست؟ و آیا کرسیهای نظریهپردازی معلول جنبش تولید علماند یا علّت ایجاد آن؟
۷- آیا نظریهسازی با نظریهپردازی تفاوتی دارد؟
۸- آیا کرسیهای نظریهپردازی در اجتماعی شدن علم نقش دارد؟ وآیا اصولاً علم، میتواند اجتماعی باشد؟
۹- نسبت کرسیهای نظریهپردازی با آزاداندیشی و جامعه آزاداندیش چگونه است؟
۱۰- و بالاخره آیا ارتقاء نظام آموزش عالی کشور با تولید علم و کرسیهای نظریهپردازی نسبتی دارد؟
پرسشهای ۱۰ گانه فوق ما را به سمتوسوی ترسیم چرخه تولید علم در جامعه علمی کشور سوق میدهد؛ امّا ترسیم نظاممند چنین چرخهای به رسمی منطقی و معقول نیازمند است که بدستآوردن آن وابسته به تحلیل مبانی معرفتی و فرهنگ علمی در حوزه مطالعات فرهنگی از سویی، و جامعهشناسی معرفت از سوی دیگر و در ضلع سوّم، رویکرد فلسفه علمی است.
سعی ما در برنَهادهای متوالی و مترتب زیر پایهگذاری چنین تحلیلی است:
۱- اگر به ظاهر در چرخههای مکانیکی، بتوان نقطه شروعی را تصوّر کرد، امّا در چرخههای دینامیکی و پویا تصور نقطه آغاز به معنای حقیقیاش دور از ذهن است.
۲- جستجوی نقطه آغازین فلسفی در چرخه تولید علم، نه ممکن است و نه معقول چرا که قطعاً با یک چرخه دینامیکی روبرو هستیم.
۳- پدیدههای انسانی و به ویژه اجتماعی به دلیل در همتنیدگی، پیچیدگیهای دامنگستر و ارتباط دو طرفهشان، نمیتوانند در یک چرخه بسته وکاملاً بسیط مکانیکی قرار گیرند.
۴- بنابراین در چرخه تولید علم از هر کجا آغاز کنیم، راه برای فهم و تحلیل سایر پارهها فراهم است.
۵- انسان، علم و دانش، نظریه و تئوریهای علمی، کرسیهای نظریهپردازی، نظام آموزش عالی و نهضت تولید علم؛ پارههایی از مؤلفههای بنیادین چرخه تولید علم محسوب میشوند.
۶- این عناصر نه تنها بایستی با یکدیگر در یک ربط نظاممند قرار گیرند تا حرکت این چرخه به درستی تنظیم شود که حتّی تحلیل این نهادگاه دانش بدون توجه به اصل همخوانی مؤلفههای مذکور با یکدیگر ممکن نیست.
۷- با اذعان به تفاوتهای علم و دانش، امّا بیگمان علم و دانش، نشانه تشخّص، تفوّه و تمایز انسان از غیر اوست.
۸- ژرفاندیشی دانش به علم و نشان عمقِ اندیشههای یک دانشمند، به نگاه عالمانه و تخصّصی وی در یک گستره خاص شناخته شده از علوم است؛ چرا که دایره دانش بسی عام و فراگیرتر از مجموعه اطلاعات منظم در یک بستر خاص با روش و مسأله و مبانی خاص علمی است.
۹-، امّا رشد و نوزایی علوم به پویایی نظریههای علمی در هر حوزه خاص (متناسب با چارچوبها و جایگاه متفاوت علوم) گره خورده است.
۱۰- نظریههای علمی، به رشد دروازههای کشف وابداع علوم یاری میرسانند و بالندگی علوم در مجموع، دانش کلّ بشری را ارتقاء میدهد.
۱۱- یک نظریه علمی، محصول فرآیندی استکه درآن، چارچوب مشخص و معیّنی برای تحلیل، تفسیر و اثبات روشمندانه یک مسأله علمی با توجه به پیشزمینههای نظری و تاریخی آن بدست میآید.
۱۲- با این حساب ابداع یا تولید یا کشف یک نظریه علمی ممکن است توسط یک نظریهساز صورت گیرد، امّا نقش و زمینهسازیهای خردجمعی را نباید از یاد برد.
۱۳- پذیرش امکان تحقّق نظریهسازی فردی، نهایتاً به معنای تجمیع برآیند خردجمعی به نام یک فرد خاص است.
۱۴- جایگاه تولید و زایش نظریهها در دامان افکار و سپهر اندیشههای یک پژوهشگر و یا در بستر یک سازمان اجتماعی رُخ مینماید.
۱/۱۴- این سازمانهای اجتماعی در جامعه ما حوزهها و دانشگاهها هستند و در صورتی که سازمانهای اجتماعی به شاکلهای ارگانیسم گرد هم آیند، امید به سرزدن یک جامعه علمی به معنای حقیقیاش میرود.
۱۵- با این همه، اگر وقوع نظریهسازی فردی (با پنداشت منقطع و جدای از بستر اجتماعی آن) را بپذیریم، امّا نمیتوان از نقش و ضرورت اجتماعی شدن علم سخن نگفت.
۱۶- کرسیهای نظریهپردازی مَجالی اجتماعیاند برای پردازش، تحلیل، نقد و بسط نظریهسازیهای علمی که خود برآمده از سازمانهای اجتماعی یک جامعه علمی خواهند بود.
۱/۱۶- اندیشمند نظریهساز در صورتی به کامیابی خواهد رسید و یک نظریه علمی در شرایطی دامنه پیدا کرده و فراگیر میشود که آزمون گذارده شده، مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته و در یک دیالوگ علمیِ جدّی به چالش کشیده شود و کرسیهای نظریهپردازی به خوبی میتوانند بستر چنین تفاعل اجتماعی را فراهم سازند.
۲/۱۶- این که کرسیهای نظریهپردازی بالقوه توان تحقّق چنین امکان و زایش اجتماعی علوم جدید را به راستی در دل خود دارند، الزاماً به این معنا نیست که چنین حرکتی در همه جایگاهان خودش، به وقوع بپیوندد چرا که این کرسیها بایستی به درستی، مدیریت و هدایت شوند و بی این درستی، آن راستی، دست نیافتنی است.
۳/۱۶- گرچه مَسند ظهور و بروز کرسیهای نظریهپردازی در جایگاه جامعه علمی و سازمانهای اجتماعیِ تعریف شده آن است، امّا شیب حرکت از نظریهسازی به نظریهپردازی و از ابداع نظریه تا پردازش اجتماعی آن، وابسته به رونق فضای آزاد اندیشی است.
۴/۱۶- آزاداندیشی (به معنای ایجاد زمینه و بستری اجتماعی برای رشد و پویایی اندیشه) به وجود فضای باز اندیشهسازی و اندیشهپردازی منجر خواهد شدکه میتواند این امکان را برایکرسیهای نظریهپردازی فراهم سازد تا هم در جامعه علمی و سازمانهای وابستهاش و هر آینه در فضای عمومی جامعه، امکان طرح ایدههای نو، نقد اندیشههای پیشین و ورود به دروازههای ناگشوده هموار گردد.
۱۷- ساماندهی معقول و هویّت بخشی ژرف به کرسیهای نظریهپردازی، نه تنها به عنوان یک انگاره فرعی، فاهمه عقل عمومی را ارتقاء میبخشد که در پاره نخست به ارتقاء و بالندگی نظام آموزش عالی به عنوان بخشی از سازمانهای اجتماعی جامعه علمی یاری میرساند.
۱۸- بر این بنیان، نهضت تولید علم را میتوان؛ هم انجام و هم سرانجام این چرخه دانست!
۱/۱۸- نهضت تولید علم از سویی به معنای جریان حرکت از دانش و علم به سمت نظریهسازی و از نظریهسازی تا تحقّق کرسیهای نظریهپردازی و آنگاه ارتقاء جامعه علمی و مآلاً نظام آموزش عالی است واز جانب دیگر خود، به معنای سرآغاز یک رنسانس عظیم علمی در حوزه تولید علوم بومی- اسلامی خواهد بود.
۲/۱۸- گرچه این چرخه، فینفسه به جریان پویش نهضت تولید علم یاری میرساند، امّا این جنبش علمی میتواند از احساس نیاز اجتماعی، کمبودها و ضرورتهای علمی، تلاشهای فردی، بسترهای اجتماعی و فرهنگی نیز نشأت گیرد و به تدریج، چیرگی روزافزونی بیابد.
۱۹- نتیجه آن است که نخستین قدم برای تحقّق عینی چنین چرخه حیاتی برای جامعه ایرانی- اسلامیِ امروز، تعیین عناصری است که باید در یک بافت نظامواره کنار یکدیگر جمع شوند و سپس تحلیل نظاممند مؤلفههای آن.
۲۰- با توجه به بندهای پیشیاد، بیتردید تحلیل جامع مؤلفههای چنین چرخهای بدون زاویه دید جامعهشناسی معرفتی و مطالعات فرهنگی و نیز نیمنگاهی به رویکردهای فلسفه علمی ممکنپذیر نیست (از کتاب نهضت تولید علم و کرسیهای نظریه پردازی، انتشارات آوای نور تهران). /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: خبرگزاری مهر
ارسال نظرات