آغازین ماجراجویی سیاسی سپهبد
به گزارش خبرگزاری رسا، 69 سال پیش در چنین روزهایی سپهبد سابق حاجیعلی رزم آرا مسند نخستوزیری را در اختیار گرفت که به مثابه مانعی در برابر موج ملی شدن نفت ایفای نقش نماید. مقالی که پیش روی شماست، ابعاد گوناگون زندگی وی را کاویده است. امید آنکه مقبول افتد.
نشو و نما
رزمآرا در سال ۱۲۸۰ هجری شمسی در محله «سرچشمه» تهران چشم به جهان گشود. پدرش- سرهنگ محمدخان رزمآرا- یکی از افسران عالی رتبه دوره رضاشاه بود و مشاغل مهمی را تا زمان بازنشستگی به عهده داشت. رزمآرا تحصیلات نظامی خود را در مدرسه نظام مشیرالدوله گذراند و از سال ۱۲۹۹ با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد. مدتی در رشت و آذربایجان مشغول خدمت بود و سپس برای تکمیل تحصیلات نظامی به دانشکده افسری «سن سیر» فرانسه رفت. پس از دو سال به کشور بازگشت و مشاغل مهمی را عهدهدار شد. اکثر مواقع به دلیل افتخارات جنگی، ترفیع میگرفت و توانسته بود خود را افسری شایسته و قابل نشان دهد و بر اثر همین تواناییها در اول فروردین سال ۱۳۱۸ به درجه سرتیپی رسید.
در مسیر پیشرفت
پیشرفتهای رزمآرا تمامی نداشت، او در مرداد ماه ۱۳۲۲، در حالی که جوانترین امیر ارتش بود، به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. دوره ریاست رزمآرا بر ستاد ارتش، بسیار بحثبرانگیز و پر تنش بود، به گونهای که رقابت شدیدی بین او و سرلشکر حسن ارفع به وجود آمد و هر دو برای به دست آوردن مقام ریاست ستاد، علیه یکدیگر فعالیت میکردند. کیانوری که از نزدیک شاهد این ماجرا بوده است، میگوید:
«شاه تا زمانی که هنوز آریامهر و قدر قدرت نشده بود، همیشه بین ارفع و رزمآرا مسابقه میگذاشت، یعنی این دو را به جان هم میانداخت. او گاهی رزمآرا و گاهی ارفع را رئیس ستاد ارتش میکرد، البته از ارفع نمیترسید، ولی رزمآرا فردی با استعداد بود و هر وقت وضع ارتش خراب میشد، [شاه او]را میآورد و وقتی که او قدرت میگرفت و به اوضاع سروسامانی میداد، او را برمیداشت و ارفع را میگذاشت.»
سرانجام رزمآرا بر اثر همین رقابتها، در بیست و پنجم بهمن همان سال، شغل خود را از دست داد، ولی در نوروز ۱۳۲۳ باز هم ترفیع گرفت و به درجه سرلشکری ارتقا یافت. برای بار دوم در ۱۵ اردیبهشت ماه به ریاست ستاد ارتش منصوب شد، اما این بار هم به سرنوشت دفعه پیش دچار شد، چون سیدضیاءالدین طباطبایی و برخی دیگر دوستان ارفع تبلیغات شدیدی علیه وی به راه انداخته بودند، از این رو، در ششم دی ماه همان سال جای خود را به ارفع داد. کینه ارفع نسبت به وی آنقدر شدید بود که رزمآرا را بازنشسته کرد، اما روند حوادث باز هم به نفع رزمآرا رقم خورد و در اول خرداد سال ۱۳۲۵، از بازنشستگی خارج و به خدمت فراخوانده شد و ریاست بازرسی مناطق آذربایجان و کردستان به وی سپرده شد. امیراحمدی در آن زمان عملکرد وی را میستاید و بر آن است که: «در کردستان، خدماتش قابل تقدیر بود و در آن هنگامه جنگ و بحبوحه اغتشاش، لیاقتی بسزا از خود نشان داد.» این عملکرد موفق! به همراه تلاشهای مظفر فیروز و احمد قوام- نخستوزیر وقت- شاه را مجبور ساخت تا در یازدهم تیرماه سال ۱۳۲۵، وی را برای بار سوم به ریاست ستاد ارتش منصوب نماید. ارفع، علت بازگشت رزمآرا به ستاد ارتش را ناشی از ارتباطاتش با محور قوام- مظفر فیروز و حزب توده میداند: «ژنرال رزمآرا به وسیله بزرگترین دوست خود، مظفر فیروز به ستاد ارتش بازگشت، زیرا با مذاکرات و تماس با عناصر سلطنتطلب، حزب توده بر این باور قرار گرفته بود که در دورانداز مظفر فیروز سهیم شود...»
در مسند ریاست ستاد ارتش
رزمآرا پس از انتصاب به ریاست ستاد ارتش بر آن شد که به قوام و فیروز- به رغم کمکهایی که به وی کرده بودند- پشت نماید که برخی این عمل وی را به حساب جاهطلبی و دوز و کلک رزمآرا گذاشتهاند، اما واقعیت آن بود که شاه به قوام و فیروز بدبین شده بود و با ادامه حضورشان در قدرت مخالف بود. از این رو، برخی نیز این تصمیم رزمآرا را ناشی از واقعبینی و توان تشخیص او میدانند. ارفع، رقیب همیشگی او، بر این باور است: «رزمآرا سعی نمود هر چه بیشتر وفاداری خود را به شاه به اثبات برساند و به همین دلیل قوام و مظفر فیروز دوری و کنارهگیری میکرد. وقتی که آنها فهمیدند که اشتباه کردهاند، خیلی دیر شده بود، رزمآرا با استوری بر زین و جایگاه قرار گرفته بود و از توطئه و دسیسه قوام، مظفر فیروز و حزب توده علیه شاه آگاه بود. او قادر بود که مخالف آنها باشد و بدین وسیله لطف و محبت شاه را به دست آورد.» از این رو شاه بیش از پیش به وی علاقهمند و مطمئن شد و در بیست و سوم آذرماه، از اقدامات مؤثر او در آذربایجان و کردستان تجلیل به عمل آورد.
وابسته نظامی انگلیس در تهران، این مسائل را از دریچهای دیگر بررسی میکند و بر آن است که «او (رزمآرا) با پیروی از توصیههای شاه در طرح نقشه نظامی در آذربایجان، خودش را مورد توجه او قرار داد. در مسائل تسلیحاتی با شاه مشورت میکرد و حتی در مسائل جزئی اداره ارتش از او کسب نظر میکرد و با این کار، شاه را دلخوش میساخت که بیش از یک فرمانده کل قوا میباشد.»
در کسوت یک «سپهبد»
به هر ترتیب، بر اثر این مسائل و نیز موفقیتهای نظامی در حل مسائل آذربایجان و کردستان که شاه به شدت به آن میبالید و آن را موفقیتی تاریخی برای خودش میدانست، در نوروز ۱۳۲۷ رزمآرا را بار دیگر ارتقا بخشید و به وی درجه «سپهبدی» اعطا نمود. البته بخش زیادی از این موفقیتها، مدیون ویژگیهای شخصیتی فوقالعادهای بود که در وجود رزمآرا نهفته بود. مطالب ضد و نقیض زیادی در مورد رزمآرا نوشته شده، ولی اکثر آنها رزمآرا را شخصیتی قوی و فوقالعاده توصیف کردهاند. دشمنانش او را «حیلهگر»، «دروغگو»، «جاسوس» و... نامیدهاند، ولی اگر بتوان اندکی از غفلت اغراقآمیز این قضاوتها کاست، میتوان تصویر واقعبینانهتری ارائه نمود. واقعیت این است که رزمآرا در نظامی استبدادی خدمت میکرد، لذا نتیجهای بهتر از این نمیتوانست داشته باشد. در عین حال رزمآرا یک نظامی باهوش و سیاستمداری زیرک بود و برخلاف بسیاری از رجال آن وقت ایران که به همه نوع فسادی آلوده بودند، صرفاً شخصیتی «جاهطلب» داشت و به دنبال طی مدارج ترقی، البته آن هم در یک نظام اخلاقی فاسد بود و تردیدی نیست که رزمآرا هم بخشی از این نظام فاسد بود، ولی به هر روی، در کار خود فردی قابل و توانا بود، حتی ارفع که بیش از همه کینه او را در دل داشت، این قابلیتهای او را انکار نکرد. به نظر ارفع، رزمآرا «مردی زیرک و باهوش بود که به ندرت دچار هیجان و عصبانیت میشد. به نظر وی، رزمآرا با دقت متوجه واقعیت بود، نه تنها زمان حال را منظور نظر داشت، بلکه در صورت سنجش و نتیجهگیری، در نظر میگرفت چه عملی از نظر شخصی او سودمند است.»
رایزن سفارت انگلیس نیز که از نزدیک حرکات و رفتارهای رزمآرا را زیر نظر داشت، در تحلیل شخصیت وی بیان میدارد که «رزمآرا ترسناکترین و شاید منفورترین مرد ایران آن روز بود.» او در ادامه، رزمآرا را «افسری قابل، پرانرژی، ولی فاسد» توصیف میکند که «بسیار اهل انضباط است... فردی بسیار جاهطلب و توطئهگراست.»
برخلاف ارفع، کیانوری بسان یک دوست و رفیق بود که به تصورش با او آرمان مشترکی داشته، از رزمآرا تعریف و تمجید میکند:
«او با سوادترین افسر ارتش بود و هیچ کس دیگر از نظر سواد بالاتر از او نبود، هم سواد نظامی و هم سواد عمومی و جغرافیایی. نقشه بزرگ ایران را رزمآرا تهیه کرد... یک سازماندهنده فوقالعاده، یک سازماندهنده زرنگ و باهوش و پیگیر. از همه بالاتر، او بسیار پرکار بود و گویی اصلاً خواب نداشت.» توصیف کیانوری نشانگر وجه جاهطلب شخصیت رزمآراست که بدین ترتیب تا این حد روابط خود را با حزب توده هم گسترش داده است. این روابط به غایت عالی بود، به گونهای که حتی مسکو هم از «رفیق» رزمآرا رضایت خاطر داشت و تمجیدش میکرد. به بیان رادیو مسکو که ارگان ارتش سرخ هم بود، رزمآرا «افسری با کفایت» و آشنا به موقعیت جغرافیایی کشور بود. با این حال، همچنان که پیشتر گفته شد، رزمآرا شخصیتی پیچیده و چند وجهی داشت. به لحاظ اخلاقی با وصف اینکه بسیار حیلهگر و توطئهگر بود، هیچگاه در دام مفاسدی، چون شرابخواری، زنبارگی و..؛ که اکثر رجال سیاسی و نظامی کشور به آن گرفتار بودند، نیفتاد و از این نظر، شخصیت مطلوبی برای خود فراهم ساخته بود. وی به زبان انگلیسی، فرانسه و روسی تسلط کامل داشت و همین امر وی را قادر ساخته بود تا علاوه بر توسعه تجربیات و دانش علمی- نظامی، در سیاست نیز به موقعیتهای سریعی برسد. او به دلیل آشنایی به زبانهای بیگانه، ملاقات و معاشرت با سفرای خارجی را بدون حضور مترجم انجام میداد و در نتیجه، امنیت به نسبت کاملی برای خویش فراهم نموده بود و به همین خاطر، اکثر صحبتهایش مکتوم میماند. در زمینه علوم نظامی هم قابلیتهای او بیچون و چرا بود. در زمان ریاستش بر اداره جغرافیایی ارتش، آن را متحول ساخت و با نگارش ۲۰ جلد کتاب جغرافیای نظامی ایران، خدمت بزرگی به ارتش نمود که هنوز هم مفید و قابل استفاده است. از سوی دیگر، رزمآرا افتخاراتی هم در عرصه علمی بینالمللی کسب کرده بود: کسب نشان «شوالیه لژیون دونور» به همراه دیپلم از سوی ارتش فرانسه، افتخار عضویت در هیئت رئیسه آکادمی آسیایی و کسب رتبه دکترا از سوی همین آکادمی به مناسبت ارائه مقالات علمی.
در سودای به چنگ آوردن ژاندارمری
به هر روی، رزمآرا در مقام ریاست ستاد ارتش به گسترش قدرت و نفوذ خویش پرداخت و نردبان قدرت را به سرعت طی نمود. در اواسط سال ۱۳۲۶، تلاش فراوانی نمود تا ژاندارمری را به زیر سلطه ارتش درآورد. در آن زمان، فرماندهی ژاندارمری به عهده سرهنگ «شوارتسکف» امریکایی بود و این اقدام رزمآرا موجب رنجش دولت امریکا شد، زیرا این اقدام را تلاش برای گسترش نفوذ انگلستان و اقدامی در جهت مقابله با منافعشان در ایران تلقی کردند. نیویورک تایمز در همان موقع گزارش کرد: «اگر نخواهند ژاندارمری زیر فرمان ارتش درآید، میسیونهای امریکایی ژاندارمری به کار خود ادامه نخواهند داد. کسی که در پشت پرده برای انتقال ژاندارمری به وزارت جنگ مشغول کار است، ژنرال علی رزمآرا، رئیس ستاد ارتش ایران است...»
البته امریکاییها حق داشتند که اینگونه بیندیشند، زیرا انگلستان در نظر داشت نفوذ امریکا را کاهش داده و از ابزارهای کنترل سیاست در ایران که بخش عمدهای از آن در اختیار ستاد ارتش و رکن دوم بود، استفاده نماید.
این توصیه انگلستان برای اینکه ژاندارمری را به زیر نفوذ ارتش درآوردند از آن جهت بود که دموکراتهای امریکا- در آن موقع بر سر کار بودند- با تمایلات انگلستان مبنی بر تحت فشار قرار دادن ایران برای قبول نظرات شرکت نفت ایران و انگلیس، چندان همراهی نمیکردند و همین مسئله خشم انگلیسیها را برانگیخته و سبب شده بود که رقابت را به دیگر عرصههای قدرت در ایران گسترش دهند. سرانجام، رزمآرا موفق شد که ژاندارمری را به ارتش منضم نماید. این اقدام، یادآور قدرتطلبیهای رضاشاه بود که مستشاران سوئدی ژاندارمری را اخراج کرده بود. به هر صورت، این آخرین جاهطلبی رزمآرا در نظامیگری بود که در نوروز ۱۳۲۷ و پس از آنکه به درجه «سپهبدی» رسید، فعالیتهایش را به عرصه سیاست کشاند.
آغازین ماجراجویی سیاسی سپهبد
اولین ماجراجویی سیاسی وی در حادثه ترور شاه در روز جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ تجلی یافت. در آن هنگام در افکار عمومی داخل و خارج، جای تردیدی نبود که رزمآرا در ترور دست داشته است، ولی او با زیرکی، مسبب این حادثه را آیتالله کاشانی و حزب توده دانست. در آن روز، شاه برای شرکت در مراسمی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران آمده بود که ناصر فخرآرایی، خبرنگار روزنامه پرچم اسلام به شاه نزدیک شد و با شلیک چند تیر وی را زخمی ساخت. در آن موقع، شایعه شده بود که کارت خبرنگاری فخرآرایی به اصرار رزمآرا صادر شده است. همان روز که شاه ترور شد، تودهایها به مناسبت سالروز قتل دکتر تقی آرانی، میتینگ داشتند و رزمآرا به همین بهانه، به تمام پادگانها آمادهباش داده بود. شایع بود که رزمآرا قصد داشت با استفاده از این آمادگی نظامی و تمهیداتی که از سوی خوانین محلی و... صورت گرفته بود، همزمان با ترور شاه، قدرت را به دست بگیرد. احتمالاً قرار بود در صورتی که ترور موفقیتآمیز نباشد، ضارب را در جا بکشند تا سرنخی از این نقشه پیدا نشود. بر حسب اتفاق، تیراندازی فخرآرایی کارگر نشد و شاه فقط زخمی شد. با ناکام ماندن ترور، مأموران امنیتی حاضر در صحنه شروع به تیراندازی کردند و ضارب را در دم کشتند. در همان هنگام، شاه برای روشن شدن ماهیت ترور و اهداف آن، فریاد میزد که «ضارب را نکشید»، ولی به نظر میرسد که شخص سرتیپ دفتری، دوست رزمآرا- و دیگران که در آنجا حاضر بودند، مأموریت داشتند نقشه ترور را مکتوم بگذارند. از این رو، به فریادهای شاه توجهی نشد و ضارب بلافاصله از بین رفت.
به هر روی، جریان ترور پوشیده ماند، اما رزمآرا و دیگر مسئولان امنیتی، ترور را به شخص آیتالله کاشانی و حزب توده نسبت دادند. او در سرکوب حزب توده و دستگیری آیتالله کاشانی باز هم خودنمایی و وفاداری خود را به شاه اعلام میکند. در این راه، حزب توده غیرقانونی شناخته شد و سران آن دستگیر شدند. بسیاری از مسئولان مملکتی به گمان دست داشتن در ترور- در اصل برای زهر چشم گرفتن و قدرتنمایی- توسط رزمآرا بازداشت شدند. همچنین به دستور رئیس ستاد ارتش، آیت الله کاشانی را به طرز فجیعی از منزل بیرون کشیدند و به شدت کتک زدند. وی را ابتدا به زندان فلکالافلاک خرمآباد و سپس به لبنان تبعید کردند. با وصف جو اختناقی که رزمآرا به راه انداخت، شایع بود که خود وی، این جریان و توطئه را با نظر انگلیسیها انجام داده است. صاحبنظران سیاسی اعتقاد دارند که رزمآرا با این خشونتها، انتقام ترور شاه را از حزب توده و آیتالله کاشانی گرفت و در واقع، به شاه نشان داد که مدافع و حافظ سلطنت وی است و دربار را باز هم با خود همراه ساخت.
این اطمینان مجدد دربار سبب شد رزمآرا در انتخابات مجلس شانزدهم در سال ۱۳۲۸ ش با کمک ژاندارمری و با اعمال فشار بر شهربانی، عدهای از نمایندگان خود و دربار را روانه مجلس نماید. هدف وی باز هم جلب اطمینان شاه و نفوذ سیاسی خود در مجلس بود. تا اینجا رزمآرا توانسته بود علاوه بر اعمال نفوذ در میان ارتش، دولت و مجلس، نظر موافق و مبتنی بر اعتماد دربار را هم به دست آورد، اما برای حضور در عرصه سیاسی، این کافی نبود. رزمآرا خیلی خوب میدانست که مقام سلطنت چقدر به قدرتهای خارجی وابسته است، به خصوص اینکه در این دوره از سلطنت پهلوی، شاه هنوز تسلط کافی بر عرصه سیاسی نداشت. کمتجربگی و نهادینه نشدن جایگاه او در تصمیمگیریهای سیاسی نیز مزید بر علت شده تا وی بیش از حد به قدرتهای خارجی به خصوص سفارت انگلیس و امریکا وابسته شود. رزمآرا با اطلاع از این ساختار قدرت، به محور اشرف- دوهر روی آورد. وی پیشتر، نظر موافق سفارتخانههای روس و انگلیس را به دست آورده بود، اما با توجه به علاقه شخص شاه به ایالات متحده و نفوذ قویتر ایالات متحده در ایران و منطقه که به تدریج جایگزین نفوذ انگلستان میشد، تصمیم گرفت از طریق این محور، دورخیز خود برای کسب قدرت را شروع کند. نجاتی در مورد روابط رزمآرا با سفارت امریکا میگوید: «در آن موقع، سفارت امریکا در تهران از طریق دو هر، عضو ارشد سفارت، با دکتر تقی نصر ارتباط داشت و برای نخستوزیری رزمآرا فعالیت میکرد. دو هر طی ملاقات محرمانهای که با رزمآرا به عمل آورد، از مشکلات سپهبد رزمآرا و نیز شرایط او برای قبول زمامداری آگاه شد و مراتب را به سفارت امریکا اطلاع داد.»
یک سر دیگر محور قدرتطلبی رزمآرا، اشرف بود. رزمآرا با زیرکی تمام در قالب کمک به جاهطلبیهای مالی و سیاسی اشرف، روابط نزدیکی با وی برقرار کرد و از این طریق توانست جاسوسانی در دربار بگمارد و آخرین سنگرهای مقاومت را فتح نماید. او اکنون مردی مقتدر، کارآمد و در عین حال مطیع و سر سپرده نشان میداد که میتوانست در لحظات بحرانی، منجی دربار شود. او در چنین روزهایی به صدارت رسید، هرچند که بخت سیاسی با وی یار نبود و نهایتاً به دلیل ایستادگی در برابر امواج پرصلابت نهضت ملی، از میان برداشته شد.