رسانه ملی در حال اصلاح سلبریتیزدگی گذشته است + فیلم
اشاره: سلبریتیزدگی مشکلی است که سالهای گذشته خود نمایی کرده است؛ هرچند این مشکل در گذشتهای دورتر وجود داشت، اما با وجود رسانههای امروزی، هر فرد مشهور عرصه هنر و ورزش به راحتی میتواند نظر خود را با دیگران به اشتراک بگذارد.
به اشتراک گذاشتن این نظرات که با رشته تخصصی افراد همراستا نیست، میتواند مشکلاتی را در جامعه به وجود بیاورد که با تعبیر آسیبهای سلبریتیزدگی از آن یاد میشود.
برخی شهرت عدهای از افراد غیر نخبه علمی را در رسانه ملی علتی برای قدرت پیدا کردن سلبریتیهای امروزی میدانند، اما عدهای هم رسانه ملی را ناتوان از نشان ندادن چهرههای هنری ورزشی عنوان میکنند.
حال خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا در مصاحبهای تفصیلی با دکتر محمدحسین ظریفیان مدیرکل پژوهشهای صداوسیما، مسأله سلبریتیزدگی را مورد بحث و بررسی قرار داده است و درباره رویکرد رسانه ملی در این زمینه از او پرسیده است که متن کامل آن در زیر آمده است.
رسا ـ چرا مردم حرف مشاهیری که تخصصهای هنری، ورزشی دارند را میپذیرند و در مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از اینها تبعیت میکنند؟
اینکه چطور نقطه انتخاب جامعه در حوزه مشاهیر، از برجستگان علمی به برجستگان در حوزههای نازلتر حرکت میکند را باید در تغییرات و تحولات نظام ارزشی جامعه جستجو کرد؛ جامعهای که با لایههای قشری و ظاهری مسائل خود مواجهه میکند و به آنها مشغول میشود و از عمق فاصله میگیرد، به تدریج ذائقه خودش را به یک ذائقه نازل تنزل داده است.
در حوزه نظام ارزشی، یک بخشی از شرایط و وقایع آن جامعه تأثیرگذار است؛ وقایع جوامع نسبت قابل اعتنایی با وقایع جهانی دارند؛ مثلاً ستارههای فوتبال و سینما شاخص یا آن چیزی میشوند که به چهرهها تعبیر میشود.
اینکه وقایع جوامع نسبت جدی با تحولات جهانی دارد امری روشن است؛ در جامعهای زندگی میکنیم که اگر یک روز این تصور به نظر خیلی غیر دقیق میرسید، اما الان روشن است که در یک دهکده جهانی زندگی میکنیم و رشد سرسام آور و سریع و غیر قابل محاسبه فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی موجب شده است که نظام ارزشی جوامع به همدیگر منتقل شود و چون در امپراطوریهای رسانهای دنیا نظام ارزشی غرب فرهنگسازی میشود، به جامعه ما هم رسوخ میکند.
این مسأله به چهل سال اخیر مربوط نیست؛ نمیتوانیم چهل سال حاکمیت نظام جمهوری اسلامی را یک محدوده مستقلی از وقایع جهانی تصور کنیم؛ جامعه پهلوی دوم به سمت سلبریتی زدگی رفت و ستارههای سینما و فوتبال در رسانههای مکتوب و رادیو تلویزیون آن روز تبلیغ شدند که ذائقهای برای مردم به وجود آمد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.
اما به دلایل مختلف دوباره شاهد هستیم که این ذائقه به تدریج به سمت قشریگری و تنزل نگاهها سمت و سو پیدا کرده است؛ به شکلی که به نوعی با عادات انسانی بیشتر تناسب دارد؛ به هر حال در همه دورهها، در همه جوامع، عامه مردم نگاه خودشان را تنزل میدهند یا نگاهشان در این حد هست که به عادات و همان نیازهای اولیهای که در سلسله نیازها هست اکتفا کنند، کمتر به خود شکوفایی و رأس هرم توجه میکنند.
این بلایی است که در جامعه شاهد آن هستیم؛ رسانهها به این مسأله کمک کردهاند؛ بویژه فضای مجازی امروز یک عامل مخدر شده است که در کنار محتواهای نامناسب و مبتذل، فراتر از آن ذائقه را تنزل میدهد و سطحینگر میکند.
خیلیها با توجیههای نامقبول تصور کنند که مثلاً اگر امروز کتاب نمیخوانیم به کتابهای الکترونیکی مراجعه میکنیم، یا در این انفجار اطلاعات و مواجهه با اطلاعات گسترده و متنوع، دایره ذهنی خود را گسترش میدهیم. در حالی که همه اینها جامعه را به سمت فاصله گرفتن از عمق و محتوای غنی و تأثیرگذار هدایت میکند.
در جامعه ما رسانهها مانند کشورهای دیگر، حرکت رو به جلو و قدرت قابل توجهی دارند؛ عدهای از سلبریتیها از فضای برودکست به فضای برودبند میآیند، از رادیو و تلویزیون به فضای مجازی میآیند و برخی بالعکس.
این دو دسته تفاوتهایی با هم دارند، اما از این جهت که رادیو و تلویزیون یا به صورت دقیق سیما به آنها اعتبار میدهد با همدیگر شباهت دارند؛ چه آن فرد مراحل مقدماتی را در فضای مجازی پشت سر گذاشته باشد یا اینکه بعد از تلویزیون بخواهد در فضای مجازی فعالیت خود را گسترش دهد.
جامعه سلبریتی زده، جامعهای است که اختیار فکر و تصمیم و انتخاب خود را به صورت ناخودآگاه به کسانی داده است که از یک سطح متوسط یا حتی نازل فهم مسائل اجتماعی برخوردار هستند؛ امکان دارد که در حوزه هوش اجتماعی آدمهای قابل اعتنایی باشند، اما اینطور نیست که در حوزههای مختلف دیگر بتوانند صاحب نظر باشند.
از این رو میبینید که در وقایع اجتماعی اتفاقی برای یک جوانی میافتد و ارتباط معناداری هم با یک مسأله سیاسی ندارد، اما سلبریتیها به شدت آن را به سمت فضای سیاسی جهت میدهند و افکار عمومی به جای دیگری میرود.
اوج این سلبریتی زدگی را در انتخابات مجالس مختلف یا ریاستجمهوریها میبینیم که در دنیا هم شایع است؛ سلبریتیها برای سیاستمداران طعمه بسیار خوبی هستند؛ این افراد سعی میکنند به شکلهای مختلف این سلبریتیها را به دست آورند و از اینها استفاده کنند؛ ما در دورههای مختلف انتخابات چنین مسألهای را در کشور خودمان دیدهایم و این یک بلای بزرگ و آسیب جدی است که اگر این مسأله علاج نشود، معلوم نیست که ما از کجا سر در آوریم.
شومنهای هنری ورزشی که به انتخاب شومنهای سیاسی منجر میشوند، یک دست صحنهگردانان تریبونهای سیاسی هستند، در قوای مختلف، نهادها و انتخابات، به این منجر میشود که اختیار این جامعه دست کسانی بیافتد که همه هوشبهر آنها متمرکز بر ساماندهی، شکل دادن و صورتبندی سلبریتیهایی است که مشخص است در چه سطحی میتوانند مسائل را تحلیل کنند.
رسا ـ صدا و سیما چقدر در مشهور کردن برخی مؤثر است؟ اگر به این نتیجه برسیم که هر کس در صدا و سیما نشان داده شود در آینده مشهور میشود، بهتر نیست که صدا و سیما در روند خود تغییری را انجام دهد و نخبگان واقعی را نشان دهد؟
صدا و سیما و به طور خاص تلویزیون، تأثیر جدی بر اعتبار بخشی به این چهرهها دارد؛ رسانه ملی با 156 شبکه رادیویی و تلویزیونی، در گستره استانی، ملی و برونمرزی، بزرگترین سازمان رسانهای در کشور است که بخش قابل اعتنایی از جامعه با درصد بسیار بالایی آن را رسانه مرجع میدانند.
حتی کسانی که سعی میکنند بدون مخاطب بودن این رسانه را القا کنند خودشان دچار تناقضی در رفتار شخصی هستند؛ چنانچه اگر چنین نیست از چه چیزی واهمه دارند؟ اگر مردم رادیو و تلویزیون را نمیبینند و گوش نمیدهند از چه چیزی نگران هستند؟ اینها بحث حاشیهای است.
صدا و سیما نقش جدی و هویتساز در این زمینه دارد؛ یعنی نه فقط اعتبار بخشی میکند بلکه یک هویت جدید به چهرهها و سلبریتیها میدهد؛ این هویت بخشی، ناظر به شکل دادن به یک ذائقه عمومی است، رسانه هم متأثر از ذائقه هست و هم ذائقه ساز است؛ رسانه نمیتواند به چهرههای علمی و فرهیخته توجه محض کند و از چهرههایی که کارکرد سرگرمی دارند صرف نظر کند.
همه مخاطبان رسانه در آن سطح نیستند که با جامعه فرهیخته اوقات را سپری کنند؛ بخش قابل اعتنایی از رسانه کسانی هستند که از این فضا گریزانند؛ برنامههای شبکه چهار و شبکه سه به یک اندازه جذب مخاطب نمیکنند؛ هیچ گاه چنین اتفاقی در هیچ دوره تاریخی و در هیچ جامعهای نمیافتد؛ این در هر جامعهای طبیعی است.
رسا ـ رسانه تا کجا باید متأثر از مخاطب باشد؟
اینجا پای مخاطبشناسی و موضوع مخاطب محوری که بحثی مفصل است به میان میآید؛ البته در این مجال وقت پرداختن به آن نیست؛ مهم این است که بالاخره رسانه باید یک جا در تأثیرپذیری از جامعه تأمل و تعمق کند؛ مخاطب محوری یا مخاطب مداری به معنای سپردن اختیار، قدرت فکر، اندیشه و سیاستگذاری رسانه در دست مخاطبی که متوسط افکار عمومی را شکل میدهند نیست؛ البته تا جایی باید با آن همراهی کرد.
رسانه فقط متأثر نیست بلکه در جایی خودش مؤثر است، یعنی یک عامل مداخلهگر اساسی است؛ رسانه به یک ذائقهساز تبدیل میشود که روابط فردی، خانوادگی و اجتماعی را در ابعاد سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به نوعی صورتبندی میکند.
به هر حال ما باید تجربه تاریخی کشورهای دیگر را بازخوانی کنیم این کار از لوازم فوری کار رسانه است؛ هرچند بعضی چیزها باید به تجربه بومی تبدیل شود؛ خوشبختانه امروز رسانه به یک درک همه جانبهای از موضوع سلبریتیزدگی رسیده است؛ برنامهای مانند عصر جدید در تعقیب این هدف است.
البته شما نمیتوانید در یک شب ذائقه جامعهای که بازیگران سینما و بازیکنان ورزشی آن از پیش از انقلاب اسلامی را ستارههایش در حوزه بازیگران و بازیکنان ورزشی بودند، و در دهه اول انقلاب این تغییر نگرش ایجاد شده است و به تدریج ما به تناسب سیاستگذاریها و رفتار خودمان و به تناسب روند جامعه جهانی قدری سلبریتی زده شدهایم را یک شبه در فضای مطلوبی که مصلحان اجتماعی در جامعه ما به آن فکر میکنند تبدیل کنید. ذائقه به تدریج عوض میشود، همانطور که در افول هم به تدریج افول میکند.
رسا ـ جامعه به سمت تبعیت از افرادی که تخصصهای هنری ورزشی دارند میرود؛ اگر به عنوان یک رسانه بخواهیم این روند را بشکنیم، باید مردم را آگاه کنیم که این افراد با این تخصصها الگوهای خوبی در زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی نیستند؟ یا باید به مراکز و نهادهایی که این افراد را مشهور میکنند فشار بیاوریم که روند خود را تغییر دهند؟
به نظرم اینجا تمرکز روی سه نقطه ضروری است؛ نخست افکار عمومی است، البته این افکار عمومی طیفبندی دارد، نخستین طیف، فرهیختگان هستند که بخش قابل اعتنایی از اینها در حوزههای دانشی حوزوی و دانشگاهی دیده میشوند که از اساس خودشان یا تمایل ندارند و یا از اینکه دیده شوند اعراض دارند؛ البته از اساس کسی سراغ بخشی از اینها نرفته است یا دیده شدن آنها فرهنگ رایجی نشده است که به این مسأله تن بدهند.
طیف دیگر جامعه که تودههای مختلف مردم در سطوح متفاوت هستند، باید به این مسأله هدایت ذهنی شوند و ذائقه آنها افزایش پیدا کند؛ ما درباره بعضی از بسترهای شبکههای اجتماعی، چنین ذائقهسازی را خیلی جدی میبینیم؛ مثلاً در پلتفرم اینستاگرام ذائقهسازی به شکلهای جامع و پیچیده خودش با ابزارهایی که ناظر به مالتیمدیا هست اتفاق میافتد.
در مثالی دیگر در توئیتر که ادعا میشود نخبگانی است، نظرها در التهاب بیان میشود، پس جامعه توئیترزده جامعهای است که علاقه دارد به سمت التهاب پیش رود تا دستمایهای برای دیده شدن باشد. درباره شبکههای دیگر اجتماعی و پیامرسانها هم این تفاوت وجود دارد.
آمار رسمی و غیر رسمی به ما میگوید الان بخش قابل اعتنایی از جامعه (نزدیک پنجاه میلیون از جمعیت کشور) از این ابزارها استفاده میکنند؛ این ابزارها چقدر مخاطب را عمقنگر و چقدر سطحینگر پرورش میدهد؟ سوژه سطحینگری سلبریتی است، یعنی سلبریتی در فضای قشری شده و قشریزده کارهای محیر العقول میکند؛ کارکرد چهرهها یا سلبریتیها همان معرکهگیران سابق است؛ معرکهگیرهایی که قدیم زنجیر پاره میکردند، فیل هوا میکردند، میدانی را میبستند و خلاصه جمعیتی را جمع میکردند؛ الان اینها با ابزارهای جدید چنین نقشی را دارند. همه اینها به لحاظ کارکردی محکوم نیستند و هیچ نفعی برای جامعه ندارند، اما با این روند اعتلای جامعه حاصل نخواهد شد.
طبیعی است که جامعه به سرگرمی و تفریح نیاز دارد، تفریح مباح برای جامعه واجب است؛ جامعهای که تفریح و سرگرمی نداشته باشد مسیر خود شکوفایی خود را هم طی نمیکند، یک جامعه افسرده و ملول خواهد شد. اما تمرکز روی تفریح و سرگرمی یک مسأله جدی است.
مدیران رسانه، قشر دوم افکار عمومی هستند که آنچه بنده در صدا و سیما، گفتوگوها، جلسات مختلف و هم فکریها میبینم، این نگاه و نگرش در کلان مسأله و در میانه حوزههای مدیریتی یک دغدغه جدی است؛ از مدیریت عالی سازمان تا بخشهای دیگر در حوزه مدیریت شبکهها و گروهها به طور کامل مشهود است.
این حرکت نیازمند برنامهریزی و سیاستگذاری است، که بخشی از آن در حال اجرا است و عملیاتی شده است؛ من تنها به یک بخش از آن اشاره کردم هرچند برنامههای دیگری را هم میشناسم که یا روی آنتن هستند و این هدف را تعقیب میکنند یا برای چنین هدفی طراحی شدهاند که دایره سلبریتیهای مثبت به شکل ایجابی گسترش پیدا کند.
عدهای از بخش میانه و بدنه برنامهسازی نیازمند تلنگری جدیتر است؛ تهیه کنندگان، کارگردانان، نویسندگان، طراحان صحنه و همه نقشهایی که شما در حوزه ناپیدا و پشت صحنه میبینید، قائل به این نظام ارزشی نیستند؛ در گفتوگو با این افراد، مطرح میکنند که «این نوع سلبریتیزدگی یک کارکرد رسانه است».
تا زمانی که این مدیران رسانه را به یک نقطه تعادل و نگاه ارزشمدار نرسانیم، نمیتوانیم در برودکست، فضای مجازی، خبرگزاریها و نشر مکتوب، انتظار زیادی داشته باشیم؛ اینها به آگاهی بخشی، آموزش، شنیدن خیلی از حرفها نیاز دارند؛ نیاز به تجربه کردن بسیاری از ساحتها و میدانهایی دارند که تا الان با آنها ارتباطی نداشتهاند.
رسا ـ در اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه در این زمینه فعالیت خاصی انجام دادهاید؟
یکی از حوزههایی که در دو سال اخیر به آن توجه ویژه کردهایم، نظام ارزشی و شکل مخاطبمحوری است که نسبت جدی با موضوع سلبریتیها و چهرهها دارد؛ پژوهشهایی کوتاه و میان مدت در این حوزه تعریف شده که ناظر به خروجیهایی است که بتواند ذهنیت مدیران و برنامهسازان را دقیقتر کند.
در کنار این، آثار رادیویی و تلویزیونی در حوزه چهرهها و مشاهیر تحلیل، نقد و بررسی میشود؛ سلبریتیزدگی که مسأله رسانههای دنیای مدرن است، با توجه به نظام ارزشی ما در کشور، به شکل خاص خود، انجام شده و انجام میشود.
برنامههای مختلفی مانند عصر جدید نیز به دنبال ساخت و تربیت چهرههای مردمی است تا تغییری در ذائقه مردم در حوزه چهرهها ایجاد کند و تمایل مردم را به سمت استعدادها و هوشهای متفاوت هدایت کند؛ اطلاع دارم که در بخش دوم این برنامه پر مخاطب، به این دغدغه اجتماع و قشر فرهیخته اجتماع بیشتر توجه میشود؛ همین موضوعی که شما به درستی دنبال میکنید.
باید آهسته و پیوسته، مدیریت شده و برنامهریزی شده، این مسیر را طی کنیم؛ جامعه بداند که هر کدام از مشاغل مختلف جایگاه ویژهای دارند و جامعه به همه اینها نیازمند است؛ همه اینها در متن خودشان یک سری چهرههایی دارند که سلسله جنبان تغییرات اجتماعی در بعضی از حوزهها بودهاند؛ اصنافی که در بعضی از اتفاقات، انقلابها و دگرگونیهای اجتماعی و وقایع صد سال اخیر کشور تأثیرگذار بودهاند.
نقد این دست برنامهها با دقت نظر نگاه دینی، در اداره کل پژوهشهای اسلامی صدا و سیما به برنامهسازان و مدیران کمک کرده و مورد استقبال واقع شده است.
ما با برنامهسازان، تهیه کنندگان و سردبیران این حوزهها در شبکههای مختلف ارتباط گرفتهایم؛ وقتی با هم گفتوگو میکنیم، متوجه میشویم که دغدغههای ما چقدر به هم نزدیک است و آنها با وجود تفاوتهای جزئی در نظام ذهنی ارزشی خودشان، در کلان مسأله با ما موافق هستند که این توافقها میتواند به یک اتفاقات بسیار مطلوبی منجر شود.
این مواجهه عمقی در سه زمینه انجام میشود؛ نخست تعریف و انجام پژوهش، دوم تولید تک نگاشتها و مطالعات موردی برنامهها با نگاه نقد و بررسی و آسیبشناسی و سوم نگاه تعاملی و گفتوگوی چهره به چهره با عوامل سه ضلع این مثلث تغییر نگرش است؛ با این فرآیند به سمتی حرکت میکنیم که این تغییر نگرش انجام شود.
خوشبختانه در صدا و سیما، نظام ارزشی مطلوبی حاکم است؛ در کنار ضعفهایی که به آن توجه داریم و بعضی از این ضعفهای موجود را منتقل میکنیم، نظام ارزشی حاکم، با نظارتها و دقتها نمیگذارد که خیلی از مسائل موجود در فضای مجازی یا عرصه عمومی پای خود را به رسانه فراگیر ملی بگذارد، هرچند این ممانعت کار راحتی نیست.
سختی جلوگیری از ورود بعضی مسائل به رسانه ملی را خیلیها نمیبینند؛ فکر میکنند که فقط با بگیر و ببند کار حل میشود؛ شما باید این آنتن را تأمین و اداره کنید؛ باید برنامههای مناسبتی خود را بگردانید؛ در عین حال باید خط قرمزهای زیادی را در نظر بگیرید؛ نمیتوانید همه را حذف کنید، نمیتوانید در ایام نوروز برای برنامه تحویل سال فقط نخبگان علمی یا افرادی که جاذبهای برای مخاطب ندارند را بیاورید؛ من میگویم ترکیب اینها مهم است؛ اما باید به سمت تغییر ذائقه مردم برویم.
این حرکتها کمتر دیده میشود، ما بیشتر زبان نقد را به رسانه میبینیم و چه بسا به آن مبتلا باشیم، در حالی که باید از نیمکتنشینی مقداری فاصله گرفت یا حداقل تصور و قضاوت را فاصله داد؛ باید در گود تصور کنیم که چگونه میتوانیم مخاطب خود را پای برنامه نگه داریم، به شبکههای دیگر و جنبههای منفی فضای مجازی سُر نخوریم، به تدریج هم باید ذائقه را عوض کنیم.
رسا ـ آیا سلبریتیها به نیروهای انتحاری سیاسیون ناتوان در عرصه سیاست تبدیل شدهاند؟
تا حدودی این تلقی را میپسندم، موارد و نمونههایی از آن را هم در هفتهها و ماههای گذشته دیدیم؛ به فرمایش شما، کنشگران سیاسی در یک جا به انتها رسیدهاند، حرف جدیدی ندارند، کارنامه مقبولی ندارند، در بعضی جاها تشت رسوایی اینها از بام به زمین افتاده است؛ حیات سیاسی خود را در این میبینند که مسائل حاشیهای مانند بحث ورزشگاهها را که از اساس از مطالبات اقشار جامعه نیست، سر دست بگیرند و به عنوان مطالبات اساسی و حاد جامعه زنان، جامعه جوانان، جوامع کارگری و نظایر آن، جا بزنند.
حتی این فریب افکار عمومی را در کلام و موضعگیری بعضی از مقامات رسمی هم میبینیم. این یک مخاطره جدی است که باید نهادهای نظارتی و رسانهها کنترل کنند.
صدا و سیما بخشی از اینها را کنترل میکند، اما بخشی دیگر، در جامعه امروز در فضای مجازی منتقل میشود، تا جایی این اتفاق افتاده است که کسانی که با یک ویدئو برای مردم لیست میبستند، میگویند که معلوم نیست دیگر کسی به حرف ما گوش کند و این اتفاق بیافتد. درماندگی و عدم اقبال، اینها را به سمت استفاده از سلبریتیها برده است.
باید آگاهی بخشی کرد، اما نمیتوانیم صرفاً به مردم بگوییم که حواستان باشد یک عده رأی، اعتبار و حق شما را که در نظام اسلامی حق الناس است از شما به سرقت نبرند؛ ما باید گزینههای جایگزین بدهیم که جامعه دستش خالی نباشد؛ ما در جامعه هنری حتی در حوزه تئاتر و سینما، آدم فاخر و بیحاشیه کم نداریم؛ آیا باید به شیوه آنها عمل کنیم؟ آیا باید با آنها لیست انتخاباتی ببندیم؟ در لیست بگذاریم؟ یا اینکه آنها را که به نظر میرسد اهداف سوء سیاسی ندارند یا کمتر دارند مروج لیستهای انتخاباتی کنیم؟
این مسأله جای مطالعه دارد که چطور نظام ارزشی خود را به وسیله چهرههای صالح منتقل کنیم؛ باید انتخاب مردم را در یک مهندسی درست اجتماعی نه مهندسی آراء، هدایت کنیم؛ البته همین جریانات ضد ارزشی که دم از مهندسی شدن آراء به وسیله نظام میزنند، خودشان استاد عملیات روانی و مهندسی آراء افکار عمومی هستند.
در دورههای متعدد که اینها مسئولیت داشته یا نداشتهاند، افکار عمومی را به سمت دیگری بردهاند؛ این خطر جدی است؛ دنیای غرب امروز به این مسأله رسیده است که باید از صندوق رأی مواظبت کند؛ مردمسالاری در متن و بطن نگاه دینی در فلسفه سیاسی تأسیس حکومت اسلامی و اندیشه سیاسی اسلام است، اما بالاخره اگر از همین صندوق رأی مواظبت نشود، اگر نظام ارزشی جامعه و ذائقه در آن به درستی فهم نشود، همین صندوق رأی میتواند به ضد مردم، ضد دموکراسی و ضد مردمسالاری تبدیل شود.
الان یک عده به جای مردمسالاری، مردمسواری میکنند؛ منتها افراد متوجه نیستند که سوار آنها هستند؛ خوشحال و شاد به وعدهها دل میسپارند که هیچ کدام عملی نمیشود بلکه خلاف آن هم اتفاق میافتد؛ جوری با افکار عمومی بازی میکنند که انگار همچنان شب انتخابات است؛ طوری حرف میزنند کأن دیگران وعده داده بودند و چرا آن دیگران عمل نکردند؛ این وارونه نشان دادن بعضی از مسائل است.
جامعه دیر یا زود به بلوغ در موضوعات و ساحتهای مختلف میرسد؛ به قطع ما از ظرفیت و عبرت آنچه که در اوایل دهه هشتاد در توافق هستهای اتفاق افتاد بهره بردیم و جامعه فهمید و قطعاً نظایر آن مانند برجام هم هرچند پر هزینه و پر خسارت بودند، جامعه را به نقطهای از یک تجربه تاریخی میرساند که فقط عبرت آن نیست، بلکه یک رشد یافتگی و یک بلوغ است.
میبینید که مصلحان اجتماعی و در رأس آنها رهبر حکیم انقلاب اسلامی، مسیر را با همه هدایتها، هشدارها، تلنگرها، اندرزها و مدارا جلو میبرند تا جامعه به بلوغ برسد؛ این یک اتفاق خیلی قابل اعتنا است، این مسیر به این شکل، نمونه و نظیری در جوامع دیگر ندارد؛ این فقط از نگاه درست به مدارا در حکومت اسلامی میتواند نشأت بگیرد، جلو بیاید و بالا برود./836/گ402/س