سلبریتیسازی از اشرار
به گزارش خبرگزاری رسا، رضا مشتاقی، پژوهشگر حقوق طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: سهشنبه، 20 خرداد 99 رئیسپلیس پایتخت در مصاحبه با رسانهها از آغاز «طرح اقتدار» خبر داد. انتشار این خبر همراه با تصاویر متعدد از مردان قویهیکل با خالکوبیهای عجیب و رد چاقو بر بدن بود و از دستگیری 557 نفر از «اراذل و اوباش» تهران گزارش میداد. سابقه اجرای طرحهای فراگیر و گسترده مقابله با اراذل و اوباش به بیش از 11 سال پیش بازمیگردد. سال 1387 طرحی با عنوان «ارتقای امنیت اجتماعی» ازسوی نیروی انتظامی اجرایی شد که در سالهای بعد نیز به فراخور مورد تکرار قرار گرفت. یکی از ابعاد این طرح، مقابله با اراذل و اوباش، دستگیری آنها، ضربوشتم این افراد دربرابر مردم در سطح شهر، شکستن ابهت آنها با رفتارهایی مانند «شمشیر پلاستیکی به دستشان دادن» و «آفتابه در دهانشان کردن» و رسانهایکردن این اقدامات بود. البته تا پیش از اجراییشدن این طرح نیز یکی از روشهای سنتی درمقابله با اشرار و اوباش نامدار، همین تلاش در شکستن هیمنه آنها با اقداماتی نظیر «چارراه انداختن روی سر با تراشیدن نامتعارف موها» یا «سوار بر الاغ در سطح شهر چرخاندن متهم» بود، اما طرحهای «ارتقای امنیت اجتماعی» بهصورت نظاممند و گسترده سعی کردند با بهکارگیری این ابزارها و برخورد قاطع و خشن با اشخاص موسوم به اراذل و اوباش، معضل برهمزنندگان نظم و امنیت عمومی را چاره کنند. امروز، بعد از گذشت بیش از یک دهه از اجرای این طرحها و در آستانه اجرای طرحی دیگر با همین منظور، زمان خوبی برای ارزیابی اثربخشی این تدابیر است.
صالحترین نهاد برای انجام این ارزیابی و گزارشدهی نتایج آن، سازمانهای متولی نظم و امنیت هستند. با وجود این و در یک نگاه کلی، اجرای مکرر و مجدد طرحهای گسترده مقابله با اراذل و اوباش و ارقام بالای تعداد دستگیرشدگان در طرح در دست اجرا را میتوان نشانهای از ناموفقبودن طرحهای پیشین درمقابله با این پدیده دانست. هدفگذاری طرحهای قبلی، شکستن هیبت این اشخاص در افکارعمومی بود، اما بهنظر میرسد در عمل نتیجه عکس به دست آمد. بسیاری از اشخاصی که در این طرحها مورد برخورد قرار گرفتند، در افکارعمومی تبدیل به مردان خشنی شدند که تنها نیروهای ویژه پلیس که در طرحهای مشخص بهسراغ آنها میآید از پس ایشان برمیآید.
لقب «سطح یک» نه برچسب ملامت که برند تبلیغاتی برخی از این اشخاص شده و فیلمهای دستگیری آنها با آهنگهای حماسی محلی در مدح ایشان تنظیم و منتشر میشود. گسترش شبکههای اجتماعی نیز مزید علت شد تا افرادی که پیش از این صرفا در محله خود شناختهشده بودند، تبدیل به چهرههای معروف در سطح کشور و سلبریتیهای اینستاگرامی با چندصد هزار دنبالکننده شوند و برای بسیاری از مخاطبان عمدتا نوجوان و جوان مرجعیت پیدا کنند. برخورد خشن پلیس با برخی از این افراد نهتنها اقتدار آنها را درهم نشکست بلکه مایه تفاخر آنها و نشانهای از گردنکلفتی ایشان شد. در یک فیلم مشهور در اینستاگرام، وحید مرادی -معروفترین سلبریتی شرارت در ایران که در تیرماه 97 در زندان ازسوی دیگر اشرار زندانی به قتل رسید- درحالی که لنگلنگان با پای مجروح از اصابت گلوله میان دوستانش راه میرود، میگوید «عقاب رو با تیر میگیرن، الاغ رو با طناب!» در واقع برخورد خشن پلیس با این افراد، نهتنها ممکن است بازدارنده نباشد، که در مواردی به عنصر هویتبخش این افراد بدل شده است. نقش این افراد در جامعه با تصویری که از اقتدار خود میسازند تعریف میشود و چه چیزی برای ساختن این تصویر بهتر از زدوخورد آنها با ماموران انتظامی، برگزاری طرحهای ویژه برای دستگیری ایشان، سان دیدن عالیترین مقامات پلیسی و امنیتی از آنها هنگام دستگیری و انتشار گزارش این اقدامات در رسانههای پربیننده رسمی؟!
امروز ما با اشرار سلبریتی مواجهیم که فیلمهای کریخواندن و درگیری آنها گاه چندصدهزار بار در شبکههای اجتماعی دیده شده و داستان زندگی و اقدامات آنها ازسوی بسیاری از مردم دنبال میشود. رسم جدیدی از شرارت باب شده و آن قدرتنمایی در شبکههای مجازی و حریف طلبیدن ازسوی اشرار است. این رفتار که ازسوی مجرمان باسابقه ابداع شد، امروز از جانب نوخاستگان نیز مورد تقلید قرار میگیرد و شمار کسانی که در شبکههای مجازی داد شرارت سر میدهند، مشکل بهنظر میآید. سال 94 فیلمی منتشر شد از قدرتنمایی مردی درشتهیکل که خود را «شاه مازندران» مینامید که واکنش پلیس و انتشار فیلمهای دیگر مدعیان شرارت در پاسخ به او را در پی داشت. محمود طالبی، منتشرکننده آن فیلم، دو سال بعد در زندان درگذشت اما رسم او ریشهکن نشد و امروز شاهد اشرار متعددی هستیم که در شبکههای مجازی عربدهکشی میکنند و خودشان را «خوب»، «ستون»، «سلطان»، «لات» و «عقاب» بخشی از ایران یا کل کشور مینامند. این قدرتنماییها گاه فراتر از عربدهکشی میرود و شکل «آزار دیگری» یا «رونمایی از سلاحهای سرد و گرم» به خود میگیرد.
شدت و اهمیت این معضل بهحدی رسید که رهبر انقلاب اردیبهشتماه 98 در دیدار فرماندهان نیروی انتظامی در این مورد تذکر دادند و گفتند: «در کشور ما خریدوفروش سلاح ممنوع است اما این کار انجام میگیرد. هم در فضای مجازی اعلام فروش میکنند، هم آدمها میخرند و میفروشند، [هم] در فضای مجازی نشان میدهند. همین قاتل [روحانی] همدان در فضای مجازی عکس خودش را با چند سلاح انداخته و در اینستاگرام پخش کرده که من این سلاحها را دارم -چهار جورش را من دیدم؛ سلاحهای مختلف است- این یک مساله مهمی است، ما چرا باید اجازه بدهیم؟ این کار، کار چه کسی است؟ این کار، کار شما است، یعنی بیش از همه این دیگر به شما مربوط میشود.»
راهی که برای حل این معضل انتخاب میشود نباید خود معضل را تشدید کند. این روحیه شرارت از «دیدهشدن» تغذیه میکند و واکنش به آن نباید خودش تغذیهکننده آن شود. نیازی نیست با طرحهای ویژه و پوشش رسانهای خاص دستگیری این اشخاص، آنها را ویژهانگاری کنیم. همینطور مجازات آنها نیز باید بهمانند دیگر مجرمان و پس از حکم دادگاه در مراجع اجرای حکم عملی شود نه با اقدامات ضربتی ضابطان و ماموران انتظامی در سطح شهر و کف خیابان.
البته با اصلاح شیوه واکنشدهی به اشرار نیز نمیتوان مدعی شد این پدیده از جامعه ما رخت برخواهد بست. اشراری که در طرحهای متعدد پلیس مورد مقابله قرار گرفتهاند، ثمره بستری هستند که اقدامات قهری نیروی انتظامی بهتنهایی نمیتواند چاره آن باشد. بعد از گذشت بیش از 10 سال از اجرای طرحهای مقابله با اراذل و اوباش، چه اقدامات ترمیمی، رشدمدار و اجتماعی برای حذف بسترهای پیدایش مجرمان خشن انجام شده است؟ افرادی را که سال 1387 کودک یا نوجوان بودند و امروز به اشرار نامدار بدل شدهاند، باید حاصل کدام ساختار دانست؟ چه تلاشی برای ایجاد جذابیت جایگزین و الگوهای مثبت برای اشخاصی که جذب اقتدار کاذب اشرار در محلات جرمخیز میشوند صورت گرفته است؟ چند گروه اجتماعی مانند تیمهای ورزشی یا فرهنگی در این محلات ایجاد شدهاند تا با عضویت شخص در آنها، تمایل پیوستن به اشرار کاهش یابد؟ سیاستهای طرد یا بازآفرینی اشرار تا چهحد در دستورکار قرار گرفته است؟ چرا یک فرد شرور مکررا دستگیر میشود و دربرابر دوربین هربار سابقهدارتر ابراز ندامت میکند؟ چند شرور واقعا باز جامعهپذیر شدهاند و از آنها بهعنوان الگویی برای منع دیگر افراد از پیوستن به راه و رسم شرارت استفاده شده است؟
سالیانسال میتوان عمر را در راه پرخطر و پرزحمت دستگیری اراذل و اوباش فرسود و با صرف جان و هزینههای مادی و معنوی، آنها را در صفوف متعدد و درکنار سلاحهای سرد و گرمشان دربرابر دوربین عکاسان نشاند، اما با اتکای صرف بر این روشها آیا 10 سال دیگر وضعیت بهتر خواهد بود؟ یا اینکه سالیانی دیگر شرورهای سلبریتیای خواهیم داشت که از هنرمندان و ورزشکاران هم مشهورتر و تاثیرگذارتر خواهند بود؟