جایگاه عقل در اندیشه شیخ مفید
به گزارش خبرگزاری رسا، قرن چهارم هجری، قرن گسترش علوم و تمدن اسلامی بود. قرنی که متکلمان به مکتبهای خود شکل داده بودند. پایه های مذاهب فقهی ریخته شده و مردم در پیروی از فقیهان دسته بندی شده بودند. در مراکز علمی شیعه، هر چند ابن ابی عقیل و ابن جنید اسکافی به تفکر عقلانی و کاربرد عقل در کلام و فقه معتقد بودند و آرا خود را تبیین و تشریح کرده بودند، ولی تفکر حاکم در کلام و فقه، با اهل حدیث بود. در میان اهل تسنّن نیز، مکتب معتزله و اشاعره میدان دار بودند.
در اواخر همین قرن، عالم فرزانه، متکلم برجسته و فقیه توانمند، شیخ مفید، با گرایشهای عقلی، ظهور کرد. آثار وی که در برگیرنده پاسخ به اشکالات و مسائل نوپیدا در حوزه تشیّع است و همچنین مناظرات او با نحله های فرقههای گوناگون و ردّ نظرگاههای عالمان شیعی در برخی از مسائل، نمایانگر وجه علمی اوست.
شیخ مفید، با آشنایی کاملی که از مکتب اهل حدیث داشت، از جمودگرایی و عدم تعمق آنان در روایات به شدت انتقاد کرد. در نوشتههایش، ازجمله: (المسائل السرویه)، (مقابس الانوار فی الردّ علی اهل الاخبار)، (تصحیح الاعتقاد) و… به اهل حدیث شدیداً حمله میکند.
در تصحیح الاعتقاد می نویسد:
اصحاب اخباری مسلک، اصحاب سلامت هستند، ولی به دور از تعمّق و بهره کمی از هوشیاری. بدون دقّت و وارسی از کنار احادیث میگذرند، در سند آن تامّل نمیکنند و حقّ و باطلی آن را از هم جدا نمیسازند و نمیدانند اگر آن احادیث را درست بشمارند، چه مشکل بزرگی گریبانگیر آنان خواهد شد. [۱]
افزون بر این، شیخ مفید، در چندین مورد دیگر ظاهر گرایی و عدم تعمّق در روایات و تقلید از راویان را نکوهش کرده [۲] و اعتماد بر روایات شاذّ و غیر صحیح را نادرست دانسته است. [۳]
در باب (مشیت و اراده) می نویسد:
آنچه را ابوجعفر در این باب آورده چیزی به دست نمیدهد و معانی آن مختلف و متناقض است. و سبب آن این است که وی، به ظواهر احادیث گوناگون عمل کرده و از کسانی نیست که به دقّت بدانها بنگرد و بین حقّ و باطل آنها را تمییز دهد و به چیزی عمل کند که حجت و برهان است. آری، کسی که در مذهبشبر گفتارهای مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید، حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم .[۴]
از نحوه انتقاد مفید به شیخ صدوق در عبارت فوق و دیگران چنین بر میآید که کار محدثان به جایی رسیده بود که او برای نجات علمی و فکری شیعه چارهای جز برخورد شدید در برابر آنان نمیدید.
اهل حدیث و در رأس آنان، شیخ صدوق، با کلام به معنای استدلال عقلی و منطقی در اصول عقاید مخالف هستند.
شیخ صدوق، وظیفه کارشناس را در مسائل عقیدتی، نقل آیات و احادیث مأثوره از پیامبر (ص) و ائمه معصومین و توضیح آنها می داند. [۵] جدل درباره خداوند را به استناد به سخنان امام صادق نادرست می داند و در این باره احادیثی را نقل می کند که اصحاب کلام، به هلاکت تهدید شدهاند. وی، پس از ذکر احادیثی از امام صادق (ع) که در آنها از جدل درباره خداوند نهی شده [۶] و اصحاب کلام به هلاکت تهدید شدهاند [۷]، در دفاع از دین و مجادله با مخالفان نیز استفاده از عقل را روا نمیداند و بر این عقیده است که: محور جدال، تنها باید سخنان معصومین (ع) باشد: فامّا الاحتجاج علی المخالفین بقول اللّه وقول رسوله (ص) وبقول الایٌمه (ع) او لمعانی کلامهم لمن یحسن الکلام فمطلق و علی من لایحسن فمحظورمحرّم .[۸]
استدلال علیه مخالفان به گفتار خداوند و پیامبر (ص) و ائمه (ع) یا به معانی سخنان ایشان، برای کسی که علم کلام و مسائل عقیدتی را خوب می داند، جایز است؛ ولی برای کسی که چنین نباشد، ممنوع و حرام است. شیخ مفید، در مقابل، به دفاع از کاربرد عقل در عقاید، به نقد و بررسی دلایل اهل حدیث میپردازد … وی در ابتداء در پاسخ به روایاتی که از جدل نهی کرده است، جدل را به دو قسم، حقّ و باطل تقسیم می کند. وجدل حقّ را مورد تشویق و تأیید قرآن کریم، بلکه فرمان خداوند به پیمبر اسلام (ص): (وجادلهم بالتی هی احسن) می داند. و پس از آن، جدال نوح (ع) ابراهیم (ع) و پیامبر اسلام (ص) را با استشهاد به آیات قرآنی می کند. ۵۲ در حقیقت، به پیشینه استفاده از عقل در معارف الهی میپردازد. پس از آن می نویسد:
ائمه معصومین (ع)، همواره با مخالفان به مناظره و جدال میپرداختند. بزرگان اصحاب ایشان نیز، به پیروی از ائمه، در هر عصری استدلال و نظر را به کار میبردند. و به حق جدال میکردند و باطل را با حجّت و برهان از میان میبردند. و ائمه (ع) نیز، کار آنان را میستودند و از آنان سپاسگزاری کرده و زبان به ستایش و ثنای آنان میگشودند .[۹]
شیخ مفید، برای اثبات سخنان فوق، روایاتی را از کتاب (اصول کافی) آورده که به برخی از آنها در ذیل اشاره میکنیم:
یونس ابن یعقوب می گوید:
خدمت امام صادق (ع) بودم مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من علم کلام و فقه و فرایض می دانم، برای مناظره با اصحاب شما آمدهام. امام در ابتداء با سؤالاتی چند وی را محکوم کرد و پس از آن امام به من رو کرد و فرمود:
ای (یونس ابن یعقوب! این مرد پیش از آنکه وارد بحث شود خودش را محکوم کرد.)
سپس فرمود: (اگر علم کلام خوب میدانستی با او سخن می گفتنی.)
در پاسخ گفتم: افسوس که خوب نمی دانم و سپس پرسیدم: من شنیدهام که شما از علم کلام نهی نموده و فرمودهاید:
(وای بر اصحاب کلام، زیرا میگویند: این درست است آن نادرست، این را میفهمیم و آن را نمیفهمیم).
امام (ع) فرمود: (من گفتم وای بر آنان اگر گفته مرا رها کنند و دنبال خواسته خود بروند.)
سپس فرمود: (برو بیرون و هرکس از متکلمین را دیدی بیاور.)
من رفتم و حمران بن اعین، احول، هشام بن سالم، قیس ابن ماصر، که همگی علم کلام را خوب میدانستند (البته به نظر من قیس بن ماصر، قویتر از بقیّه بود؛ زیرا وی، علم کلام را از علی بن حسین (ع) آموخته بود) آوردم. در این هنگام، هشام بن حکم وارد شد. امام، روکرد به متکلمان حاضر در جلسه و فرمود: (با این مرد شامی مناظره کنید). همگی مناظره کردند و غالب شدند. مرد شامی حق را پذیرفت امام، هر یک از متکلمان حاضر در جلسه را راهنماییهایی کردند، آن گاه، خطاب به هشام بن حکم، فرمودند: (مثلک فلیکلّم النّاس فاتّق الزّله والشفاعه من ورائها انشاء الله ).[۱۰]
مانند توئی باید با مردم سخن بگوید. خود را از لغزش نگهدار شفاعت ما به دنبالش میآید. ان شاء الله.
نقل شده: امام صادق (ع)، شخصی را از کلام نهی کرد و فرد دیگری را به آن دستور داد. برخی از اصحاب، علت را جویا شدند. حضرت فرمود:
(هذا ابصر بالحجج وارفق منه )[۱۱]
این شخص، بصیرتر به برهانها و با حوصله تر از اوست.
شیخ مفید، به روایاتی دیگری هم، در پاسخ به شیخ صدوق، اشاره کرده که ضرورتی در ذکر آنها نمیبینیم. در این ج، به تحلیل ایشان از روایاتی که در مذمت به اصطلاح متکلمان، وارد شده، بسنده میکنیم: ثابت شد که نهی ائمه معصومین (ع) از کلام، مشمول گروهی است که کلام را نیکو نمی دانستهاند و راههای آن را فرا نگرفتهاند و اشتغال به کلام باعث فساد آنها می شده است. دستور ائمه (ع)، به گروهی دیگر به خاطر آن بوده که آنها کلام را نیکو می دانسته و راههای آن را نیز می شناختهاند. [۱۲]
شیخ مفید، در توضیح و تحلیل روایاتی که سخن گفتن درباره خدا را ناروا می داند می نویسد: و اما نهی از کلام درباره خدای عزوجل، اختصاص دارد به نهی از کلام در شبیه شمردن او به آفریدگانش و ستمگر بودن در احکامش. و امّا سخن در توحید خداوند و تقدیس و تنزیه و نفی تشبیه از خداوند، مورد امر و تشویق اسلام است. [۱۳]
سپس شیخ مفید، به کسانی که مخالف کاربرد عقل در عقاید هستند، به شدت حمله میکند بدین مضمون:
آنان از این طریق، کم خردی خود را نشان میدهند و معلوم میشود که به معرفت راستین دست نیافتهاند و به مراتب اهل بصیرت نرسیدهاند.) آن گاه، آیات و روایاتی را در نکوهش از تقلید میآورد و فرجام کنارهگیری از عقل و استدلال را تقلید کورکورانه می داند و اظهار میدارد: همه در طرد آن اتفاق دارند.
درباره اخبار می نویسد: (اخباری را که ابوجعفر آورده بود تفسیر و توجیه درست آن همان است که ما آوردیم و معانیآن اخبار چیزی نیست که وی گمان کرده است .)[۱۴]
۱. (تصحیح الاعتقاد)، ۲۱۳/، چاپ شده به همراه (اوایل المقالات).
۲ . (همان مدرک)، ۱۹۰/، ۱۹۴.
۳. (همان مدرک)، ۱۸۷/، ۱۹۰، ۱۹۸.
۴. (تصحیح الاعتقاد)، ۱۹۰ ۱۹۱، چاپ شده به همراه (اوایل المقالات).
۵ . (رسالة الاعتقادات)، صدوق ۷۳/ ـ ۷۴. وی در همین باب روایتی را نقل می ی کند که مضمون آن این است که انسان توان درک و معرفت ملکوت آسمانها و زمین را ندارد.
۶ . (همان مدرک) ; الهدایة، ۴۶/، چاپ شده در (الجوامع الفقهیه)، ۴۶/.
۷. (همان مدرک)، ۷۴; (بحارالانوار)، ج ۱۳۲/۲، ۱۳۶/ ۱۳۷; (وسایل الشیعه)، ج ۴۵۷/۱۱ ۴۵۹.
۸. (رسالة الاعتقادات)، صدوق، ۷۴/، چاپ شده به همراه (باب حادی عشر); (الهدایه)، چاپ شده در (جوامع الفقیه)، ۴۶/.
۹. (تصحیح الاعتقاد) ۲۰۱/.
۱۰. (همان مدرک)، ۲۰۱/ ۲۰۲.
۱۱. (همان مدرک)، ۲۰۲/ به نقل از: (اصول کافی)، ج ۱۷۱/۱ ۱۷۳. ضمناً شیخ مفید، خلاصهای از روایت را آورده و ما اصل روایت را آوردیم.
۱۲ . (همان مدرک)، ۲۰۲/.
۱۳. (همان مدرک).
۱۴. (همان مدرک)، ۲۰۲/ ۲۰۳.