یادداشت؛
ساختار بلاتکلیف سازمان فرهنگ و ارتباطات
ادعای قدرت در دنیا، تا یکی دو دهه اخیر نصیب کسانی بود که ماشینآلات سنگین تولید میکردند، نوشابه مشکی و گازدار برای مردم جهان میفرستادند یا تلفن روی میز رئیسجمهور ایالتها را میساختند.
موفقیت اقتصادی، شامل حال دولتهایی بود محصول صنایع سنگین خود را به دنیا صادر میکردند؛ اما حالا چند سالی است که «فرهنگ، هنر و رسانه» با صادر کردن شبکههای اجتماعی، فیلم و سریالهای موفق و دیگر محصولات فرهنگی به دنیا، نه تنها درآمد خود را تا سطح صنایع سخت بالا آورده؛ بلکه گاهی از آن پیشی گرفته است. این یعنی اهمیت فعالیت فرهنگی و رساندن آن به دیگر نقاط دنیا، بیشتر و بیشتر شده است و شاید نگاهی به همین موضوع باعث شد تا محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در همان ابتدای وزارتش اعلام کند که «در برنامه جدید، رایزنهای فرهنگی خارج از کشور از انفعال خارج خواهند شد. او اعلام کرد توجه و مأموریت اصلی رایزنهای فرهنگی ایران از این به بعد به اقتصاد فرهنگ معطوف خواهد شد. اما آیا این کار شدنی است؟ اصولاً مأموریت رایزن های فرهنگی تا به حال چه بوده است و از این به بعد باید چه باشد؟ برای پاسخ به این سؤال با یک نویسنده و چهره فعال ادبی و فرهنگی که خود سابقه کار به عنوان رایزن فرهنگی ایران را داشته است، صحبت کردیم و ابراهیم حسنبیگی در این خصوص به ما درباره مأموریتها و عملکردهای رایزنان فرهنگی گفت.
بر اساس آنچه قانون و ساختار تعریف میکند «فراهم کردن بستر تعامل فرهنگی میان دو کشور» وظیفه رایزن فرهنگی است. رایزن است که با فعالیتهای خود زمینه را برای صدور محصولات فرهنگی و هنری کشورش به کشوری دیگر ایجاد میکند؛ البته این تنها وظیفه او نیست. کشوری که به نقطه دیگری از دنیا، رایزن فرهنگی میفرستد از او میخواهد مردم و دولت کشور مقصد را با فرهنگ، هنر، آداب و رسوم و زبان خود آشنا کند.
بر اساس آنچه قانون و ساختار تعریف میکند «فراهم کردن بستر تعامل فرهنگی میان دو کشور» وظیفه رایزن فرهنگی است. رایزن است که با فعالیتهای خود زمینه را برای صدور محصولات فرهنگی و هنری کشورش به کشوری دیگر ایجاد میکند؛ البته این تنها وظیفه او نیست. کشوری که به نقطه دیگری از دنیا، رایزن فرهنگی میفرستد از او میخواهد مردم و دولت کشور مقصد را با فرهنگ، هنر، آداب و رسوم و زبان خود آشنا کند.
«رایزن فرهنگی» چکاره است؟
وقتی یک رایزن، مأموریت خود را خارج از کشور آغاز میکند با ایجاد آشنایی میان مردم آنجا با فرهنگ کشور خود، نوعی درک و گاهی همدردی متقابل را باعث میشود و درنتیجه، تنشهایی که در اثر سوتفاهمها و تعصبات ایجاد شده، کاهش یافته و فضای مناسبی برای همکاری بین دو کشور فراهم خواهد شد. البته این آشنایی، ممکن است همه انتقادات یا سوءتفاهمها را برطرف نکند و این نکتهای است که رایزنان فرهنگی و دولتمردان به خوبی آن را میدانند.
مساله مهم آن است که اگر یک فرهنگ، نماینده خوبی نداشته باشد تا آن را به درستی معرفیاش نکند، ممکن است تصوری به دور از واقعیت در ذهن مردم کشورهای دیگر نسبت به آن شکل بگیرد. در چنین شرایطی صنعت و محصول برآمده از آن فرهنگ، قدرت اثرگذاری و پیشرفت در بازار بینالمللی را نخواهد داشت چرا که مردم از آن استقبال نخواهند کرد.
برخی فعالان فرهنگی معتقدند ماهیت کار آنها در عرصه بینالملل تنها دنبال کردن خواستههای کشور خودشان نیست؛ آنها بر این باورند که باید منافع مشترک هر دو کشور (هم مبدأ و هم مقصد) را در نظر بگیرند و در چنین شرایطی است که هر دو طرف سریعتر و بهتر به اهداف خود میرسند.
وقتی یک رایزن، مأموریت خود را خارج از کشور آغاز میکند با ایجاد آشنایی میان مردم آنجا با فرهنگ کشور خود، نوعی درک و گاهی همدردی متقابل را باعث میشود و درنتیجه، تنشهایی که در اثر سوتفاهمها و تعصبات ایجاد شده، کاهش یافته و فضای مناسبی برای همکاری بین دو کشور فراهم خواهد شد. البته این آشنایی، ممکن است همه انتقادات یا سوءتفاهمها را برطرف نکند و این نکتهای است که رایزنان فرهنگی و دولتمردان به خوبی آن را میدانند.
مساله مهم آن است که اگر یک فرهنگ، نماینده خوبی نداشته باشد تا آن را به درستی معرفیاش نکند، ممکن است تصوری به دور از واقعیت در ذهن مردم کشورهای دیگر نسبت به آن شکل بگیرد. در چنین شرایطی صنعت و محصول برآمده از آن فرهنگ، قدرت اثرگذاری و پیشرفت در بازار بینالمللی را نخواهد داشت چرا که مردم از آن استقبال نخواهند کرد.
برخی فعالان فرهنگی معتقدند ماهیت کار آنها در عرصه بینالملل تنها دنبال کردن خواستههای کشور خودشان نیست؛ آنها بر این باورند که باید منافع مشترک هر دو کشور (هم مبدأ و هم مقصد) را در نظر بگیرند و در چنین شرایطی است که هر دو طرف سریعتر و بهتر به اهداف خود میرسند.
کار هرکس نیست!
همه آنچه در تعاریف اولیه، از حدود اختیارات تا شرح وظایف یک رایزن فرهنگی آمده است، یک طرف و اینکه چه کسی در این پست و مقام ایفای نقش کند، طرف دیگری از ماجراست. اینکه نتایج دلخواه کشور مبدا تحقق پیدا کند تا حد زیادی به این بستگی دارد که رایزنی که میفرستد چه ویژگیها و تواناییهایی داشته باشد.
یک رایزن قبل از هرچیز باید شخصیتی فعال و پویا داشته باشد و آداب دیپلماتیک و مناسبتهای ملی را به خوبی بشناسد. او باید توانایی این را داشته باشد که ظرفیت کشور مقصد و مخاطب خود را به درستی شناسایی کند و نقاط اشتراک با آنها را بیابد؛ بنابراین داشتن بینش منطقهای، فرامنطقهای و بینالمللی برای رایزن فرهنگی اهمیت بسزایی دارد.
نگاهی به کارنامه این سالها نشان میدهد که ابتداییترین اهداف از فرستادن رایزنان فرهنگی به کشورهای مختلف با مشکل مواجه بوده و عملکرد بسیاری از آنها، فاصله زیادی با برنامههای تعیین شده داشته است. از آنجا که تاکنون نمره قابل قبولی را در این حوزه به دست نیامده است، به نظر میرسد رفع اشکالات و موانع در اولویت برنامهها قرار خواهد گرفت.
تراژدی مسؤولان نامرتبط
انتقاد به عملکرد رایزنان فرهنگی تا آنجا بالا رفت که وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی، عملکرد رایزنان خارج از کشور را منفعلانه دانست و قول برطرف ساختن این انفعال را داد. ابراهیم حسنبیگی که پیش از این به مدت دو سال رایزن فرهنگی ایران در ترکمنستان بوده است نیز این انتقادات را وارد دانست و گفت: بنای سازمان فرهنگ و ارتباطات و رایزنیهای فرهنگی از بدو تاسیس، به درستی گذاشته نشد، به همین دلیل راه نفوذ افراد غیرفرهنگی و هنری به رأس مدیریت این مجموعه عظیم باز شد و به یک «حیات خلوت» برای عدهای خاص تبدیل شد که در این مجموعه، مدیریتها را به دست بگیرند.
حسنبیگی که خود نویسنده است، در گلایه از انتصاب افرادی خارج از این حوزه برای پستهای مختلف عنوان کرد: از همان اولین فردی که رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات شد تا نفر آخر که هشت سالی در این سمت ماند، همه اینها به اعتقاد من نامرتبطترین افراد با حوزه فرهنگ بودند، یعنی مدیران ارشد سازمان هیچ وقت از بین فرهیختگان نام آشنای فرهنگ و هنر کشور انتخاب نشدند. صرف داشتن تحصیلات و سطوح بالای علمی دلیل بر این نیست که فرد بتواند از ابزارهای مدرن و روز ایران و جهان، در حوزه هنر، فرهنگ و ادبیات استفاده کند تا انقلاب و ایران را به دنیا معرفی کند.
او که از فعالان حوزه فرهنگ است، عدم ارتباط در تخصص و مسؤولیت، از رأس هرم سازمان فرهنگ یعنی مدیریت سازمان تا سطوح پایینتر یعنی کارکنان و کارشناسان را از جمله مهمترین مشکلات این حوزه برشمرد و تصریح کرد: افراد توانمند و کاربلدی هم که در این حوزه فعالیت میکردند به سیاستها و شرایط موجود انتقادات جدی داشتند. نبود یک مدیریت منسجم، قوی و غیرسیاسی و از همه بدتر برخی مدیران چاپلوس و وابسته به جریانی خاص، مانع از این شد که این سازمان به سمت پوستاندازی، نوگرایی و استفاده از ابزارهای مدرن برود.
اعمال سلیقه، ساختار غیرفعال
این فعال فرهنگی که معتقد است با یک ساختار اداری و تشکیلاتی نامناسب مواجه بوده و هستیم، توضیح داد: این خلل در ساختار تا این حد بود که وزیر ارشاد که پدر هنر و فرهنگ در حوزه دولت است، نمیتوانست تصمیمی درباره سازمان فرهنگ داشته باشد. رئیس سازمان را شورایی انتخاب میکند و به وزیر پیشنهاد میدهد که اغلب اعضای آن هیچ سنخیتی با مقوله فرهنگ و هنر ندارند و اکثریت اعضا، ساختارهای مدرن فرهنگ و هنر را نمیشناسند. این سازمان که زیر نظر دولت کار میکند، از دولت بودجه میگیرد و حکمش را وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی امضا میکند اما وزیر و وزارت متبوعش نمیتواند یا نمیخواهد در امور سازمان دخالت کند. تافته جدا بافته شدن سازمان از دولت، میتواند رئیس سازمان را به سوی خودسری و اعمال سلیقههای شخصی سوق دهد، یعنی اتفاقی که در این هشت سال رخ داد.
رایزن فرهنگی سابق ایران در ترکمنستان در تشریح این بلاتکلیفی ساختاری گفت: از طرفی سازمان فرهنگ در خارج از کشور باید زیر نظر مستقیم سفیر ایران کار کند. با این حساب شورایی رئیس انتخاب میکند و میرود. وزیری حکم ریاست را امضا میکند و میرود و یک مجموعه بزرگ و مهم به دست وزارت خارجهای سپرده میشود که هیچ سنخیتی با فرهنگ و هنر ندارد. لذا اگر شما انسانی فرهیخته و شایستهای را هم به عنوان رایزن فرهنگی انتخاب کنید و به خارج از کشور بفرستید تازه اول گرفتاریهای اوست.
حسنبیگی گفت: اعمال سلیقه و دخالتهای سفیر در امور فرهنگی همه انرژی و توان رایزن شما را میگیرد. لذا من به ساختار این سازمان نقد جدی دارم و از وزیر فرهنگ انتظار دارم که جایگاه سازمان را در پیچ و خمهای اداری و دخالتهای فرا سازمانی تنزل ندهد.
او در نقد عملکرد سازمان فرهنگ طی این سالها اظهار کرد: من به عنوان کنشگر و فعال فرهنگی که مدتی وابسته فرهنگی ایران بودهام و در این سازمان کار کردهام باید عرض کنم که اصلا از سازمان فرهنگ راضی نیستم. البته دوران درخشان کاری هم داشتهایم؛ ولی هرچه از عمر این سازمان گذشت به جای اینکه امور فرهنگی در خارج از کشور بهتر پیش رود شاهد پسگراییهای بیشتری بودهایم.
این فعال فرهنگی که معتقد است با یک ساختار اداری و تشکیلاتی نامناسب مواجه بوده و هستیم، توضیح داد: این خلل در ساختار تا این حد بود که وزیر ارشاد که پدر هنر و فرهنگ در حوزه دولت است، نمیتوانست تصمیمی درباره سازمان فرهنگ داشته باشد. رئیس سازمان را شورایی انتخاب میکند و به وزیر پیشنهاد میدهد که اغلب اعضای آن هیچ سنخیتی با مقوله فرهنگ و هنر ندارند و اکثریت اعضا، ساختارهای مدرن فرهنگ و هنر را نمیشناسند. این سازمان که زیر نظر دولت کار میکند، از دولت بودجه میگیرد و حکمش را وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی امضا میکند اما وزیر و وزارت متبوعش نمیتواند یا نمیخواهد در امور سازمان دخالت کند. تافته جدا بافته شدن سازمان از دولت، میتواند رئیس سازمان را به سوی خودسری و اعمال سلیقههای شخصی سوق دهد، یعنی اتفاقی که در این هشت سال رخ داد.
رایزن فرهنگی سابق ایران در ترکمنستان در تشریح این بلاتکلیفی ساختاری گفت: از طرفی سازمان فرهنگ در خارج از کشور باید زیر نظر مستقیم سفیر ایران کار کند. با این حساب شورایی رئیس انتخاب میکند و میرود. وزیری حکم ریاست را امضا میکند و میرود و یک مجموعه بزرگ و مهم به دست وزارت خارجهای سپرده میشود که هیچ سنخیتی با فرهنگ و هنر ندارد. لذا اگر شما انسانی فرهیخته و شایستهای را هم به عنوان رایزن فرهنگی انتخاب کنید و به خارج از کشور بفرستید تازه اول گرفتاریهای اوست.
حسنبیگی گفت: اعمال سلیقه و دخالتهای سفیر در امور فرهنگی همه انرژی و توان رایزن شما را میگیرد. لذا من به ساختار این سازمان نقد جدی دارم و از وزیر فرهنگ انتظار دارم که جایگاه سازمان را در پیچ و خمهای اداری و دخالتهای فرا سازمانی تنزل ندهد.
او در نقد عملکرد سازمان فرهنگ طی این سالها اظهار کرد: من به عنوان کنشگر و فعال فرهنگی که مدتی وابسته فرهنگی ایران بودهام و در این سازمان کار کردهام باید عرض کنم که اصلا از سازمان فرهنگ راضی نیستم. البته دوران درخشان کاری هم داشتهایم؛ ولی هرچه از عمر این سازمان گذشت به جای اینکه امور فرهنگی در خارج از کشور بهتر پیش رود شاهد پسگراییهای بیشتری بودهایم.
جای نخبگان، خالی
حسنبیگی مهمترین اتفاقی را که باید این روزها بیفتد انتخاب فردی کارآمد در راس سازمان فرهنگ دانست و گفت: در راس این مجموعه بزرگ، باید فردی که به تمام معنا از نخبگان فرهنگی کشور باشد قرار بگیرد. چهرهای شناخته شده که وقتی اسمش برده میشود، غالب فرهیختگان فرهنگ و هنر او را بشناسند و با سوابق فرهنگی یا هنریاش آشنا باشند. کسی که دنیای معاصر را بشناسد، زبان بداند و با نخبگان فرهنگی برخی کشورهای جهان تعاملاتی داشته باشد. کسی که علاوه بر فرهیختگی در فرهنگ، مدیری مدبر باشد.
این فعال فرهنگی ادامه داد: اولویت اقدام چنین فردی باید تغییرات اساسی در ساختار اداری سازمان باشد. او باید جایگاه سازمان را از عملگی فلان سفیر در فلان کشور به سمت برابری سوق دهد. حاکمیت هم باید بپذیرد که رایزن فرهنگی یعنی سفیر تامالاختیار فرهنگی، یعنی کسی مثل سفیر اعزامی وزارت خارجه. تا زمانی که این شانیت و جایگاه ایجاد نشود، ما بهترین و فرهیختهترین چهرههای فرهنگی را هم به خارج بفرستیم کاری از پیش نخواهد برد.
او با تاکید بر اینکه دایره انتخاب رایزن و وابسته فرهنگی را باید بسط داد، عنوان کرد: نباید به نیروها و داشتههای سازمان اکتفا کرد. سازمان هر چند ممکن است نیروهای خوبی برای اعزام به خارج از کشور داشته باشد؛ اما غافل شدن از نیروهای کاربلد فرهنگی و هنری خارج از سازمان لطمههای جبران ناپذیری خواهد زد. ایران نیروها و ظرفیتهای فرهنگی و هنری خوبی دارد. متاسفانه برخی روسای تنگنظر و ناآشنا با فرهنگ در سازمان هرگز نخواستند نخبهگرایی را پیشه خود سازند و نخبگان فرهنگی را به کار بگیرند. بالاخره بعد از گذشت این همه سال نباید سراغ کوتولههای فرهنگی رفته یا روابط دوستی و قومی و خویشی و جناحی را ملاک انتخاب خود قرار دهیم.
آیا این ساختار منطقی است؟
این فعال حوزه فرهنگ در نقد آنچه پیش از این در سازمان فرهنگ گذشته است، بیان کرد: باید بگویم که ما بدترین و آسیبزاترین دوره را در ده سال اخیر داشتیم. یادم هست وقتی شورای عالی انقلاب فرهنگی بنا به مصلحت و سفارشی، شخص مورد نظرش را انتخاب و به وزیر ارشاد تحمیل کرد، تا دو ماه وزیر وقت، حکم فرد مورد نظر را امضا نکرد چون او این فرد را نمیشناخت و نامش در کنار چهرههای فرهنگی جایگاهی نداشت. چهرهای بود کاملا گمنام و ناکارامد. اما بعد از دو ماه وزیر مجبور شد حکم او را امضا کند. بعد از آن وزیر وقت، عطای سازمانی را که زیر نظرش بود و عملا هیچ اختیاری در انتخاب رئیسش نداشت را به لقایش بخشید.
حسنبیگی ادامه داد: بعد از این ماجرا سازمان فرهنگ تبدیل به سازمانی شد که کارشناسان با تجربهاش با دلسردی کنار گذاشته شدند و بدنه اداریاش فربهتر شد. سازمانی که کمتر از هفتاد هشتاد نیروی اعزامی به خارج از کشور داشت، حدود هزار حقوق بگیر را آویزان خودش کرد. این یعنی هزار نفر در ایران نشستهاند تا شصت هفتاد نفر بروند به خارج و آنها را پشتیبانی کنند!
او حرفهایش را با طرح چند سوال به پایان رساند و گفت: آیا این ساختار منطقی است؟ حیف و میل در بیتالمال نیست؟ بازدهی این همه نیرو و هزینه چه بوده است؟ چه کارهای اصولی و تاثیرگذاری در خارج از کشور انجام شده است؟ اگرسازمان نماینده و متولی فرهنگ و ارتباطات اسلامی ایران با سایر کشورهای دنیا بوده دستاورد این سالها و یا همین ده سال اخیر چه بوده است؟ طبیعی است که بگوییم از سازمانی فشل با مدیریتی ناکارآمد، انتظاری جزحیف و میل میلیاردها تومان و میلیونها دلار از جیب این مردم نداریم.
زینب رجایی - فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم
ارسال نظرات