نگاهی به سبک زندگی مدیرعاملی که شهید شد/ واکنش شهید معصومی به اغتشاشات اخیر
سید فریدالدین معصومی یکی از مدیران جوان کشور بود که ۴ آبان در جریان حمله تروریستی به حرم شاه چراغ در حالی که برای اقامه نماز به این مکان مقدس رفته بود، توسط مزدوری از گروهک داعش به همراه چند نفر دیگر از هموطنانمان به شهادت رسید.
شهید معصومی چند سال مسئولیت مدیر عاملی هلدینگ سرمایه گذاری برق و انرژی غدیر را بر عهده داشت. سیدفرید دانش آموخته یکی از دانشگاههای کشور نیوزلند بود که باوجود پیشنهادهای شغلی خوب تصمیم گرفت به کشور برگردد و دانش خود را در جهت پیشرفت اهداف جمهوری اسلامی ایران صرف کند. وی در عین جایگاه شغلی و علمی بالا از لحاظ معنوی نیز جوانی برجسته بود. فضای غرب و امتیازات دنیایی نه تنها روی رفتار و منش این شهید تأثیر نگذاشته بود بلکه او این زنجیرهای مادی را در جهت رشد نفس خویش به کار میگرفت. شهادت همواره انتخاب این جوان کشور برای چگونه از دنیا رفتن بود.
عبدالله حسن پور مدیر حسابرسی داخلی و دبیر هیأت مدیره هلدینگ غدیر و از دوستان این شهید دقایقی در گفتگو با خبرگزاری فارس به توصیف شخصیت این شهید عزیز پرداخت که در ادامه تقدیم میشود.
سید بلد بود چطور از میزان اندک امکانات بهره ببرد
من ۶ سال پیش یعنی در سال ۹۵ به واسطه کار در هلدینگ غدیر با سید فریدالدین آشنا و سپس دوست شدم. شهید معصومی مدیرعامل بودند و من مدیر مالی و دبیر هیأت مدیره بودم. آنچه من از او شناخت پیدا کردم، میتوانم بگویم شخصیت او چند وجهی بود. همین ویژگیهایش موجب شد تا او را که مدیر یک شرکت تابعه بود به عنوان مدیرعامل حساسترین پروژه در جریان، که برقرسانی به مجتمع صنایع آلومینیم جنوب بود در نظر بگیرند. فریدالدین متولد سال ۶۲ بود و در عین جوانی درایت زیادی در خصوص رفتار با نیروهایش داشت. او کارمندان ۵۵ ساله را با جوانان ۲۵ ساله به خوبی دور یک میز جمع میکرد و بلد بود با مشکلات چطور برخورد کند.
فریدالدین به خاطر تفکر چند وجهی که داشت همه مشکلات را حل میکرد. برای مثال هلدینگ ما به خاطر بحث تحریم با شرایط ویژه و خاصی مواجه بود. سرمایههای خارجی به همین دلیل نمیتوانستند به داخل کشور ما بیایند و مقابلمان ظرفیتهای محدودی وجود داشت که سید بلد بود چطور از همین میزان اندک بهره ببرد.
رفتار شهید معصومی با یک نیروی خدماتی و یک مدیر بالادستی یکسان بود
دلم نمیخواهد این شائبه پیش بیاید که، چون دوست او بودم و یا، چون حالا که سید به شهادت رسیده در توصیف شخصیتش اغراق میکنم. اما او واقعاً در این روزگار شخصیت اخلاقی برجستهای داشت و دائم در حال تهذیب نفس بود. فریدالدین با یک نیروی خدماتی چنان نزدیک میشد و برخورد میکرد که در مواجهه با یک مدیر بالادستی هم همان رفتار را داشت.
او با همه رفیق بود در عین اینکه در کار حرفهای قاطعانه برخورد میکرد. تواضع شهید معصومی طوری بود که باعث میشد با همه دوست باشد و همه هم دوستش داشته باشند.
سید فریدالدین در ریزترین کارها حواسش به نفسش بود
سید به لحاظ چارت سازمانی شخص اول هلدینگ غدیر بود، اما ما علاوه بر رئیس و مرئوسی دوستان صمیمی بودیم. من گاهی به دلیل ملاحظات رفاقتی و اینکه او از من بزرگتر هم بود مثلاً جلوتر میرفتم و درب آسانسور را برایش باز میکردم، میگفتم: آقای دکتر بفرمایید. رو به من با لبخندی میگفت: عبدالله این کارها را برای من نکن! بد عادت میشوم. شهید معصومی آنقدر بزرگوار بود که در ریزترین کارها حواسش به نفسش بود.
یا مثلا وقتی برای سر زدن به پروژهای میرفتیم، طبیعتا، چون مدیرعامل بود باید صندلی جلو ماشین مینشست، اما وقتی من یا هر کسی دیگر همراهش بود، میرفت پشت مینشست تا کنارمان باشد. اگر نیروی زیر دست سید به لحاظ سنی از او بالاتر بود هنگام دادن دستور یا صحبت کردن، رعایت ادب را میکرد. نمیگفت من مدیر عاملم پس الویت با من است. بسیار مودب بود. اگر هم کارمندان اشتباهی میکردند حتما با حفظ حرمت گوشزد میکرد.
من ۴۰ سالم شده، اما هیچ کاری برای خدا نکردم
هفته قبل روز پنجشنبه رفتم اتاق شهید معصومی. دیدم گوشهای از اتاق خیلی ناراحت نشسته. با تعجب پرسیدم: چه شده آقای دکتر خیلی ناراحتید؟ گفت: عبدالله من حدوداً ۴۰ سالم شده، اما هیچ کاری برای خدا نکردم. گفتم: دکتر اگر شما این حرف را بزنید ما چه بگوییم؟ اویی که هر لحظه نفسش را به چالش میکشید در مقابل خدا چنین تواضع میکرد.
خیلی از ما در این سن و جایگاه حتی به انجام چنین کاری، فکر هم نمیکنیم
کارمندان اداره سالن فوتسالی هماهنگ کرده بودند و چند وقت یکبار برای ورزش و تفریح میرفتیم آنجا. هفته قبل از شهادت سید فریدالدین داشتیم با هم میرفتیم فوتسال بازی کنیم. در راه گوشیاش را داد دست من و گفت: عبدالله من قرآن میخوانم تو غلط مرا بگیر. از خود شرکت تا سالن حدود ۴۰ دقیقه قرآن خواند و در حال تثبیت و حفظ بود. او با این همه مشغلهکاری و مشکلاتی که وجود داشت از انجام چنین کارهایی هم غافل نبود. در حالی که شاید خیلی از ما در این سن و جایگاه حتی به انجام آن فکر هم نکنیم.
شهادت نوش جانش باشد
اینکه میگویم شخصیت شهید معصومی چند وجهی بود، چون او را در شرایط مختلف و در ارتباط با آدمهای مختلف دیده بودم. مثلا وقتی همسرش تماس میگرفت چنان با احترام صحبت میکرد که توجهم را جلب میکرد. او سعی داشت همه جنبههای اخلاقی و رفتاری را رعایت کند و تا جایی که امکان دارد خودش را کامل کند. واقعا شهادت شایسته سید فریدالدین بود. هر چند همه نیروهایش از این فراغ سوختند، اما میگویم: شهادت نوش جانش باشد.
مدیر عاملی یک هلدینگ یعنی چه؟
شاید خیلیها ندانند جایگاه شغلی شهید معصومی چه بود؟ مدیر عاملی یک هلدینگ یعنی در رأس مجموعهای باشی که چند شرکت دیگر زیرمجموعه تو باشند. مضاف بر آن مدیر عامل یک شرکت سرمایه گذاری مثل غدیر اختیارات بسیار بالایی دارد. ۶۰۰ و چند آدم مستقیم و غیر مستقیم نیروی ایشان بودند و حدود ۱۳ شرکت زیر مجموعهاش بودند. اهمیت هلدینگ بسیار بالاست، خصوصا در صنعت برق. آن وقت شما ببینید یک جوانی که هنوز ۴۰ سالش هم نشده چطور چند شرکت را میچرخاند و مشکلاتش را رفع میکند، در عین حال رو به پیشرفت هم هست آن هم در این وضعیت کشور، بسیار سخت است.
ما حتی برای جا به جایی پول در کشورهای دیگر مشکل داشتیم و سرمایه گذار خارجی حاضر نبود قدم جلو بگذارد. خیلی از مشکلات واقعا با درایت شهید معصومی حل میشد.
خدمت کردن به انقلاب اسلامی تکلیف است
این اواخر سید فریدالدین از وعدههای تو خالی برخی از مدیران خسته بود، اما علیرغم این موضوع میگفت: باید خدمت کنیم و اگر من جا خالی کنم نمیشود. همیشه نسبت به این نظام احساس دین میکرد و معتقد بود خدمت کردن به انقلاب اسلامی تکلیف است.
گوشی که بدهکار تلفنهای سفارشی نبود
یکی دیگر از وجه شخصیتی او پاک دستی و حساسیت به حق مردم بود. شهید معصومی در عین اینکه تواضع و ادب داشت، اما اگر هر جا کسی عمدا میخواست از اموال بیتالمال سوء استفاده کند و یا اشتباهی را توجیه کند؛ چون مسئله بیت المال بود، به شدت ناراحت میشد و قاطعانه برخورد میکرد. مثلا مدیرعاملی بود که به خاطر اشتباهش سید تصمیم گرفت او را اخراج کند. علیرغم اینکه خیلیها از مقامات بالا زنگ میزدند برای عدم اخراج او و به نوعی مانع از اخراجش میشدند، اما او قبول نکرد و میگفت: دین به گردن من است. حق مردم دست من است. گوشش به این سفارشات و پارتیبازیها و مصلحتاندیشیهای بعضیها اصلا بدهکار نبود.
اگر عمدا کسی میخواست مشکلی یا اشتباهی را لاپوشانی کند به شدت برخورد میکرد
سید فریدالدین حتما سعی میکرد تصمیماتاش برآمده از بدنه کارشناسی باشد. اینطور نبود بگوید، چون من مدیرم باید حرف من باشد، با همه بچههای صاحب نظر و معتمد صحبت میکرد به جمع بندی میرسید و سپس عمل میکرد، اما اگر عمدا کسی میخواست مشکلی یا اشتباهی را لاپوشانی کند، همانطور که گفتم به شدت برخورد میکرد. برای همین هم بود که هلدینگ غدیر یکی از سالمترین هلدینگهای کشور بود.
تشریفاتی که در نگاه سید فریدالدین رنگ باخته بود
بعضی از مدیران عامل در سطح هلدینگ و یا حتی پایینتر، موقع سفر صندلیهای جدا در هواپیما دارند. یا ماشینشان جدا است و حتی بعضا منوی غذایشان هم با کارمندان متفاوت است، اما فریدالدین به هیچ وجه اینطور نبود و حتی موقع غذا میآمد در سلف با کارمندانش غذا میخورد و در هواپیما کنار بقیه مینشست. اصلا منیت در وجود او ندیدم. در مأموریتها نیز با ماشین ونی میآمد سر پروژهها که بقیه میآمدند. من آدمی به این صورت واقعا کم دیدم. چنین شخصیتی ظرفیت و جنبه بالایی میخواهد. ضمن اینکه تأکید میکنم او از تخصص بسیار بالا و جایگاه بالایی برخوردار بود.
برخورد جالب یک خارجی در جلسه پایان نامه شهید معصومی
شهید معصومی در یکی از دانشگاههای معتبر نیوزلند و در یکی از رشتههای تخصصی برق از دپارتمان مهندسی مکانیک (گروه مکاترونیک) تحصیل کرده و مدرکش را اخذ کرده بود. او اولین طراح و سازنده «ربات ماهی نیوزلند بر اساس حرکت ماهی توانا در حالت کروز» بود و به همین علت پیشنهادهای فوقالعاده از کشورهای پیشرفته در این حوزه داشت، اما بازکشت به وطن و خدمت در اینجا را ترجیح داد. حتی وقتی درسش تمام میشود و میخواهد مقاله آخرش را ارائه دهد طبق قانون قبل از او مسئولی در خصوص موضوع پایاننامه صحبت میکند. سید فریدالدین برایم تعریف میکرد: آن روز بعد از صحبتهای آن مسئول شروع کردم به ارائه پایان نامه، چند دقیقه بعد همان فرد دستش را بالا برد، اول فکر کردم مثل روال اینطور جلسهها او میخواهد سوال کند، اما گفت: اگر میدانستم مقاله شما اینطوری است و اینقدر کامل است اصلا من نبایستی صحبت میکردم.
بعضیها آدم خوبی هستند، اما شاید آب ندیدهاند
من آدم چند بعدی در زندگیام زیاد ندیدم. شاید اطرافمان آدمهایی ببینیم که در حال تهذیب نفس هستند، اما معمولا از جایگاه علمی و شغلی بالایی برخوردار نیستند و یا بعضی فضا نداشتند برای نشان دادن خود، اما شهید معصومی هم فضا برایش فراهم بود هم علم داشت، اما تواضعش غالب بود.
سید فریدالدین به شدت انقلابی و ولایی بود آن هم زمانی که جوانتر بود و خارج از کشور تحصیل میکرد. به من میگفت: در نیوزلند بودم و متوجه میشدم آقای خامنهای صحبت کردند، من حداقل دوبار سخنرانیشان را گوش میکردم. به جایگاه حضرت آقا خیلی حساس بود و میگفت: با احترام به همه مراجع، هیچ کسی نقطه نظرات ایشان را ندارد.
کار هیأتی از نگاه مدیرعامل هلدینگ غدیر
یکی دیگر از مسائلی که در کار موجب ناراحتی سید میشد این بود که کسی برود پیشش و برای اینکه بینظمی را توجیه کند بگوید داریم کار هیئتی میکنیم. شهید معصومی خیلی ناراحت میشد و میگفت: کار هیئتی یعنی به هر نحوی خوب کار کردن و نباید توی آن اشتباه باشد. خودش نیز بسیار مقید به وفای به عهد بود. همیشه میگفت: کلنگ هیچ پروژهای نباید به زمین بخورد مگر در موعد مقرر خود افتتاح شود. برای مثال او توانست رکورد احداث نیروگاه ۱۰ مگاوایتی را در کشور بزند.
سید فریدالدین عادت داشت همیشه با وضو باشد. حتی یادم میآید یکبار برای اخذ امضای یک سند مالی رفتم پیش او و گفت: اگر ممکنه چند دقیقه صبر کن اول وضو بگیرم بعد امضا کنم. بعید بود بدون وضو در جلسهای شرکت کند. میگفت: آدم باید مثل جسد در اختیار مرده شور در مقابل خدا عبد باشد. معتقد بود مسئولی که کتاب چهل حدیث امام خمینی (ره) را نخوانده باشد در مسائل مدیریتی دچار مشکل میشود. همانطور که میدانید خادم افتخاری حرم امام رضا (ع) بود و میگفت من به این فضاهای معنوی نیاز دارم تا به جایگاهم مغرور نشوم.
واکنش شهید معصومی نسبت به اغتشاشات اخیر
در این مدتی که کشور دچار آشوب و اغتشاش شده بود سید ناراحت بود. او خانوادهای مذهبی دارد و صد در صد بیحجابی را رد میکرد. البته به نحوه کار فرهنگی منتقد بود و میگفت: باید عمیق و ذهنی مسائل را برای جوانان روشنگری کرد. یادم هست من استوری گذاشتم در واتساپ، سید تا دید گفت: عبدالله این استوری را به نظرم بردار، الان جایش نیست. اگر قرار باشد انتقادی هم بکنیم باید در زمان خودش باشد.
حمله تروریستی حرم شاه چراغ وقتی اتفاق افتاد که دشمن از داخل چراغ سبز دید
همانطور که گفتم من مدیر مالی بودم و میدانم شهید معصومی جز حقوقش هیچ مزایا و دریافتی بیشتری نداشت و همه مسائل را با جزئیات در جلسات هیأت مدیره مطرح میکرد. نگاهش این بود که اگر من تنهایی تصمیم بگیرم و به مشکل بر بخورم مسئولیت اخلاقی دارم. ما در کار خیلی با هم نزدیک بودیم. آخرین بار که او را دیدم چند ساعت قبل از شهادتش بود. وقتی متوجه این حمله تروریستی شدم، چون میدانستم او هم در شیراز است به موبایلش زنگ زدم. اما هر چه تماس گرفتم کسی جواب نمیداد. مدتی بعد متوجه شدم شهید سید فریدالدین معصومی شهید شده است.
به عقیده من حمله تروریستی حرم شاه چراغ درست وقتی اتفاق افتاد که دشمن از داخل چراغ سبز دید و در بستر اغتشاشات فضا برایش میسر شد. وگرنه چرا در روز چهلم خانم مهسا امینی این اتفاق افتاد، آن هم نه یک روز قبل نه یک روز بعد؟