ادعاهای سروش محلاتی به مبنای سکولاریستی او باز میگردد
اشاره: بدعت یعنی سیره را فراموش کنی و برخلاف آن بخواهی حرکتی را پایه گذاری کنی. سیره پیامبر در دعوت و جذب به اسلام هیچگاه این نبود که به خاطر افراد از حدود و شرایع کوتاه بیاید. آری، شاید تشریع مسائلی مانند حرمت خمر و ... به تدریج توسط پیامبر صورت پذیرفت؛ اما زمانی که بعد از اینکه حرمت خمر ابلاغ شد، پیامبر در اجرای حدود آن کوتاهی کرد؟ آیا پیامبر در مقابل قبیلهای که میخواست اسلام بیاورد و هم بتهایش را داشته باشد و هم مدتی معاف از نماز باشد، کوتاه آمد تا به اصطلاح آنها را جذب نماید؟ اسلام جذب حداکثری و دفع حداقلی دارد و قطعاً این جذب به هر قیمتی نخواهد بود. حال که سروش محلاتی مجدد این ادعا را مطرح کرده، میبایست پاسخی درخور شأن به وی داد.
از این رو خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا به سراغ حجتالاسلام محمدجواد نوروزی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) رفت تا با وی درباره ادعاهای محمدسروش محلاتی که بهتازگی در یادداشتی منتشر کرده است، گفتوگو کند.
رسا ـ به ادعای سروش محلاتی که گفته نباید پافشاری مراجع تقلید و علما بر اجرای احکام الهی وجود داشته باشد و باید به بیان کلیات محدود شوند، چه پاسخی دارید؟
به نظر میرسد این مسأله به یک امر اساسی مبنی بر اینکه ما در یک نگاه علمی مبتنی بر مبانی دقیق اسلامی و دینی چه چارچوبی برای ارتباط حوزه و عالم دینی با نظام سیاسی تعریف میکنیم، باز میگردد. شکی نیست وقتی که ما وقوع انقلاب اسلامی را مورد مطالعه قرار میدهیم، اعتقاد ما بر این است که انقلاب از حوزه علمیه قم آغاز شد و نظام اسلامی مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی است.
این حرکت هم در حقیقت با اعتراض روحانیت به آن سرمقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات و اقدام رژیم در به شهادت رساندن فرزند حضرت امام نشأت گرفت. بر این اساس مهمترین نکته این است که ما نسبت میان حوزه و نظام اسلامی را چطور تعریف میکنیم. سپس گستره ورود یک عالم دینی به مسائل اجتماعی بهویژه مسائلی که مرتبط به نظام جمهوری اسلامی ایران است را چه میزان تعیین میکنیم.
نگاهی که میتواند پیریزی یک نگاه سکولار باشد این نکته است که نظام سیاسی کارکرد خود را داشته باشد و عالمان دینی هم در حقیقت فقط به مسائل خاص حوزوی و بی ارتباط با نظام سیاسی بپردازند. این رویکرد، رویکرد سکولار است. درحالی که بر اساس رویکرد دینی نظام اسلامی مولود حوزه علمیه بهحساب میآید. حفظ، پاسداشت و استمرار نظام اسلامی در گرو ملاحظات علمی است که بایستی حوزه در ارتباط با نظام اسلامی داشته باشد.
به عبارت دیگر رویکرد دومی که میتواند در حوزه وجود داشته باشد و این نگاه مبتنی بر مبانی اندیشهای اسلامی و آموزههای دینی است، این نکته است که حوزه علمیه عقبه تئوریک و فکری نظام اسلامی به شمار میرود. به هر حال ما در هر نظام سیاسی با خلاءهای نظری و تئوریک مواجه میشویم. در نظامهای موجود امروزه، قاعدتاً در عالم آبشخور نظری و تئوریک این افکار و نگاه اندیشمندان سکولار فردی و فرهنگ لیبرالیستی هستند.
اما از آنجا که انقلاب اسلامی یک اقدام اساسی بر علیه مادیت و مدرنیته غربی است، بدیهی است که آبشخور آن نمیتواند اندیشههای غربی باشد. انقلاب اسلامی در این حال برای میل به افق تمدنی بایستی زایش فکری داشته باشد. تولید فکر و تبیین معضلات فکری و تئوریک آن، تنها از حوزههای علمیه بر میآید؛ زیرا تکوین و استمرار انقلاب به حوزه وابسته است.
طبیعی است که آنچه که در این زمینه اهمیت دارد این نکته است که بایستی عالمان ربانی دینی از باب دهها مؤلفه اساسی در دین مانند امر به معروف و نهی از منکر، نصحیت ائمه مسلمین و امور دیگر نمیتوانند نسبت به آنچه که در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران اتفاق میافتد، بیتفاوت باشند. بایستی آنها نظارت فکری و رصدگری داشته باشند تا معضلات آن را هم حل و فصل کنند.
طبیعی است انتظار میرفت پاره ای از معضلاتی که امروزه در جامعه ما واقع شده که حتی حوزه علمیه نجف و حوزههای مختلف علمی نسبت به آن اعلام موضع کنند؛ ولی این چیزی است که ما کمتر شاهد آن هستیم. اما همانطور که اشاره کردم بسنده کردن به کلیات گامی در جهت سکولاریزه کردن حوزه علمیه است. اینکه حوزه علمیه به مسائل کلی بسنده کند و نه نظارتی بر آنچه که در جامعه اتفاق میافتد داشته باشد و نه معضلات نظام اسلامی را مورد توجه قرار بدهد، مطلوب نیست.
این چیزی است که متأسفانه از آغاز انقلاب تا کنون به تدریج یک روندی را در جامعه ما طی کرده و امروزه شاهد اظهارنظرهایی هستیم که این عقیده و فکر را با صراحت بیان و مطرح میکند.
رسا ـ سروش محلاتی به صورت تلویحی گفته که باید از برخی مبانی دینی رویگردانی شود تا بتوان مردم را دوباره جذب کرد، آیا چنین اجازهای وجود دارد درحالی که صددرصد برخلاف سیره پیامبر و امیرالمؤمنین است؟
فلسفه وجودی حکومت و نظام اسلامی که نظام جمهوری اسلامی ایران هم یکی از مصادیق آن به شمار میورد، اجرای احکام دین است. چنان که در قرآن کریم به این نکته اشاره شده است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ» یا آیه دیگری که بر اقامه دین تأکید میفرماید: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ» این فلسفه وجودی نظام اسلامی است.
طبیعی است که مردم مسلمان نیز مشتاق هستند که دین آنها مورد توجه قرار بگیرد. همان طور که اشاره کردم قیام، حرکت و آرمان تشکیل حکومت دینی، آرمانی بوده که همواره در طول تاریخ مطرح بود. این توفیق به این مردم و جامعه این عصر داده شده تا از آن استفاده کنند. با توجه به این نکته طبیعی است که بایستی ما به دنبال اجرای احکام دین باشیم.
حال فرض کنید این نکته که مردم از دین رویگردان باشند که البته این امر در واقعیت عینی پذیرفته شده نیست. به هر حال در هر جامعهای عدهای از اقلیتهای جامعه چه بسا مخالف نظم سیاسی موجود باشند، چه بسا بخشی از افراد جامعه در چارچوب قشر خاکستری قرار بگیرند و به دنبال معیشت و امنیت خودشان باشند.
نظام اسلامی موظف است که معیشت و امنیت را برقرار کند. از طرفی طبیعی است که اگر بنا باشد یک نظم سیاسی تابع اهواء مردم باشد، همانطور که اشاره کردم در نظام جمهوری اسلامی این واقعیت وجود ندارد. ولی اگر بر فرض چنین باشد طبیعی است که نظام اسلامی در گام نخست بایستی تلاش کند از راه تبیین، از راه تبلیغ و از راههای گوناگون فرهنگی جامعه را به این نکته آگاه کند.
طبیعی است که در درجه بعد فرض کنید چطور احکام دین مورد توجه قرار بگیرند، نکتهای است که در عصر حضور به امام معصوم و در عصر غیبت به ولی فقیه باز میگردد. بنابراین تبیین مسائل سیاسی و اجتماعی، تبیین احکام و تشویق کارگزاران نظام اسلامی به اجرای احکام دین رسالت حوزه است.
به هر حال فلسفه وجودی دین و نظام اسلامی، اجرای احکام دینی است؛ چون خداوند اجرای احکام را از ما خواسته، اجرای احکام بدون تشکیل حکومت دینی امکان پذیر نیست. بههمین جهت نمیتوان بر اساس خواست گروهی از افراد جامعه از اجرای دین عقب نشینی کرد. اجرای دین چیزی است که مطالبه دین، مطالبه عالمان ربانی و مطالبه عنصر اجتهاد در نظام دینی بهشمار میرود.
رسا ـ ادعای دیگری که آقای سروش محلاتی مطرح کرده بود، ادعایی بود که پافشاری علما و مراجع تقلید بر اجرای احکام شرعی در مسائل مختلف از جمله حجاب، ورود زنان به ورزشگاه ها و ... و اصرار آنها برای همراهی با حاکمیت در این مسائل عامل اصلی رویگردانی مردم از دین و حاکمیت میشود. آیا واقعاً چنین موضوعی عامل رویگردانی مردم است؟
اینکه برخی بگویند عامل رویگردانی مردم از دین این رویکرد فعلی حوزه علمیه است، این از یک طرف یک ساده اندیشی و از طرف دیگر یک نگاه مغرضانه است. پدیدههای اجتماعی در دانش سیاسی تک متغیره نیستند. البته اگر رویگردانی باشد که خود نیاز به اثبات دارد. اگر در فرض رویگردانی وجود داشته باشد، این رویگردانی میتواند معلول دهها عامل باشد.
شما معضلات اقتصادی، نظام تبلیغی رسانه، جنگ نرم و فضای مجازی را در نظر بگیرید. دهها فاکتور دیگر نیز در این زمینه وجود دارد. شما دهها فاکتور را کنار گذاشتهاید و یک فاکتور را دنبال میکنید. طبیعی است که به هیچ وجه این یک نگاه علمی نیست.
علاوه بر این که نگاه علمی نیست، بیانگر نوعی رویکرد خود تحقیری و رویکردی است که تلاش میکند جایگاه حوزه علمیه را به مسائلی تقلیل بدهد که حوزه این مسائل بسیار بسیار محدود است. اصلاً این نگاه هم با مبانی دینی تطبیق ندارد.
و اگر بخواهید قلمرو دین و دخالت عالم دینی را تعیین کنید باید به سراغ بنیادها و اجتهاد فکری بروید. این سخنان و نگاهها پذیرفته شده نیستند. اگر قرار باشد انسان با این نگاه حرکت کند، نه انقلاب باید در جامعه ما اتفاق میافتاد و نه ورود عالمان دین به بسیاری از مسائل سیاسی و اقتصادی.
بنابراین این ادعا از نظر مبنایی به همان رویکرد سکولار بر میگردد. تقلیل یک مسأله اجتماعی به علت واحد یک نوع ساده اندیشی و یا یک مغالطه فردی است. اگر فرض هم بگیریم که چنین پدیدهای تحت عنوان رویگردانی مردم از علمای دینی وجود داشته باشد، دهها متغیر دارد که از جمله مهمترین آنها میتوان به فضای مجازی، رسانه و جهانی شدن اشاره کرد که موجب این امر گشته است.