همکاری سلطنتطلبان و پهلویها با صدام در حمله به ایران
یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، غائله کردستان با حمله به پادگان ارتش در مهاباد آغاز شد، پس از آن نیز توطئههای دیگری در مناطق مختلف کشور از جمله گنبد، بلوچستان و خوزستان به وجود آمد. ردپای برخی افرادِ نزدیک به پهلویها که خود را سلطنتطلب میدانستند و از افسران عالیرتبه ارتش شاهنشاهی یا رؤسای سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بودند در غائله کردستان دیده میشود.
سلطنتطلبها برای اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران را مورد تهدید قرار بدهند با رژیم بعث عراق و صدام نیز همراه شدند. آنها از صدام کمکهای مالی و پشتیبانیهای تسلیحاتی و تجهیزاتی برای ایجاد ناامنی و کودتا دریافت کردند، اما وقتی در دستیابی به اهداف خود ناکام ماندند، تلاش کردند صدام را در تحمیل جنگ به ایران ترغیب و همراهی کنند.
همکاری اطلاعاتی سلطنتطلبها نقش تقریباً مؤثری در آغاز جنگ داشت؛ کسانی که قرار بود روزگاری حافظ وطن باشند، برای بازگشت به قدرت یا کسب ثروت با دشمن خارجی که تمامیت ارضی ایران را در معرض خطر قرار داده بود، همراه شدند، از این رو میتوان گفت سلطنتطلبها علیه تمامیت ارضی ایران عمل کردند.
مشارکت در غائله کردستان
سلطنتطلبها در به وجود آمدن و تداوم غائله کردستان نقش مهمی داشتند. سِر شاپور ریپورتر یکی از افراد نزدیک به محمدرضا پهلوی و عامل سازمان جاسوسی انگلیس همراه با ارتشبد آریانا، سپهبد رضوانی، سردار جاف، دکتر حسن جاف و سروان مختاری با دریافت پول از انگلیس و صدام، اردوگاه آموزش نظامی در کرکوک به وجود آورد.
او نیروهای گروهکهای ضدانقلاب را آموزش داد و آنها را برای خرابکاری روانه مرزهای غربی و شمالغربی ایران کرد. فرح پهلوی در خاطراتش آورده است: «شاپورخان (شاپور ریپورتر) سپهبد سعید رضوانی را با یک میلیون پوند پول نقد نزد ارتشبد بهرام آریانا فرستاد تا آنها در مرزهای غربی ایران اقدام به تشکیل کانونهای مقاومت کنند.»
سپهبد عزیز پالیزبان نیز نقش مهمی در آمادهسازی گروهکها و ایجاد ناامنی در مناطق شمالغربی کشور داشت. او ضمن ارتباط با سلطنتطلبها و دریافت پول از پهلویها، همکاری نزدیکی با گروهکهای ضدانقلاب داشت.
همراهی با صدام برای حمله به ایران
همچنین ارتشبد اویسی که در پاریس مستقر بود از سوی محمدرضا پهلوی به عنوان رئیس گروههای اپوزیسیون و براندازِ نظام جمهوری اسلامی ایران معرفی و مقرر شد دیگر افراد و گروهها از او حمایت کنند. اویسی ضمن برگزاری جلسات و نشستهای متعدد در فرانسه، همراه با تیمسارهای ارتش شاهنشاهی رفت و آمدهای بسیاری به آمریکا و بغداد داشت و کمکهای مالی زیادی هم از پهلویها، رژیم بعث عراق و برخی دولتها همچون عربستان سعودی دریافت کرد.
اگرچه سطح همکاری اویسی و همراهانش با صدام را نمیتوان بسیار مهم و راهبردی ارزیابی کرد، اما «رعد الحمدانی» یکی از فرماندهان و مسئولان بلندپایه ارتش عراق گفته است: «اعتماد صدام به ارتشیان ایرانی در خارج بود. بنا بود آنان به داخل ایران بروند و با همیاری همردههای پیشینِ مخالف و باقیمانده در داخل و اعضای جبهه ملی رژیم انقلابی را سرنگون کنند. این جنگ را به مدت 4 تا 6 هفته پیشبینی کرده بودیم. ادامه جنگ به مدت هشت سال را هرگز نمیتوانستیم در ذهن خود تصور نماییم.»
آنگونه که احمدعلی مسعودی انصاری از مسئولان دربار رژیم پهلوی و از نزدیکان فرح پهلوی گفته قرار بوده اویسی پس از حمله صدام به ایران و اشغال مناطقی از کشور، وارد خاک ایران شود و آنجا را «ایران آزاد» معرفی کند. او گفته است: «پس از آغاز جنگ، فرح و سپس هوشنگ انصاری به من زنگ زدند و گفتند چرا تیمسار اویسی نمیرود؟ به او بگویید برود! آنجا تازه فهمیدم قرار این بود که عراق به ایران حمله کند، قسمتی از خاک ایران را بگیرد و سپس اویسی آن قسمت را از عراقیها تحویل بگیرد. آنجا ایران آزاد نام بگیرد و ارتشیهای وابسته و دلبسته به شاهنشاهی به اویسی بپیوندند و نظام جمهوری اسلامی سقوط کند.»
بنابر سندی نیز که در کتاب کانونهای بحران در خلیج فارس آمده است: «قرار بود ارتش عراق با کمک شاپور بختیار و غلامعلی اویسی، ظرف مدت یک هفته استان خوزستان را به اشغال خود درآورند و سپس جمهوری آزاد ایران را تحت رهبری بختیار تشکیل دهند. پایتخت جمهوری جدید نیز میبایست شهر اهواز باشد. کردستان ایران نیز پس از اشغال، به این جمهوری ملحق میشد. طبق این طرح پس از گذشت یک دوره خوزستان به طور رسمی ضمیمه عراق میگردید.»
البته این گزاره که قرار بود عراق با کمک بختیار و اویسی، خوزستان را اشغال کند، نیازمند بررسی و واکاوی است؛ چراکه بعید به نظر میرسد صدام حساب ویژهای روی آنان و وعدههایشان باز کرده باشد. شاید منظور همکاریهای اطلاعاتی بوده است.
همکاری اطلاعاتی با دشمنِ ایران
علاوه بر اویسی که از سوی شاه رئیس گروههای اپوزیسیون بود، شاپور بختیار آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی نیز همکاریهای نزدیکی با صدام داشت. ارتباط بختیار با صدام پیش از ارتباط اویسی با رژیم بعث عراق برقرار شد. البته در خصوص انگیزههای سلطنتطلبی بختیار تردیدهایی وجود دارد و بسیاری معتقدند که بختیار، خود در سودای پادشاهی و حکومت بر ایران بود. گفته میشود سلطنتطلبیِ بختیار و ارتباط با پهلویها با هدف بهرهجویی از موقعیت و ثروت آن خاندان بود.
بختیار ضمن طراحی و فراهم آوردن مقدمات اجرای کودتای نقاب، تلاش داشت صدام را برای حمله به ایران ترغیب کند. به همین منظور یک هماهنگی بین کودتاچیان و رژیم بعث عراق به وجود آمده بود. به اعتراف یکی از عوامل کودتای نقاب که رهبری آن برعهده بختیار بود و دو ماه و نیم پیش از آغاز جنگ تحمیلی تصمیم به اجرا گرفته شد، قرار بود اگر کودتا به موفق نرسید، جنگ آغاز شود. شاید موید این اعتراف، گزارش دیوید میرز رئیس بخش خاورمیانه وزارت خارجه انگلیس باشد که او در آن گزارش عنوان کرده است که بختیار در روز 31 شهریور 59 (روز آغاز جنگ تحمیلی) در بغداد حضور داشت.
«کریس رندل» یکی از مسئولان بخش خاورمیانه وزارت خارجه انگلیس نیز در گزارشی به تاریخ 16 آبان 1359 نوشته است: «یکی از دلایل یورش بیمحابای حکومت عراق به خاک ایران، اطلاعات گمراهکننده ایرانیان تبعیدی از جمله شاپور بختیار مبنی بر این بود که احتمالا به دلیل وجود اغتشاش در ارتش و بیثباتی رژیم و به دلیل مخالفت مردم به ویژه در خوزستان، ایران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نیروهای آزادیبخش خواهد شد.»
شاپور بختیار سه چهار روز پس از حمله عراق به ایران هم در گفتگویی که در خبرگزاری فرانسه منتشر شد از ایرانیها خواست تا برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران همزمان با حمله صدام به خاک کشورمان اقدام کنند!
اویسی و بختیار تصور میکردند که با حمله عراق، ارتش ایران ظرف مدت یک هفته شکست خواهد خورد، نظام جمهوری اسلامی طی یک ماه سرنگون خواهد شد و دولت جدید تحت حمایت عراق در تهران یا حداقل در مناطق اشغالی مستقر میشود. اما آنان وقتی مقاومت ارتش، سپاه و نیروهای مردمی را در روزهای نخست جنگ و در مناطق مختلف دیدند، بر اشتباه بودن تصور خود پی بردند و از اجرای دیگر طرحها و برنامههای خود عقب نشستند. از این رو برآورد میشود علت عدم حضور اویسی در ایران و اعلام جمهوری آزاد به همین دلیل باشد.
با این وجود بختیار در تمام مراحل جنگ اطلاعات در اختیار رژیم بعث عراق قرار داد و عراقیها را در جهت ضربه زدن هرچه بیشتر به سرزمین، منابع و اقتصاد ایران راهنمایی کرد.
کسانی که دست به دامان صدام شدند
اضافه بر اینها افرادی هم از مقامات رژیم پهلوی و فرماندهان ارتش شاهنشاهی یا روسای ساواک بودند که با رژیم بعث عراق به صورت غیر تشکیلاتی همکاری داشتند. برخی از آنها پس از فرار از ایران به بغداد رفتند و برای به دست آوردن دوباره قدرت دست به دامان رژیم بعث عراق شدند.
طبق اسناد به جا مانده از لانه جاسوسی آمریکا سرتیپ حمید شیرازی و سرهنگ هاشم کامبخش در سال 58 (یک سال پیش از حمله عراق به ایران) با سازمان جاسوسی آمریکا همکاری و وظیفه داشتند در بین نیروهای مسلح ایران نفوذ کنند، اطلاعات لازم از نیروهای دریایی و هوایی و روحیه خلبانهای ایرانی و نیز میزان توانایی نیروهای مسلح ایرانی در صورت حمله عراق به ایران را به دست آورند.
روزنامه نیویورک تایمز نیز یک هفته پس از آغاز جنگ تحمیلی در گزارشی نوشت: «ژنرالهای ایرانی که پس از انقلاب از ایران گریختند، اطلاعات جنگی در اختیار عراقیها قرار دادند.»
در ادامه جنگ تحمیلی نیز اقداماتی از سوی پهلویها و سلطنتطلبها انجام گرفت که امنیت ملی ایران را تهدید کرد و به طور مثال میتوان به ربودن ناو ایرانی تبرزین و برنامهریزی برای مستقر کردن رضا پهلوی در جزیره کیش اشاره کرد.
بنابراین طبق اسناد و شواهد متعدد و آشکار، بسیاری از وابستگان و دلبستگان به رژیم شاهنشاهی که از سوی خاندان پهلوی حمایت مادی و سیاسی میشدند، با رژیم بعث عراق در حمله به ایران، آواره کردن بسیاری از مردم مناطق مرزی و تخریب زیرساختهای کشور همکاری اطلاعاتی و نظامی داشتند.