ماجرای شکست آمریکا در طبس
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، گرچه بعد از پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی، روابط ایران و آمریکا در هالهای از ابهام بود و دو سیاست متفاوت در کاخ سفید مبتنی بر همکاری با نظام تازهتاسیس یا مقابله با آن در تقابل و نفی دیگری بودند، اما نکته عیان ماجرا آن بود که در دوران جدید «استعمار در سایه» به فراموشی سپرده شد و حالا سیاست ایالات متحده باید در راستای احترام به منافع و استقلال ملی کشوری باشد که تا پیش از این معتقد بودند «ایرانیها از نظر روانی به ما وابسته هستند» و سیاست داخلی ایران تابع مستقیمی از سیاستهای دولت آمریکاست. «۱»
بعد از فرار محمدرضا پهلوی به خارج از کشور و حمایت مستقیم و غیرمستقیم آمریکا از منافع وی، از خواستههای مهم مردم و رهبر کبیر انقلاب، استرداد محمدرضا پهلوی به ایران و محاکمه او در خاک ایران بود؛ خواستهای معقول که با دخالتهای آمریکا ناممکن بود. از سوی دیگر، ردپای سیاستهای کاخ سفید در انواع آشوبها و حمایت از گروهکهای تجزیهطلب نمایان بود و بر عدهای از دانشجویان پیرو خط امام حجت را تمام کرد که «در هر آشوبی، همیشه پای آمریکا در میان است».
اینگونه بود که در ۱۳ آبان ۵۸، سفارت آمریکا که مامنی امن برای وابستگان غربی و پایگاهی برای ضدانقلاب شده بود با اقدام دانشجویان تسخیر شد تا بهواسطه آن بتوانند شاه فراری را به ایران برگردانند؛ اقدامی که موجب بهت و حیرت افکار عمومی جهان شد، چراکه تا پیش از این گمان نمیکردند ملتی جرئت پیدا کند و روی سیاستهای آمریکا خط بطلان بکشد.
این اتفاق بهانهای برای قطع روابط سیاسی دو کشور از سوی آمریکا شد، اما وقتی با خشنودی طرف ایرانی مواجه گشت، گزینه نظامی که همیشه حرفش بود، اینبار فرصت یافت که از حالت بالقوه به بالفعل برسد؛ گزینهای که قرار بود با تکیه بر بزرگترین و کارآمدترین ارتش دنیا، به بهانه نجات افراد سفارت، حکومتِ نوپایِ خواهانِ استقلال را از پای درآورد، اما همیشه برای آمریکاییها یک جای کار لنگیده است. ۴۵ سال است که ثابتشده محاسبات وابسته به حسابوکتاب و تکیه بر بروزترین ماشینآلات جنگی پیروز نهایی نیست. این را شنهای صحرای طبس نیز ثابت کردند.
عموسام جدی میشود!
از ۱۳ آبان ۵۸ تا اردیبهشت ۵۹، هیئتحاکمه آمریکا در التهاب کمسابقهای به سر میبرد. استرداد محمدرضا پهلوی به ایران و رفع توقیف اموال بلوکهشده ایران، مهمترین خواسته طرف ایرانی در قبال آزادی اسرای آمریکایی بود. همان ایرانیهایی که حالا باوجود اسناد باقیمانده از سفارت متوجه عمق پیوند آمریکا با گروههای مخالف نظام در پشت پرده بحرانها و کارشکنی گروههای تجزیهطلب شده و بر خشم انقلابیشان افزوده شده است. آمریکاییها در این مدت بسیار کوشیدند تا افکار عمومی جهان بهویژه دولتهای غربی را با خود همراه کرده و علیه ایران بسیج کنند.
بااینحال، در همان هفتههای اول بحران روابط، آمریکاییها به نیروهای مخصوص خود دستور دادند تا مانور یک عملیات نظامی را بهخوبی تمرین و آماده سازند. تمام تلاش آنها در گرو یک عمل سیاسی ساده بود؛ اگر آنها شاه را تحویل ایران میدادند تمام قضایا حل میشد، ولی انگار غرور آمریکاییها و چندین دلایل پشت پرده و روی پرده، اجازه چنین کاری را به آنها نمیداد.
جنگ روانی علیه ایران با مصاحبههای پیدرپی سران آمریکایی شدت گرفت. یکی از نمایندگان کنگره آمریکا در واکنش به خبر تسخیر سفارت میگوید: «من به کارتر اصرار کردهام که ناو هواپیمابر آمریکایی را به خلیج فارس بفرستد تا نشان دهد عمو سام جدی است» «۲» و دیگری بر عکسالعمل شدید آمریکا تاکید میکند تا در میان افکار عمومی مورد تمسخر و استهزا قرار نگیرند؛ «۳»، اما واکنش امام نسبت به همه تهدیدهای کلامی همان جمله معروف است: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» «۴»
نقش بر آب!
برای برونرفت از بحران پیشآمده، یعنی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، دو راه پیش روی دولت آمریکا قرار داشت: مذاکره یا تهدید نظامی! در نهایت برژینسکی مدافع حمله نظامی بود که توانست سران آمریکایی را مجاب به انجام آن کند. عملیات «پنجه عقاب» در جمع محدودی از تصمیمگیران آمریکایی مطرح و تنها راه بازگشت و اعاده حیثیت ازدسترفته را در انجام یک عملیات نظامی گسترده میدانستند.
از سوی دیگر، یک نقطه امید در جریانهای سیاسی داخلی نیز برای آمریکاییها وجود داشت. از نظر آمریکاییها بنیصدر و قطبزاده آدمهای مصمم و با ارادهای بودند. «۵» از طرفی، قطبزاده (وزیر امورخارجه وقت) تلاش میکرد مسئولیت گروگانها برعهده شورای انقلاب و بنیصدر قرار بگیرد و از طرف دیگر، بنیصدر در مصاحبه با نشریه خارجی اعلام کرد: «آزادی گروگانها منوط به استرداد شاه و داراییهای بلوکهشده نیست.» «۶» همکاری این دو در شرایطی بود که اظهار امیدواری کرده بودند شخص امام از عملکرد آنها بیاطلاع خواهد باشد. «۷»
سناریو حل بحران از طریق وابستگان داخلی بهخوبی پیش میرفت تا اینکه در ۴ اسفند ۵۸، پیام ناگهانی امام، آنهم زمانی که در بیمارستان بستری بودند، کاخ سفید را مبهوت خود کرد. امام سرنوشت گروگانها را به مجلس شورای اسلامی سپرد که انتخابات اولیه آن قرار بود در ۲۴ اسفند برگزار شود.
بر اساس طرح آمریکاییها، شرایط آزادی گروگانها اگر در اختیار دولت و شورای انقلاب بود بهخوبی پیش میرفت، ولی حالا امام با هوشمندی نهتنها تصمیم نهایی را به دولت نسپرد، بلکه در فرآیندی که خارج از طرح آمریکاییها بود به مجلس شورای اسلامی واگذار کرد.
جردن همیلتون، از اعضای ارشد کاخ سفید که مامور مستقیم این سناریو و با صادق قطبزاده در ارتباط بود بعد از شنیدن این خبر میگوید: «در واقع ما ظاهراً توانستهایم رضایت همه دنیا را برای سناریو جلب کنیم. دولت، سازمان ملل، وکلای فرانسوی، آرژانتینیها، پاناماییها، شورای انقلاب و میبینم که تنها کسی که حاضر به توافق نیست آیتالله خمینی است.» «۸»
نامهنگاری محرمانه
صدوچهل روز گذشته است! تهدید، تطمیع، تحمیق بیفایده است. حالا تنها کورسوی امید روی میز کاخ سفید باقیمانده است؛ ارتباط محرمانه با شخص رهبر انقلاب اسلامی!
وقتی سفیر سوئیس نامه محرمانه «جیمی کارتر»، رئیسجمهور آمریکا را تقدیم وزارت خارجه ایران کرد، فکر نمیکرد نامه محرمانه به دستور امام در خبرگزاریهای رسمی منتشر شود. فحوای نامه اشاره به «پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران بود»، ولی بازهم مانع از آن نشد که امام از محتوای آن با مردم چشمپوشی کنند و بلافاصله دستور به رسانهای شدن آن کردند.
وقتی خبرنگاران از حجتالاسلام حاجاحمد خمینی سوال کردند شما از صحت این پیام که از جانب کارتر آمده مطمئن بودید؟ او پاسخ داد: «این مسلم است. برای اینکه این پیام را کاردار سوئیس خودش آورده آنجا و داد و گفته این نمیشود دروغ باشد و تکذیب آنها هم یک امر مسلم و ضروری بود از نظر ما و این سابقه هم داشت برای آنکه پیام کندی هم به امام بعد تکذیب شد و بهطور کلی در آمریکا رسم بر این است که وقتی پیامی را میدهند سعی میکنند این منتشر نشود. پیامهای اینچنینی را ما به این دلیل منتشر کردیم که به مردم بگوییم که زیر پرده چیزی نداریم.» «۹»
کار درستی که کارتر انجام داد
وقتی امید به هرگونه سازش با رهبر انقلاب از طرف آمریکایی گرفته شد، وقتی راههای مذاکره مخفی و جنگ روانی علیه ایران به بنبست رسید، حالا گزینه نظامی که از همان روزهای اول مطرح بود شکل جدیتری به خود گرفت.
فروردین ۵۹، قطع رابطه سیاسی آمریکا و ایران بهصورت رسمی از سوی کارتر اعلام شد. این اعلان، اقرار به شکست دیپلماسی آمریکا در قبال انقلاب اسلامی بود. سران آمریکایی حالا فهمیده بودند تهدید اصلی برای منافع ایالات متحده در غرب آسیا، از اقدامات شوروی سرچشمه نمیگیرد، بلکه اسلام انقلابی عمدهترین تهدید شمرده میشود. «۱۰» با صدور خبر قطع رابطه سیاسی آمریکا با ایران، بنیانگذار انقلاب با ذکاوتی خاص آن را به سخره گرفتند که موجب افزایش روحیه مردم و نادیدهگرفتن تبعات این قطع رابطه شد. حضرت امام پیام خود را با این جمله کاملاً مردمپسند و خارج از عرف دیپلماتیک آغاز کردند: «ملت شریف ایران، خبر قطع رابطه بین ایران و آمریکا را دریافت کردم و اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است.» «۱۱»، اما آمریکاییها به گمان خودشان هنوز یک گزینه دیگر روی میز داشتند: عملیات «پنجه عقاب».
سه هیچ به نفع ایران
عملیات نجات گروگانها قرار بود در شب ۲۵ آوریل ۱۹۸۰ (پنجم اردیبهشتماه ۱۳۵۹) انجام گیرد. گروه نجات، متشکل از افراد تعلیم یافته نیروی زمینی و چتربازان نیروی دریایی بودند که از بین اعضای نخبه یک گروه داوطلب انتخاب شدند. در میان آنان افسران رژیم شاه و افراد وابسته به ساواک نیز حضور فعال داشتند. قرار بود پس از ورود به طبس، با هلیکوپتر بهسوی تهران حرکتکرده و در استادیوم امجدیه (شهید شیرودی) فرود آیند و سپس با لباس مبدل، به سفارت آمریکا در تهران حملهکرده، مبادرت به آزادسازی جاسوسان خود نمایند و آنگاه طبق نقشه، آنان را از همین طریق به طبس و از آنجا با هواپیما از ایران خارج کنند. نیروهای آمریکایی برای انجام این عملیات خطرناک در «فورت برگ» آمریکا آموزش نظامی دیده و در صحراهای کارولینای شمالی جایی که از نظر شرایط زیستمحیطی به طبس شباهت داشت انجام آن را تمرین کرده بودند.
نیروهای آمریکایی شامل نود کماندو، هشت هلیکوپتر و سه هواپیمای باربری هرکولس سی ۱۳۰ در ساعات شب پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ عملیات خود را با پرواز بهسوی مرزهای جنوبی ایران آغاز کردند. هواپیماها از پایگاه نظامی قاهره و هلیکوپترها از عرشه ناو نیمیتز که در سواحل عمان مستقر شده بود به پرواز درآمدند. «۱۲» رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز پیش از شروع عملیات به اسرائیل رفته و موضوع را به اطلاع همتای اسرائیلی خود رسانده بود. «۱۳»
گزارش هواشناسی در روز عملیات، مساعدبودن هوا را گزارش میکرد و یکی از ماموران نظامی آمریکا (بکویت) که با هواپیما وارد ایران شده بود، در طبس شاهد هوای صاف بود بهطوریکه مینویسد: «هوا خنک و صاف بود و ستارهها بهسادگی قابل رویت بودند.» «۱۴» به همان اندازه که آمریکاییها از شرایط پایدار جوی خشنود بودند، به همان اندازه نیز از ناآرامیها و تنشهای داخلی ایران، چه درگیری در مرز مشترک با عراق و چه درگیری با گروههای تجزیهطلب، خوشحال بودند. آمریکاییها فضا را برای موفقیت قطعی خود فراهم میدیدند. همهچیز ظاهراً مهیای یک عملیات بینقص بود، اما طوفان ناگهانی صحرا، همه معادلات را درهم پیچید و آمریکا متحمل شکستی بدون جنگ شد. هنوز به میدان نیامده بازی را سه هیچ باخت.
آبروریزی از نوع آمریکایی
ساعت یک بامداد ۲۵ آوریل، کاخ سفید بیانیهای صادر کرد و کارتر نیز با ظاهرشدن در مقابل دوربین تلویزیون شخصاً مسئولیت شکست عملیات را بر عهده گرفت. هشت تفنگدار آمریکایی کشته و پنج نفر زخمی شدند. متحدان آمریکایی که در مجازات اقتصادی ایران با آمریکاییها همکاری کرده بودند بهشرط اینکه اقدام نظامی صورت نگیرد، به آمریکاییها بیاعتماد شدند. شهرت نظامی آمریکا صدمه ویرانکنندهای دید. مهمتر از همه شکست سیاسی کارتر بود که شانس هرگونه پیروزی در انتخابات بعدی را از دست داد و روحیه ملی آمریکاییها تحقیر شد.
آزادی گروگانها بهانه است!
«اگر این کار با موفقیت انجام میشد، آمریکا یکبار دیگر زور بازوی خود را نشان میداد. چیزی که بیست سال است به آن احتیاج دارد.» «۱۵» این صریحترین اعتراف برژینسکی است که نشان میدهد عملیات پنجه عقاب و نجات افراد سفارت بهانه است و آمریکا بهشدت دنبال بازسازی حیثیت ازدسترفته خود در مجامع بینالمللی است. آرزویی که باوجود تکیه بر مدرنترین سلاحها و مجربترین کماندوهای نظامی در دل صحرا دفن شد.
مایلز کاپلند نیز که از دستاندرکاران سابق دستگاه اطلاعاتی آمریکا و همکار کرمیت روزولت در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بوده، میگوید که هدف از تهاجم به طبس، تنها آزادی گروگانها نبوده، بلکه کودتا برای سرنگونی رژیم ایران، هدف اصلی این عملیات بوده است. «۱۶»
هزینهسازی کارتر برای آمریکاییها
باری روبین، کارشناس مسائل غرب آسیا و عضو مرکز تحقیقات استراتژیک و امور بینالملل دانشگاه جرج تاون آمریکا مینویسد: «ماجرای طبس یک شکست دردناک برای کارتر و یک پیروزی بزرگ برای ایران بود. ونس استعفا داد و موقعیت بینالمللی آمریکا بهشدت تضعیف شد.» «۱۷»
استیون. آر. وایزمن نیز با اشاره به تحقیر ملی آمریکا مینویسد: «بیش از هر چیز دیگری آمریکاییها در ایران با سمبلی از عجز و ناتوانی خود روبهرو شدند ... این ضربه دوبارهای بر احساس غرور و اعتمادبهنفس آنان بود.» «۱۸» آری، چه کسی تصور میکرد دستگاه نظامی مرتّب آمریکا در بیابانهای طبس و در کویر مرکزی ایران آنچنان دچار فضاحت شود! «دو طرف جاده یزد و طبس لاشههای هواپیماها و هلیکوپترها، آن پیلهای پولادین را میبینی که تلی از خاکستر شدهاند. اجساد مردگانی در زیر آن تل خاکستر بوده است و شاید حالا هم باشد. اینها به قصد تجاوز و شبیخون آمده بودند. میخواستند بروند و مزد بگیرند ...» «۱۹»
فهیمه آقاخانی
.......................................
پی نوشت:
(۱) زبیگنیو برژینسکی، «اسرار دیگری از سقوط شاه و توطئه برای کودتا در ایران» در خاطرات دو سفیر: اسراری از سقوط شاه و نقش پنهان آمریکا و انگلیس در ایران، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، ۱۳۷۲، صص ۵۱۱-۵۷۳
(۲) روزنامه کیهان، ۱۶/۰۸/۱۳۵۸
(۳) جان کانالی، نامزد ریاستجمهوری حزب جمهوریخواه، روزنامه کیهان، ۱۶/۸/۱۳۵۸
(۴) صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۱۶
(۵) گری سیک، «همهچیز فرو میریزد»، ترجمه علی بختیاریزاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۳۶۱
(۶) مصاحبه با نشریه لوموند فرانسه، ص۳۶۲
(۷) گری سیک، «همهچیز فرو میریزد»، ترجمه علی بختیاریزاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۲۳۲
(۸) همیلتون جردن، «بحران»، ترجمه محمد طاهریمقدم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۲۲۵
(۹) روزنامه کیهان، ۱۱ فروردین ۱۳۵۹، ص۹
(۱۰) «نه شرقی، نه غربی»، مترجمین: ابراهیم متقی، الهه کولایی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۲۱۶
(۱۱) صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۳۳
(۱۲) عملیات مداخله در طبس، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
(۱۳) تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی، ۷/۱۲/۱۳۷۸
(۱۴) عملیات مداخله در طبس، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
(۱۵) توطئه در ایران، ص۱۹۷
(۱۶) مرضیه ساقیان. «تحریم ایران»، ماهنامه دیدگاهها و تحلیلها، شماره ۹۲، تیرماه ۱۳۷۴، ص۶۹
(۱۷) یوسف کریمی، «جنگ روانی غرب علیه ایران»، مجله سیاست دفاعی، سال اول، شماره ۲، بهار ۱۳۷۲، ص۱۸۵
(۱۸) حقارت ملی آمریکا پس از واقعه طبس، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۵ اردیبهشت ۹۷
(۱۹) بخشی از سخنرانی آیتالله خامنهای در خطبههای نمازجمعه، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۹