نهج البلاغه کلامی همه جانبه و چند بُعدی است/ امیرالمؤمنین مشعل دار هدایت جوامع و ملل انسانی است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اصفهان، خداوند متعال در آیه 59 سوره نساء می فرماید: "یَا أیّها الّذین ءآمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و اولِی الأمر منکُم" ای مومنان شما موظف هستید برای همه امورات خود اول از خداوند متعال و رسول او و سپس اولی الامر معصوم در امور فردی اجتماعی خود اطاعت کنید.
این آیه نمایانگر این مطلب است که عالم حتی در زمان عدم حیات پیامبر اکرم همواره دارای انسان کاملی است که تمام بشریت برای تکامل و سعادت خود از او بهره گرفته و اطاعت میکنند و امیرالمومنین انسان کاملی است که چه در زمان حیات و چه در زمان بعد از حیات با کلام نافذ خود همواره موجب هدایت و تکامل جامعه بشری به سمت سعادت شده است.
در میانِ هر امت کم و بیش از نظر ادبی آثاری موجود است که از میان آن آثار برخی شاهکار به شمار میرود که بهترین و بزرگترین و مردمیترین دستاورد او محسوب میگردد. اما کلام امیرالمؤمنین أثری است که پس از قرآن کریم در میان مسلمانان و حتی غیر مسلمانان شاهکار قرن محسوب میگردد و به نحوی گسترده و عظیم و وسیع و متنوع است که نمیتوان در همه جوانب آن وارد و آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. از اینرو به ناچار باید به یک یا چند ناحیه محدود از کلام و شاهکار گهربارایشان در باب سعادت و شقاوت امتها قناعت و اشاره گردد.
محدود نبودن کلام امیرالمومنین به زمان و مکان و چند بُعدی بودن آن
از چهارده قرن پیش تاکنون، جهان هزاران رنگ به خود گرفته، فرهنگها تغییر وتحول یافته وذائقهها دگرگون شده است. ممکن است کسی بپندارد که فرهنگ قدیم وذوق قدیم سخن علی را میپسندید ودر برابرش خاضع بود اما فکر وذوق جدید به نحو دیگری قضاوت میکند. اما باید بدانیم که سخن علی علیهالسلام چه از نظر صورت وچه از نظر معنا محدود به هیچ زمان و مکانی نیست بلکه انسانی وجهانی است.
از امتیازات برجسته سخنان امیرالمؤمنین که به نام نهج البلاغه امروز در دست ماست این است که محدود به زمینه خاصی نیست. امیرالمؤمنین در میدانهای گوناگون تکاور بیان را به جولان آورده است. نهج البلاغه شاهکار است اما نه تنها در زمینه موعظه یا حماسه و...، بلکه در زمینههای گوناگون. و این برخاسته از این مطلب است که سخن نماینده روح است و سخن هرکس به همان دنیایی تعلق دارد که روح گویندهاش به آنجا تعلق دارد و طبعاً سخنی که به چندین دنیا تعلق دارد نشانه روحیهای است که در انحصار یک دنیای بخصوص نیست. و چون روح علی محدود به دنیای خاصی نیست و در همه دنیاها و جهانها حضور دارد و به اصطلاح عرفا انسان کامل و کون جامع و جامع همه حضرات و دارندهی همهی مراتب وجودی است سخنش نیز به دنیای خاص محدود نمیگردد.
از دیگر امتیازات سخن حضرت علی(ع) چند بعدی بودن آن است خاصیت همه جانبه بودن سخن علی وروح علی مطلبی نیست که تازه کشف شده باشد، بلکه مطلبی است که حداقل از هزار سال پیش اعجابها را برمیانگیخته و این نشاندهنده این است که روح علی یک روح وسیع و همه جانبه و چند بعدی است. او زمامداری است عادل، عابدی است شب زندهدار، در محراب عبادت گریان و در میدان نبرد خندان، سربازی است خشن و سرپرستی است مهربان و رقیق القلب، حکیمی ظریف اندیش و فرماندهای لایق است، او معلم است و خطیب، قاضی است و مفتی، کشاورز است و نویسنده، او انسان کامل و قرآن ناطق است و بر همهی دنیاهای روحی بشریت محیط است.
از همین رو مباحث و موضوعات مطرح شده در نهجالبلاغه بسیار زیاد و متراکم است و در این میان از برخی کلمات و بیانات این مجموعه نفیس استنباط میشود که در خصوص مسائل اجتماعی و انحطاط ملتها و جوامع روی چند نکته از جمله مسئله عبرت نگرفتن از تاریخ، مسئله اختلاف و عدم وحدت اجتماعی، مسئله ترک امر به معروف و نهی از منکر و مسئله فسق و غوطهور بودن در شهوت تأکید شده است. به تعبیر دیگر جایی که سخن از این به میان میآید که قومی هلاک شد، تکیه یا روی عبرت نگرفتن از تاریخ یا عدم وحدت اجتماعی یا غوطهور بودن در شهوت و یا ترک امر به معروف و نهی از منکر است.
شباهت میان انسان و جامعه
انسان که موجودی متمدن و دارای زندگی اجتماعی است، به یک اعتبار مجموع امور است. هر انسانی را اگر از جنبه کثرت نگاه کنیم یک خوک و یک درنده و شیر و یک شیطان و یک فرشته است. از آن جهت که قوه شهویه دارد، خوک است، قوه غضبیه از او یک درنده و سبع، قوه واهمه از او یک شیطان و قوه عاقله از او یک فرشته ساخته است.
اگر ما نظر به جنبه کثرت انسان داشته باشیم هر انسانی در آن واحد هم خوک، هم شیر، هم شیطان و هم فرشته است. اما در أصل هر انسانی چهار انسان و چهار شیء نیست بلکه یک موجود است که در عین وحدت کثرت دارد؛ یعنی یک جنبه وجودش همان حیوان شهوانی خوک است، یک جنبه وجودش شیر است، یک جنبه وجودش شیطان و یک جنبه وجودش عقل است و قوه شهویه و غضبیه و واهمه باید تسلیم عقل گردد تا انسان به أصل خلقت خود نزدیک شود.
انسان درعین این که مرکّب است از شهوت و غضب و عقل و شیطنت، ولی این ترکیب مثل ترکیب آب از اکسیژن و هیدروژن نیست که بعد از ترکیب، دیگر اجزاء هیچ استقلالی نداشته باشند، بلکه هم ترکیب شده و یک وحدت واقعی به وجود آمده، و هم در عین حال آن خوک و سبع و شیطان هم مقداری استقلال خود را حفظ کردهاند در واقع در او حالتی میان استقلال و عدم استقلال وجود دارد.
جامعه هم همینگونه است؛ در عین این که روح واحد دارد و ترکیبی از افراد و قبایل متعدد و متکثر است و به دلیل روح واحدی که دارد همه اعضای آن اعضای پیکر او هستند و کنش و واکنش آنها همراه با تأثیر بر یگدیگر است در عین اینکه افراد استقلال نسبی هم دارند. و این که گفته میشود: «بنی آدم اعضای یک پیکرند» به همین دلیل است که در اعضای یک پیکر، هم وحدت و هم استقلال نسبی وجود دارد.
اما اینچنین نیست که چون افراد جامعه اعضای یک روح هستند پس انسان کورکورانه بخواهد در متن اجتماع باشد و هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد بلکه در عین اینکه جامعه سرنوشت مشترک وسنت وقانون و قاعده وروح وهدف وشعور ووجدان دارد و در مسیر حرکت به سمتوسوی مدینه فاضله است در عین حال فرد مسئولیت در قبال آن دارد یعنی انسان در عین اینکه تحت تاثیر جامعه است استقلالش محفوظ است و لذاست که هیچچیز به اندازه عمل او،خودش و جامعهاش را نمیسازد و یا تغییر نمیدهد.
عوامل انحطاط و ترقی امتها از دیدگاه نهج البلاغه:
عبرت نگرفتن از تاریخ
در سنن و قوانین نظام تکوین الهی عوامل زیادی وجود دارد که موجب انحطاط انسان و به تبع آن جامعه است اما سوال اینجاست که عوامل نزول عذاب الهی و فنای یک ملت و یا پیروزیها و نصرتهایی که عامل بقاء او میگردد از دیدگاه نهجالبلاغه چیست؟
بدون شک قصص قرآنی و تجمیع سرنوشت ملتها برای علماء و مفسرین و به تبع برای ما از اصالت خاصی برخوردار است بطور مثال مردمی به خود و جامعه و فرستادگان الهی ظلم کردند، از جمله گرانفروشی، خوردن حق یتیم، عدم احترام به حقوق یکدیگر، لواط، دروغ، قتل نفس، عدم تبعیت از فرامین و حجج الهی و.... و چون ظالم بودند و ظلم کردند از بین رفتند.
به تعبیری، علت تباهی، معلولی چون ظلم، به خود و به تبع آن ظلم به افراد جامعه و نهایتاً جامعه به عنوان روح واحد میزند و در اینجاست که قرآن کریم هر وقت مجموعهای از ظلمهای امتهای متعدد را مطرح میکند نه تنها از جنبه عقوبت اخروی بلکه از جنبه منجر شدن به تباهی در دنیا هم مطرح میکند و در مقابل عدل را که نتیجه و زادۀ ایمان است حافظ و ضامن بقای یک اجتماع می داند
بیان پیغمبر اکرم(ص) که "الْمُلْكُ يَبْقَ مَعَ الْكُفْرِ وَلا يَبْقَ مَعَ الظَّلْمِ" همین مطلب را بیان میکند؛ چون کفر مستقیماً در روابط افراد بشـر بـا یکدیگر تأثیر ندارد غیر مستقیم تأثیر دارد و این یعنی ایمان عامل اصلی عدالت و اجرای آن است و عدالت عامل بقای اجتماع و کفر عامل ظلم است و ظلم عامل تباهی اجتماع است و به فرض اگر جامعه ای عادل باشد و کافر، شانس بقا دارد، ولی اگر جامعه ای مؤمن باشد و ظالم، شانس بقا ندارد و به فرموده حضرت علی (علیه السّلام) در خطبه 192 اگر جامعهای از جایجای تاریخ و قصص جوامع گذشته عبرت نگیرد محکوم به فنا میگردد چرا که سنت الهی ثابت و لایتغیر میباشند.
گستره فساد و تبعیت از شهوات افسار گسیخته
مسئله دیگر مسئله فسق و غوطهور بودن در شهوات یا فساد و خرابی اخلاقی است که عامل دیگری برای تباهی یک جامعه در خطبه 25 نهجالبلاغه عنوان شده است. تقوا و تسلط بر نفس در نهجالبلاغه اینچنین ذکر شده که: انَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ اوْلِياءَ اللّهِ مَحارِمَهُ وَ الْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ" تقواى الهى حامى اولياء حق است و آنها را از محارم و محرّمات نگهدارى مىكند.
تقوا چيزى است كه اگر در انسان پيدا شد او را حمايت و از محارم حفظ و نگهدارى مىكند و خوف خدا را در وجود او زنده مىکند. تقوا همان ملكه راسخه، حالت و روح الهى است كه اگر در انسان و به تبع آن در جامعه پدیدار شود آثاری چون سریان رحمت و روزیهای بدون احتساب، خروج از سختی و بلا و... و اگر در انسان و جامعه وجود نداشته باشد آثار دیگر مانند اشاعه فحشاء، بلاء، بیماری و... را به همراه دارد.
خداوند متعال برای جنبه های روحی انسان اصالت قائل است؛ و انسان را اشرف مخلوقات و به نحو بالقوه جامع همه اکوان آفریده و خلقت او برای صرف قوای حیوانی او نیست لذاست که انسان از نظر فردی باید تعالی داشته باشد تا بتواند به همراه ترقی و رشد خود جامعه را هم به تعالی برساند تا جایی که به تمدن اسلامی نزدیک و مدینه فاضله تشکیل گردد و الا در جامعهای که به واسطه عدم رعایت تقوا فساد اخلاق رایج شود حقوق فردی و اجتماعی حیف و میل میگردد و آن جامعه رفتهرفته به بل هم أضل نزدیک و به دست خود محکوم به نزول بلای الهی و فنا هم در ظاهر و هم در معنا میگردد.
اتحاد و وحدت اجتماعی و اعتصام به حبل الهی
سومین عامل مسئله وحدت و تفرقه ارادهها، قلبها و امداد ندادن به یکدیگر در جامعه است و این چیزی است که در خطبه 192بر آن تأکید شده که هرگاه مردمی در میانشان تفرقه آمد هلاک شده و از بین رفتهاند و بالعکس اتحاد و وحدت است که جامعه را به قلههای موفقیت میرساند.
اما سوالی که اینجا مطرح میگردد این هست که آيا يك اجتماع مىتواند بدون اينكه مقدساتى داشته باشد روح و وحدتى داشته باشد که فقط از راه اشتراك در منافع به دست آید، و يا حتماً بايد مقدساتى داشته باشد تا بتواند حدود اجتماعى و گذشت اجتماعى و وحدت اجتماعی به وسيله آنها داشته باشد؟
قرآن کریم علت حوادث اجتماعى و علت مساعد بودن و نامساعد بودن اوضاع اجتماعى را در خارج آنچه مربوط به حالات و افكار و نيات و اخلاق و عادات و سنن اجتماعى مردم است نمیداند بلکه علت آنچه در سعادت اجتماعی تأثیر دارد را مربوط به ارتباط و اتحاد مردم با مردم میداند اتحادی که ریشه آن اعتصام به ریسمان حضرت حق و عدم تفرقه در آن است "و اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تفرقوا" " و لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ !
زندگى اجتماعى بشر و به وجود آمدن و رشد و سعادت ملتها، بقا و دوام آنها، تمدن و بارور شدن آنها، نيل به عزتها و قوّتها و شوكتها و همچنين انحطاط و تلاش آنها نيز طبق سنت و قانون الهی به یکدست بودن آنها در مشکلات، مصائب و... بستگی دارد و هر جامعهای كه حق خود را نسبت به اجتماع خود أدا نكند و دِين خود را أدا ننمايد ظالم و محکوم به نابودی است.
تأثیر امر به معروف و نهی از منکر در ترقی و یا افول جامعه
مطلب دیگر تأثیر امر به معروف و نهی از منکر در بقای جوامع و اقوام و تأثیر نبودش در فسادها و فناها است که از خطبه ذکر شده در مطلب قبل میتوان این مطلب را استنباط کرد که اقوام و مللی از رحمت الهی دور میگردند که امر به معروف و نهی از منکر در میان آنها وجود نداشته باشد. امر به معروف و نهى از منكر دستور طغيان فرد عليه فساد و تبهكارى جامعه است. قصص و حكايات قرآن غالباً متضمّن عنصر طغيان و عصيان فرد در برابر محيطها و جوّهاى فساد اجتماعى است.
داستان نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، رسول اكرم، اصحاب كهف، مؤمن آل فرعون و غيره همه متضمّن اين عنصر است.اصل امر به معروف و نهى از منكر در اسلام اصلى است كه به تعبير امام باقر (عليه السّلام) پايه و استوانه ساير فرائض اسلامى است. اين اصل، مسلمان را در حال يك انقلاب فكرى مداوم و اصلاحجويى جاودان و مبارزه پيگير و ناآرام با فسادها و تباهيها نگه مىدارد و لذاست که این جامعه جامعۀ ارزشمندی است چرا که اثبات شده با نبود این اصل اسلامی ظلمت بر پیکره جامعه نقش بسته و بَدان جامعه بر آن ملت مسلط میگردند.
ترك اين فريضه بزرگ در هلاكت و انهدام يك قوم مؤثّر خواهد بود همانگونه که مطابق با آیه 79 سوره مائده از جمله علل دور افتادن كافران بنى اسرائيل از رحمت خدا باز نداشتن يكديگر از منكرات بوده که موجب بی مایگی و عدم ارزشمندی این قوم گردیده است.
پایان سخن؛ اقیانوس ژرف نهجالبلاغه که برخواسته از سینه مملو از راز و رمز انسان کاملی که أعلی و بینقص و عارف بر زمان و زمین و کون و مکان است به این مَخلص ختم نمیگردد.
امیرالمؤمنین علی (ع) میخواهد تاریخ را به صورت یک آموزگار برای ما جلوه دهد و اینجاست که تاریخ درس عملی خوبی برای همه ملتها و امتها میگردد و اگر کسی تاریخ بشناسد و بداند که سنت الهی است و قوانین تکوین بر آن حاکم است و بشر نقش مؤثر در انحطاط یا ترقی آن دارد آن وقت است که گذر زمان تبدیل میشود به یک معلم اخلاق و یک ناصح که با ما سخن میگوید که از من اینچنین درس و پند بگیرید که عبرت نگرفتن از تاریخ، اختلاف اجتماعی، ترک امر به معروف و نهی از منکر و فسق و فجور و غوطهور بودن در شهوت موجب انحطاط جوامع شما خواهد گشت./1304/