ارتباط حوادث تروریستی لندن و رادیکالیسم دستپرورده انگلیسیها
به گزارش خبرگزاری رسا، یکی از شیوههای تجزیه و تحلیل در جامعهشناسی «سبک روایی» است که در آن راوی از خلال تجربههای زیسته خود راهی به سوی واقعیتهای کلانتر اجتماعی میگشاید. من هم تلاش خواهم کرد از سبک روایی برای تبیین حوادث تروریستی اخیر که در انگلستان رخ داده است بهره جویم.
انگلیسیها ضربالمثلی دارند که میگوید «ما از تیر خودمان خوردیم.» (We are shot with our own arrow) این معادل «از ماست بر ماست» خودمان است. حادثه تروریستی اخیر لندن مصداق مناسبی برای آن مثل انگلیسی است. میپرسید چطور؟ پس شرح حال ما را بشنوید: در سال 1999 بود که در خوابگاه بندر بریستول در نزدیکی لندن زندگی میکردم و در حال اتمام پایاننامه دکتری بودم. من به عنوان دانشجوی مهمان از سوئد به انگلستان اعزام شده و در دانشکده جامعه شناسی دانشگاه بریستول مشغول بودم.
غروب یکی از روزهای پایانی هفته مدیر خوابگاه درب اتاقم را زد و گفت: چند نفری برای دیدار من آمدهاند و الان در لابی خوابگاه منتظر من هستند. از او خواهش کردم که آنها را به اتاقم راهنمایی کند. 5 نفر جوان بین 25 تا 35 سال با ریشهای بسیار بلند -حتی بلندتر از ریش قرمزِ من که در سالهای جوانی در سوئد داشتم- به اتاق من آمدند. پس از سلام و احوالپرسی گفتم که در خدمتشان هستم. یکی از آنها شروع به معرفی کردن سازمان و گروه خودشان کرد و گفت نام گروه آنها «حزب اسلامی المهاجرون» است. از من درخواست کردند که در جلساتشان حضور پیدا کنم و در امر «دعوت» به آنها کمک کنم.
آن شب پس از چند ساعتی بحث و گفتوگو چند نکته را دریافتم که جالب است به شما بگویم. نکته اول این بود که این بچه مسلمانها همگی از یک یا دو و حتی سه نسل قبل زاده انگلستان بودند و هیچ تصوری از سرزمین اجدادی نداشتند جز چند خاطره طلایی که از مادربزرگهایشان شنیده بودند. نکته دوم این بود که همگی در رشتههای فنی و مهندسی تحصیل کرده بودند و هیچ فهم دقیقی از ظرافتهای تفسیری و تاویلی و سنتهای فکری اسلامی نداشتند.
نکته سوم این بود که همگی آنها یا خود یا پدرانشان تجربه جهاد در افغانستان را یدک میکشیدند و به نوعی برای پیشبرد اهداف خود در انگلستان و حتی اروپا به دنبال میلیتاریزه کردن مسلمانها در اروپا بودند. البته مدتی را با المهاجرون در برخی شهرهای انگلستان به صورت جسته و گریخته سپری کردم و حتی در برخی جلسات که شیوخ به موعظه و پند میپرداختند شرکت کردم. یادم هست در یکی از منبرها شیخی که مهندس عمران و هندی الاصل بود میگفت ما باید قصر باکینگهام در لندن را تبدیل به دارالخلافه اسلامی کنیم و حکومت اسلامی در انگلستان ایجاد کنیم.
ناگفته پیداست که این سادهلوحیها مبتنی بر هیچ منطقی نبود ولی برای من چیزی که جالب بود پوشش رسانهای انگلیس و اجازه شبکهسازی این گروههای رادیکال در انگلستان بود که به هیچ وجه آنها را تحت فشار قرار نمیدادند بلکه به آنها فضا هم میدادند.
نمونه بارز این جریانسازی از سوی دستگاههای بریتانیایی «شیخ ابو حمزه مصری» بود که ادعا میکرد در افغانستان علیه شوروی جنگیده است و یک دست و چشم خود را از دست داده بود. او به عنوان شیخ در یکی از مساجد لندن به وعظ میپرداخت و هنگامی که مسجدش را گرفتند در وسط خیابان به همراه جوانانی که رویِ خویش را میپوشاندند به نماز میایستاد و تندترین سخنان را به نام اسلام و علیه «کفار» به زبان میآورد و بیبیسی پوشش کاملی از این خطابهها را پخش میکرد.
همیشه این پرسش برای من وجود داشت که چرا سخنان فیلسوفان و عرفاء و حتی مردم عادی مسلمان در شبکههای تلویزیونی انگلستان منعکس نمیشود ولی میلیتاریسم و رادیکالیسم اقلیتی که هیچ مطالعهای در اسلام و منابع فکری آن ندارند دائما در تلویزیونها از صبح تا شام پخش میشود؟ به نظر من، حوادث امروز در اروپا و انگلستان داستان پیچیدهای دارد ولی مطالعه المهاجرون و شیوه فهم آنها از اسلام و همکاری و نفوذ عوامل اطلاعاتی غربی در شبکههای گسترده آن در انگلستان میتواند برای فهم ما از وقایع امروز بسیار مفید باشد./۸۴۷/ب102/ف
سید جواد میری