چرا باید داستان و رمان بخوانیم؟
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | مهدی خدایی
پل اُستر (رماننویس) زمانی نوشت: نیاز کودک به قصه همان قدر ضروری است که نیاز او به غذا؛ عدهای پا را فراتر گذاشته و اعتقاد دارند که انسانها تا وقتی جهان پیش رویشان در قالب روایت در نیاید، آن را درک نمیکنند.
از چند جهت میتوان به این سوال که چرا باید داستان و رمان بخوانیم، پاسخ داد. زاویه نگاه این نوشته تاثیر داستانها در بهبود زندگی و بهتر شدن شرایط زندگی فردی و اجتماعی است.
بیشک بخش زیادی زندگی ما را داستانهای واقعی و غیر واقعیمان از امور مختلف پیش میبرند. در یک نگاه دقیقتر داستانها در همه جای زندگی انسانها از روابط فرزندان با والدین گرفته تا محاکم قضایی و ... جریان دارند.
قرآن کریم، معتبرترین منبع اسلامی برای سرگذشت پیامبران پیشین است. خداوند متعال در کتب مقدس بسیاری از مفاهیم اخلاقی و اعتقادی را در قالب قصهها بیان نموده است.
داستانها دیر زمانی است از نمایشنامهها و سرگذشت نامههای آبا و اجداد گرفته تا رمانها و فیلمهای امروزی در بین انسانها رواج دارند و میتوانند نگاه و تفکر ما را به مفاهیم اساسی زندگی همچون دین و مرگ و عشق و ... بسازند و فهم پیچیدگیهای آنها را برای ما آسان کنند.
آنتونی ترولوپ نویسنده قرن نوزدهم در باب هدفش از رمان در جایی مینویسد: همیشه خودم را تبلیغ کنندهای بالای منبر در نظر میگیرم که میتواند موعظههای مفید و رضایتبخشی به شنودگان ارائه دهد. فرانسوا موریاک فرانسوی هم میگوید: روی سخن نویسنده باید با کسانی باشد که هنوز تحت تاثیر قرار میگیرند و تغییرپذیرند. نویسنده مایل است رد پایی از خود بر این موم زنده به جا بگذارد و بهترین چیزها را در ذهن کسانی حک کند که پس از او به زندگی ادامه خواهند داد. او میخواهد خوانندگانش خودش را تکرار کنند؛ میخواهد وقتی در قبر است خوانندههایش تصویر و انگارهی او را احیا کنند.
البته در تکمیل این دو سخن نکتهی آنتوان چخوف را میتوان یاد آور شد که نویسنده در پی پاسخ به یک مسئله نیست بلکه نکتهی خود را با موقعیت درست طرح مسأله به خوانندگان میرساند.
رابطه ما با روایت یک نوع تفکر است که خلاف انواع انتزاعیتر تفکر با شور و شوق همراه میشود. به عبارتی در روایت تفکر ما به احساساتی که در میان سفر رواییمان برانگیخته شده گره محکمی میخورد.
نمیخواهم بگویم حتما در روایت کشمکشها و بحثهای مختلف با موفقیت حل و فصل میشوند؛ اصلا چنین نیست. اما از آنجا که همهی ما در زندگیمان کشمکشهای بزرگتری داریم که کشمکشهای روایی نمونههای خاصی از آنها هستند روایتها بر ما تاثیر میگذارند، برایمان جاذبه دارند و توجه ما را به چگونگی شکلگیری و بسط کشمکشهایشان جلب میکنند.
ما به داستان از دو نظر علاقه داریم:
۱. گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی و لذت بردن از خیالپردازی. بدون تردید رمان و داستان اولین وظیفه خود را سرگرم کردن مخاطبین و گذران اوقات آنها در یک فضای احساسی خوب میدانند.
۲. کنجکاوی و آرزوی درک کنه واقعیت و به بیانی دیگر دریافت اطلاعات. به این معنا که از این طریق بشر بتواند خود را بیشتر بسازد و بهتر متعالی شود و از زندگی بیشتر بهره ببرد.
در داستان ما به واقعیتهایی برمیخوریم که در زندگی روزانه با آنها روبه رو هستیم، با خواندن و آگاه شدن از سرنوشت شخصیتهای داستان ما در زندگی آگاهتر و معقولتر میشویم و اگر بخواهیم دست به کاری بزنیم عاقلانهتر عمل میکنیم. با داستان به سیر و سیاحت دنیا میرویم و با مردم کشورهای مختلف آشنا میشویم و آداب و رسوم و خلقیات و خصوصیات روحی و فرهنگی آنها را میشناسیم.
داستانها ما را به دنیایی میبرند که شاید هیچگاه سیر عادی زندگیمان ما را به آنجا نرساند. تجربهی بودن در آن موقعیتها را برای ما مهیا میکند و درک ما را از افرادی که در واقعیت در آن موقعیتها به سر میبرند بالاتر میبرد.
در همین راستا فیلسوفان اخلاق معتقدند انسانهایی اخلاقیتر هستند که بتوانند خود را در جایگاه شخصیتهای مختلف قرار داده و توانایی درک آنها را داشته باشند. داستان، تمرین همین کار است برای ما.
ناگفته نماند، عدهای که تعدادشان در گذشته خیلی بیشتر هم بود معتقدند که، داستان، خوانندگان را از راه راست منحرف میکند و فساد و بی اخلاقی را ترویج میدهد. به همین خاطر عدهای از داستان خوانی منع کردهاند. حتی شایعاتی هم در این باب تا همین نیم قرن پیش در بین مردم رواج داشت مثل این که هر کس کتاب قصهی امیر ارسلان را تا آخر بخواند آواره میشود. توجه به داستان و قصههای متقدم نیز بعد از انقلاب مشروطه به تدریج رواج بیشتری یافت.
داستان و رمان یک مدیوم رسانهای خاص بوده و تاثیرگذاری مخصوص به خود را دارد. کاری که این رسانه با ذهن و ساحت احساسات و درک انسان میکند نمیشود از منبر و خطابه و حتی از فیلم و نمایش انتظار داشت. همچنین میتوان گفت هر چند روایت داستانی بر خلاف روایت غیر داستانی مثل تاریخ، ریشه در ذهن نویسنده دارد و دنیای آن در ذهن نویسنده ساخته میشود، ولی با توجه به نکاتی که عرض شد چه بسا در مواردی ارزش روانشناختی ویژهای دارد که در جاهای دیگر یافت نمیشود.
نویسنده کتاب «چرا ادبیات؟» دلایل زیادی برای خواندن و دوستی با ادبیات میآورد. وی اعتقاد دارد ادبیات به کل زندگی انسان غنا میبخشد، ادبیات محمل انتقال بزرگترین تجربههای جمعی انسان در درازای زمان است، ادبیات آشکار کننده پنهانترین واقعیتهای انسانی است و فقدان آن برابر محدودیت کلام و فکر و ذهن انتقادی انسان هاست./918/ی702/س