معاویه را بهتر بشناسیم
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، آیت الله نجم الدین طبسی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در نوشتاری به مواضع برخی از اهل سنت نسبت به معاویه، پاسخ داده است.
متن این نوشتار بدین شرح است:
الحمدلله رب العالمین، و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین، سیما امام زماننا، حجة الله فی الأرضین(روحی و ارواحُ العالمین لتراب مقدمه الفداء).
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الارواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ.[۱]
گاهی شنیده میشود که در فضای مجازی بعضی از برادران اهل سنت، نسبت به توهینی که گمان کردهاند نسبت به معاویه شده، موضع گرفتند و بیانیه صادر کردند و او را یکی از صحابه بزرگ رسول الله (ص) مطرح کردند. قبل از ورود به اصل بحث، لازم است چهار مقدمه مورد توجه قرار گیرد:
مقدمه اول: ایجاد فضا برای بیان حقیقت
از برادران اهل سنت بابت این که برای بار دوم فضای بیان حقیقت را برای جامعه امامیه فراهم کردند، تشکر باید کرد: مرتبۀ اوّل آن شیخ هتاک، جسارتی را به اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کرد و در واقع فضایی برای حقیقت گویی باز شد و بیان شد که کسانی که نسبت به اهل بیت عصمت هتاکی میکنند؛ خودشان و بزرگانشان چه کسانی هستند؟ از نظر اخلاقی و از نظر تدین در چه سطحی هستند؟ فضایی بود که خودشان فراهم کردند. و این هم مرتبۀ دوم است که خودشان فضایی فراهم کردند، تا در مورد معاویه، حقیقت بیان شود.
اگر بحث در مورد معاویه بیان نمیشد، ملاحظه حال ایشان شده بود؛ اما حالا که خودشان این باب را باز کردند، باید حقایق بیان شود، حقایقی را که خودشان برای مأمومین و مردم خودشان نمیگویند.
مقدمه دوم: صحابه و تابعین از دیدگاه سلف اهل سنت
اهلسنت معاصر، یک غلو، یک قداستِ فوق العادهای را برای تمام صحابه قائل شده اند؛ از این رو، اگر کمترین جملهای نسبت به صحابه صادر شود، توهین به صحابۀ کرام رسول الله تلقی میکنند؛ ولی آیا واقعیت این است که همۀ صحابه عادل هستند و از تقدس برخوردارند؟ برخی از عالمان بزرگ اهل سنت، بعضی از صحابه را قبول ندارند و نسبت به اینها ادعا کردند که به مرز فسق و ظلم رسیدهاند. تفتازانی در این باره می نویسد: «بین صحابه اختلافاتی رخ داده و به روی هم شمشیر کشیدهاند، درگیریهای خونین بینشان رخ داده و انسانهای ثقه این درگیریها را برای ما نقل کردهاند. ظاهر این درگیریها دلالت دارد بر اینکه بعضی از صحابه از راه حق فاصله گرفتند و تا مرز ظلم و فسق پیش رفتند».[۲]
از کلام تفتازانی مشهود است که بعضی از صحابه ظالم و فاسق هستند و عادل نیستند. تفتازانی در ادامه، انگیزه و علت فسق صحابه اینچنین بیان میدارد: «علت آن حِقد، عناد، حسد، لجاجت و طلب مُلک آنها میباشد(دنیا پرست بودند، جاه پرست بودند)، همچنین آنها به دنبال شهوات رفتند چون صحابه معصوم نیستند».[۳]
اهلسنت معاصر یک هالهای از قداست برای همۀ صحابه قائل هستند و حال آنکه سلف ایشان میگوید: «عدهای از این صحابه فاسق بودند، ظالم شدند و علتش هم دنیاپرستی و شهوترانی بوده است».
همچنین علمای سلف اهل سنت در مورد قاتلان عثمان چه میگویند؟ ذهبی نسبت به قاتلان عثمان میگوید: «آرزوی جهنم برایشان داریم، از آنها بیزاری میجوییم. نسبت به اینها بغض داریم».[۴]
ابن حزم میگوید: «قاتلان عثمان، همه فاسق و ملعون هستند».[۵]
این در حالی است که عمر بن شبه النُّمیری البصری چنین میگوید که از ابوسعید خُدْری پرسیدند: آیا از صحابه کسی شاهد قتل عثمان بود؟ گفت: «بله، هشتصد نفر از صحابه در این قضیه سهیم بودند».[۶]
عبدالرحمن بن عدیس( از اصحاب شجره)،[۷] چون قاتل عثمان است، مورد لعنِ اهل سنت قرار گرفته است.
در نتیجه قداستی را که اهل سنت معاصر برای صحابه قائل هستند، خلاف سیرۀ سلف خودشان است.
نکات:
۱. اگر به زعم برخی از اهل سنت، ملاک صحابی بودن، فقط دیدن رسول الله باشد؛[۸] حضرت ابوطالب مگر صحابۀ پیامبر اکرم نبود؟ کدام یک از صحابه مصاحبتشان با پیامبر اکرم بیش از حضرت ابوطالب بوده است؟ به صراحت، ایشان را در زُمرۀ کفار میشمارند؛ به استناد حدیث مُغیرة بن شعبه که حتی در دوران خلیفۀ دوم به زناکاری خود ادامه داد و دست از تعدی به نوامیس مسلمانان بر نمیداشت.
۲. تفتازانی در شرح المقاصد پس از اینکه میگوید صحابه به مرز فسق و ظلم رسیدند؛ دربارۀ تابعین نیز به صراحت بیان میکند: «ظلمی که تابعین به اهلبیت پیامبر کردند، خیلی آشکار است، به گونه ای که جای مخفی کردن ندارد؛ با اهلبیت کاری کردند که اهل آسمان و اهل زمین بر اهلبیت گریه کردند؛ کوه متلاشی میشود، سنگها متلاشی میشوند از جنایاتی که تابعین بر اهلبیت روا داشتند. این لکۀ ننگ بر پیشانی تابعین باقی است و باقی خواهد بود». در ادامه میگوید: «خدا لعنت کند کسی را که مباشر یا راضی به قتل اهلبیت بود یا سعی بر قتل اهلبیت داشته است».[۹]
این کلام عالم اهل سنت؛ یعنی تفتازانی است که اینگونه قاطعانه دربارۀ تابعین اظهار نظر میکند!!
مقدمه سوم: بی تفاوتی اهل سنت معاصر نسبت به وقایع مهم اسلام
جای بسی تعجب است که در ماه محرم، همان ماهی که شجرۀ ملعونه[۱۰] نسبت به اهل بیت عصمت آن جسارت و جنایت را مرتکب شد. هیچ موضعی یا کمتر موضعگیری از اهل سنت معاصر نسبت به این جنایت دیده و شنیده نمیشود؛ فرزند رسول الله را سر بریدند، فرزندان و اصحاب رسول الله را سر بریدند؛ به راحتی با این واقعه کنار می آیند! ولی کوچکترین توهین به معاویه (که توهم توهین بوده است) فوراً موضع میگیرند؛ یعنی توهین به فرزندان رسول الله توهین به امام حسین و آن برخوردی که با امام حسین شد این کمتر از توهینی است که به معاویه شده است؟ خیلی زود بعضیها قلم به دست میگیرند یا مجبور هستند که بنویسند یا موضع گیری کنند.
اما آن شیخِ هتاک، توهینی که به اهل بیت پیامبر کرد، دیده نشد که موضع گیری مناسبی بر علیه او گرفته شود و او را به خاطر آن حرفی که زد، توبیخ کنند. با توجه به اینکه علمای اهل سنت ادعای محبت اهل بیت: و این محبت را جزء دین خود بشمار میآورند و کسی که محب اهل بیت نباشد از نظر ایشان اصلاً مسلمان نیست. آن وقت یکی بیاید هتاکی کند در نسل و نَسَب و اصل و ریشۀ امام زین العابدین۷ و اهل بیت: تشکیک کند و حرف بزند و هیچ موضعی گرفته نشود.
این مسائل جای بسی تعجب است و ترس این میرود که این نسل جدید نسبت به علمای اهل سنت نگاه دیگری داشته باشد، ایشان را همان نواصب قلمداد کنند و این احتمال را بدهند که رگههایی از نصب در ایشان نمایان شده است؛ زیرا نسبت به جسارتهایی که به اهل بیت رسول میشود، هیچ احساسی نشان نمیدهند؛ اما نسبت به معاویه که معلوم الحال است، اینگونه موضع میگیرند.
مقدمۀ چهارم: حقایق فراموش شده
۱. نَسب پاک یا ناپاک؟!!
بزرگان اهل سنت تصریح دارند که وقتی که معاویه متولد شد، چهار نفر مدعی بودند که معاویه فرزند ماست:[۱۱] عمارة بن ولید بن المغیره، مسافر بن عمرو، ابوسفیان و یک شخص دیگر هم که اسمش را بیان نمیکنم.
سؤال مهم: کسی که ناپاکزاده است؛ آیا واقعاً ارزش دارد که برخی از اهل سنت اینقدر برایش سرمایه بگذارند و از منبر و نماز جمعه به نفعِ او استفاده کنند؟!!
۲. صحابی یا آزاد شده؟!!
به صراحت باید گفت: معاویه صحابی نیست؛ چون وی نه از مهاجر است و نه از انصار. آنهایی که پیامبر را یاری کردند، آنها انصار و صحابۀ پیامبر هستند و آنهایی که در مکه اسلام آوردند و با پیامبر اکرم هجرت کردند، ایشان هم جزء اصحاب پیامبر و جزء مهاجرین هستند؛ ولی معاویه در سال فتح مکه(سال هشتم هجرت) مسلمان شد. دیگر راهی نداشت، چارهای جز اسلام آوردن نداشت.
اینان همه «طُلقاء»[۱۲] و «ابناءُ الطلقاء» هستند؛ امیرالمؤمنین۷ به معاویه به صراحت میفرماید: «بدان تو از آزاد شدگانی هستی که خلافت برای ایشان روا نیست».[۱۳]
۳. کاتب وحی یا کاتب نامه؟!!
یکی از دروغهای تاریخ، کاتب وحی بودن معاویه است؛ چنانچه عبدالرحیم خطیب از نویسندگان معاصر اهل سنت در کتاب خود مینویسد: «برخلاف آنچه شنیده میشود، معاویه از کاتبان وحی نبوده، بلکه بعضی اوقات، نامۀ عادی برای رسول خدا مینوشت و همین امر منشأ اشتباه بود که او یکی از کاتبان وحی بوده است».[۱۴]
ابوهُریره نیز مینویسد: «جمعی میخواستند برای معاویه شیرین زبانی کنند و به او تقرب پیدا کنند، به همین دلیل، او را کاتب میخواندند، این جریان گذشته از اینکه دروغ است، واقعیت و عقل نیز آن را انکار میکند».[۱۵]
۴. فضیلت یا رذیلت؟!!
امام بخاری وقتی که به فضائل صحابه میرسد، نمیگوید فضائل معاویه، بلکه مینویسد: «ذِکرُ معاویة»؛ فقط به اسم او بسنده میکند. حتی یک فضیلت هم برای او نقل نمیکند؛ یعنی اگر معاویه، یک فضیلت داشت، همان را نقل میکرد.
ابن تیمیه که امام تکفیریهاست، میگوید: «در فضیلت معاویه احادیثی به پیامبر نسبت میدهند، همۀ آنها دروغ است».[۱۶]
عینی میگوید: «یک حدیث صحیح در فضیلت معاویه نداریم».[۱۷] شخصیتهای بزرگ اهل سنت همین را میگویند؛ به عنوان مثال ابن حجر عَسقلانی،[۱۸] اسحاق بن راهویه، شوکانی، احمد بن حنبل و... .[۱۹]
فقط ممکن است یک حدیث صحیح وجود داشته باشد؛ آن هنگامی که رسول خدا به دنبال معاویه فرستاد که چیزی بنویسد، گفتند که مشغول خوردن است. برای مرتبۀ دوم فرستادۀ پیامبر آمد، گفتند مشغول خوردن است. مرتبۀ سوم فرستاد، باز گفتند مشغول خوردن است. حضرت فرمود: «لا أَشْبَعَ اللَّهُ بَطْنَهُ؛ خدا شکمش را سیر نکند».[۲۰]
نَسایی در مقدمه کتاب سُنَن این داستان را نقل کرده است و میگوید به علت بیان این مطلب، از دست اهل شام کتک خورده است.
متأسفانه به قصد کشت او را زدند. پس از آن هم، در یکی از دو مکان فلسطین یا مکه، به خاطر ضرباتی که خورده بود، از دنیا رفت.[۲۱]
اما روایات دیگر مانند: «أللهم اجعَلهُ هادیاً مهدیاً» این روایت، یک طریقش مرسل است و طریق دیگرش نیز ضعیف است. بنابراین، تمام روایاتی که در فضیلت معاویه نقل شده، به اعتراف خود اهل سنت کذب است و دروغ.
معاویه در کلام بزرگان اهل سنت
پس از بیان این چهار مقدمه، وارد اصل بحث میشویم. از بزرگان و عالمان سلف اهل سنت تا به امروز، نسبت به معاویه موضع داشته و سخنانی گفته اند که به برخی از آنها اشاره مینماییم:
۱. جاحظ(متوفای۲۵۵ق) دربارۀ معاویه میگوید: «معاویه بر کرسی پادشاهی نشست و بر باقیمانده از اصحاب شورا و بر مسلمانان اعم از انصار و مهاجر در سالی که آن را سال جماعت نامید به زور بر مسلمانان تسلط یافت. در واقع آن سال، سال وحدت و جماعت نبود، سال تفرقه بود، روز حاکمیت استبداد بود، سالی بود که امامت و خلافت در آن، به شاهنشاهی و پادشاهی کسری تبدیل شد و خلافت اسلامی به قیصرهای غاصب رومی تبدیل شد و معاویه از چهارچوب گمراهی و فسق خارج نشد».[۲۲]
۲. طبری(متوفای۳۱۰ق) در کتاب تاریخ خود مینویسد: حسن بصری گفته است: «چهار خصلت در معاویه بود که یکی از آنها بس بود برای اینکه معاویه جهنمی شود».[۲۳]
۳. ابو بکر بن خلال(متوفای۳۱۱ق) در کتاب خود نوشته است: محمد بن عبید منادی میگوید: در مکه بودیم و عبید الله بن موسی با ما بود. در راه صحبت می کرد که سخن از معاویه شد. او معاویه را لعن کرد و هر کس که معاویه را لعن نمی کند هم لعن کرد.[۲۴]
۴. ابن عبد ربه(متوفای۳۲۸ق) گوید: قیس بن سعد انصاری(یکی از صحابه است؛ متوفای۶۰ق)، خطاب به معاویه میکند و میگوید: «تو خودت بتپرست هستی، پدرت هم بتپرست است؛ به زور و به کراهت وارد اسلام شدی( چارۀ دیگری نداشتی) و به اختیار خودت از دین خارج شدی، چون سابقۀ ایمان نداشتی. نفاق تو هم چیز جدیدی نیست، ما انصار هستیم، انصار و یاران دینی هستیم که تو به اختیار خودت از او خارج شدی و ما دشمنانِ دینی هستیم که تو وارد آن شدی».[۲۵]
۵. ابوالفرج اصفهانی(متوفای ۳۵۶ق) در کتاب الأغانی نوشته است: عبدالواحد بن سلیمان در سال۱۳۰هجری در شام خطبهای خواند و این مطلب را بیان کرد: «معاویه لعنت شدۀ پیامبر اکرم است؛ خودش و پدرش لعنت شده هستند. یک انسان رذلی است از اعراب بادیه نشین؛ او از پس ماندههای جنگ احزاب است».[۲۶]
این مطلب اشاره به روایتی است که نقل شده ابوسفیان در حالی که سوار بر مرکبی بود و معاویه و برادرش(یزید) از پیش و از پسِ او در حرکت بودند، رسول خدا۹ آنها را دید و فرمود: «لَعَنَ اللهُ القَائِدَ وَ الرَّاکِبَ وَ السَّائِقَ؛ خدایا، جلودار(پیشرو)، سواره و حرکت دهنده(از عقب) را لعنت کن».[۲۷]
۶. ابن جوزی(متوفای۵۹۷ق) از امام حسین۷ نقل میکند: «گمانم که طاغوت شام؛ یعنی معاویه از بین رفته و پسرش از ما بیعت میخواهد».[۲۸]
چنان که معلوم است اهل سنت، امام حسین(سید شباب اهل الجنه) را هم محکوم میکنند که چرا از معاویه تعبیر طاغوت کرده است!!؟
وی در کتاب خود نوشته، مأمون عباسی در سال ۲۱۱هجری در بیانیه ای اعلام کرد: «کسی که از معاویه به نیکی یاد کند یا او را بر هر یک از صحابه مقدم بدارد، خونش هدر است».[۲۹]
همچنین معتضد عباسی در سال۲۸۴ هجری، تصمیم گرفت که سر منابر معاویه را لعن کنند.[۳۰]
همو مینویسد: در سال ۳۵۱ هجری در بغداد(پایتخت بلاد اسلامی) دستور داده شد که بر سردرهای مساجد بغداد نوشته بشود: «لعنت خدا بر معاویه».[۳۱]
۷. ابوجعفر نقیب(متوفای۶۱۳ق) میگوید: «معاویه اهل جهنم است، نه به جهت اینکه با علی مخالفت کرد و به جنگ با آن حضرت برخاست، بلکه چون عقیده و ایدهاش صحیح نبود، ایمانش نیز به حق نبود او جزء سران منافقین بود، او و پدرش هرگز اسلام نیاوردند بلکه به زبان اظهار کردند».[۳۲]
۸. ابن ابیالحدید[۳۳] (متوفای۶۵۶ق) میگوید: «خیلیها به دین او(معاویه) طعنه زدند، ایراد گرفتند و اکتفا به فسق او نکردند، بلکه فراتر رفتند و گفتهاند او دین ندارد و اصلاً اعتقاد به پیامبر اکرم نداشته است».[۳۴]
همچنین وی در جای دیگر میگوید: «معاویه انسان فاسقی بود و به بیدینی و انحراف از اسلام شهرت داشت».[۳۵]
همچنین وی میگوید: امیرالمؤمنین۷ دربارۀ معاویه به زیاد بن ابیه فرمود: «إنَّ مُعاوِیَةَ کالشَّیطانِ الرَّجیم...؛ حتماً معاویه شیطان رجیم است».[۳۶]
همچنین آن حضرت در قبل از جنگ صفین میفرماید: «تلاش میکنم که زمین را از وجود این(اشاره به معاویه) پاک کنم».[۳۷]
یعنی با بودن معاویه، زمین پاک نیست، با نابود کردنش میخواهم زمین را طاهر کنم؛ پس اهل سنت باید با امیرالمؤمنین هم موضع بگیرند!!
همو مینویسد: هنگامی که معاویه در مسجد کوفه سخنرانی کرد و امیرالمؤمنین علی۷ را لعن کرد، امام حسن در جواب او فرمودند: «خداوند کافرترین ما را و بدترین ما را لعنت کند؛ تمام اهل مسجد گفتند آمین».[۳۸]
از این عبارت معلوم میشود که مردم در زمان خود معاویه، او را قبول نداشتند و ملعون بودن وی را تأیید میکردند.
۹. ذهبی(متوفای۷۴۸ق) در کتاب سِیرُ أعلامِ النُّبَلاء به نقل از یحیی بن عبدالحمید حُمّانی[۳۹] میگوید: «مَاتَ مُعاویةُ علی غَیرِ مِلَّةِ الإسلامِ؛ معاویه بر دین اسلام از دنیا نرفت(کافر از دنیا رفت)».[۴۰]
اکنون موضعگیری اهل سنتِ معاصر نسبت به حُمّانی را باید دید؛ وقتی میگوید: معاویه دین نداشته و کافر از دنیا رفته است؛ چرا جوابی برای این کلام حُمّانی نمیدهند؟ چرا نسبت به این قضیه ساکت هستند؟
وی در کتاب خود مینویسد: عبدالرزاق صنعانی(متوفای۲۱۱ق) وقتی که نام معاویه در درسش برده میشد، عصبانی میشد و میگفت: «اسم اینها را ببری هوای کلاس آلوده و کثیف می شود، اسم اینها را نبرید».[۴۱]
همو می گوید: عبیدالله بن موسی(متوفای۲۱۳ق)[۴۲] اجازه نمیداد کسی که هم نامِ معاویه باشد در درس او شرکت کند و اگر کسی معاویه، نام داشت و در درسش شرکت م یکرد، استاد درس شروع نمیکرد و می گفت: «تا این شخص بیرون نرود، من درس نمیگویم».[۴۳]
۱۰. رشید رضا(متوفای۱۳۵۴ق) که از تندورهای اهل سنت است، میگوید: «یکی از دانشمندان بزرگ آلمان به عدهای از مسلمانان گفت: «بر ما مردم آلمان لازم است که مجسمه ای از طلا برای معاویة بن ابی سفیان درست کنیم و در بزرگترین میدان های برلین نصب کنیم». به او گفته شد: چرا؟ گفت: «زیرا معاویه بود که نظام اسلامی را از اساسِ مردمسالاری به حکومتِ استبداد، سلطه و زور تبدیل کرد و اگر معاویه نبود، اسلام همۀ جهان را فرا میگرفت و اکنون ما آلمانی ها و سایر کشورهای اروپایی، عرب و مسلمان بودیم».[۴۴]
آن وقت یک عده به جای این که اظهار تأثر، تألم و تأسف کنند که چنین کسی مانع پیشرفت اسلام شده؛ از او دفاع میکنند که روشش ادامه پیدا کند و بیشتر مانع پیشرفت اسلام شوند!
۱۱. سید قطب(متوفای۱۳۸۷ق)[۴۵] پیروزی معاویه را یک مصیبت میداند و میگوید: «بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، پیروزی و روی کار آمدن معاویه بود. اگر علی بن ابیطالب پیروز میشد، پیروزی روح حقیقی اسلام بود. اما پیروزی معاویه مصیبتی بود».[۴۶] همچنین او میگوید: «اینگونه نبود که معاویه و دوستش عمرو بن عاص پیروز بر علی بن ابیطالب بشوند به خاطر اینکه آنها حق بودند و سیاستمدارتر از علی بودند؛ بلکه آن دو طلیق بودند و دستشان باز بود. هر سیاستی هر رفتاری که لازم میدیدند، انجام میدادند(و خط قرمزی برای آن دو نبود). ولی حضرت علی علیهالسلام پایبند به اخلاق بود و از به کار بستن دروغ و غش، خدعه و نفاق، رشوه و خریدن انسانها اجتناب میکرد و دست به هیچ یک از این کارها نمیزد، اما آنها دست به همۀ این کارها میزدند».[۴۷]
۱۲. یکی از نویسندگان معاصر به نام «حسن بن فرحان المالکی»،[۴۸] اهل عربستان سعودی، هفت کتاب دربارۀ معاویه با این عناوین نوشته است: «حدیث: معاویة فرعون هذه الأمة» ؛ «بحثُ فی إسلام معاویة بن أبی سفیان»؛ «حدیث: إذا رأیتُم معاویة علی منبری فَأقتُلوُه»؛ «هَل ماتَ معاویة علی دین الإسلام؟»؛ «قض رأی ابن تیمیة فی إسلام معاویة»؛ «مثالب معاویة بن ابی سفیان بالأسانید الصحیحة»؛ «سلسلة مع المعاصرین (۲): مع سلیمان العلوان فی معاویة بن أبی سفیان». چرا اهل سنت دربارۀ علمای خود هیچ موضعی نمیگیرند؟
نکات
۱. مطالب فوق را بزرگان اهل سنت نقل می کنند؛ پس اگر کسی امروز مطلبی نسبت به معاویه گفت، اهل سنت حق ندارند او را مورد مؤاخذه قرار دهند؛ بلکه عالمان خود را ملزم نمایند که در مورد معاویه تحقیق کنند!!
۲. امروز داعش همان اُمویان هستند؛ هرچه داعشیها در این زمان انجام دادند، ادامه دهندۀ همان مسیر بنی اُمیه است... جرأت دارند واقعۀ حره را برای مردم خودشان در یکی از نماز جمعه ها بگویند و بیان کنند که چه اتفاقی افتاد؟!! حرم و مسجد پیامبر اکرم را، مسلمانان را، چه کسی قتل عام کرد؟ ده هزار نفر را چه کسی دستور داد به قتل برسانند؟ چه کسی به نوامیس مسلمانان تجاوز کرد؟ چه کسی دستور دارد که شهر بر لشکریان مباح است؟ همان شجرۀ ملعونه، همان یزید فرزند معاویه است که معاویه او را روی کار آورد و این جنایات حاصل فعالیتهای معاویه است.
توصیه های مشفقانه
آن عزیزانی که به هر دلیل بیانیه نوشتند و اعتراض کردند؛ از آنها تقاضا می شود:
۱. دربارۀ معاویه تجدید نظر و تحقیق کنند؛ هر چه بیشتر تحقیق کنند، حقایق بیشتری برایشان روشن میشود؛
۲. پیامبر خاتم این همه صحابۀ پاک دارد؛ سرمایهگذاری علمی بر روی آنان کنند؛
۳. محبت ورزیدن نسبت به اهلبیت: بین تمام مسلمانان مشترک است؛ چرا که رسول الله دربارۀ مودت و محبت ورزیدن دربارۀ اهل بیت و نزدیکانِ خویش تأکید فرموده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)؛[۴۹] همان اهل بیتی که خداوند دربارۀ ایشان میفرماید: (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ).[۵۰]حال که چنین است، از آن بزرگواران، دفاع و تعریف کنند و از دشمنان اهل بیتِ رسول الله۹ و کسانی که به ایشان ظلم کردند، اظهار تنفر نمایند.
۴. خطبای اهل سنت، کتاب شرح المواقف را در خطبة نمازجمعه بخوانند و کلام تفتازانی در شرح المقاصد را برای مخاطبان خود بیان کنند و به گونهای مردم را راهنمایی نمایند که اطمینان برای انسان حاصل شود که تابع و پیرو شجرۀ طیبۀ نبوی هستند و این بوی خوش شجره برای فلاح و رستگاریِ ایشان کافی است. همچنین از دادن آدرس شجرۀ خبیثه، متعفن و بدبوی اُموی به پیروان خویش جداً خودداری نمایند تا جامعه توان رشد و پویایی پیدا کند.
شهر مقدس قم/ نجم الدین طبسی
[۱]. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۱۷۶.
[۲] . «أن ما وقع بین الصحابة من المحاربات و المشاجرات علی الوجه المسطور فی کتب التواریخ، و المذکور علی ألسنة الثقات یدل بظاهره علی أن بعضهم قد حاد عن طریق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق»(شرح المقاصد، ج۵، ص۳۱۰).
[۳]. «و کان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملک و الرئاسة و المیل إلی اللذات و الشهوات إذ لیس کل صحابی معصوما»(همان).
[۴]. «حُکْم قاتِل عُثْمَان: وقاتل الزبیر، وقاتل طَلْحَةَ، وقاتل سَعِید بْن جُبَیْر، وقاتل عمّار، وقاتل خارجة، وقاتل الْحُسَیْن. فکلّ هؤلاء نبرأ منهم ونبغضهم فِی الله، وَنَکِلُ أمورَهُمْ إِلَی الله عز وجل»(تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۴).
[۵]. ابن حزم بعد از اینکه توضیح می دهد مجتهد در اجتهاد خود اگر درست اجتهاد کند دو ثواب و اگر به خطا رود یک ثواب برای اوست ولی اجتهاد قاتلان عثمان را نمیپذیرد و میگوید: «وَلَیْسَ هَذَا کقتلة عُثْمَان رَضِی الله عَنهُ لأَنهم لَا مجَال للِاجْتِهَاد فِی قَتله لِأَنَّهُ لم یقتل أحدا وَلَا حَارب وَلَا قَاتل وَلَا دَافع وَلَا زنی بعد إِحْسَان وَلَا ارْتَدَّ فیسوغ الْمُحَاربَة تَأْوِیل بل هم فساق محاربون سافکون دَمًا حَرَامًا عمدا بِلَا تَأْوِیل علی سَبِیل الظُّلم والعدوان فهم فساق مَلْعُون»(الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ج۴ ص۱۲۵).
[۶]. «عن غیاث البکری قال: سألت أبا سعید الخدری رضی الله عنه عن قتل عثمان، هل شهده أحد من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم؟ قال: نعم، لقد شهده ثمانمائة»(تاریخ المدینة المنورة، ج۴، ص۱۱۷۵).
[۷]. اشاره به آیه۱۸، سوره فتح. کسانی که پس از صلح حُدیبیه زیر درخت سدر بر پایداری و وفاداری بر نبوت و رسالت حضرت محمد۹ بیعت کردند.
[۸]. ابن حجر عسقلانی میگوید: «صحیحترین تعریفی که در اینباره ارائه شده این است: صحابی کسی است که پیامبر۹ را ملاقات کرده باشد...(الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹)
[۹]. «أما ما جری بعدهم من الظلم علی أهل بیت النبی (صلی اللّه علیه و سلّم) فمن الظهور بحیث لا مجال للإخفاء، و من الشناعة بحیث لا اشتباه علی الآراء، إذ تکاد تشهد به الجماد و العجماء، و یبکی له من فی الأرض و السماء، و تنهد منه الجبال، و تنشق الصخور، و یبقی سوء عمله علی کر الشهور و مر الدهور، فلعنة اللّه علی من باشر، أو رضی، أو سعی، و لعذاب الآخرة أشد و أبقی»(شرح المقاصد ج۵ ص۳۱۱).
[۱۰]. اشاره به آیه۶۰، سوره اسراء. مقصود از شجرۀ ملعونه، بنی امیه هستند(رک: کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۷۳).
[۱۱]. مثالب العرب، ص۷۲؛ ربیع الابرار، ج۳ ، ص۵۴۹؛ الاغانی، ج۹، ص۴۹؛ العقد الفرید، ج۶ ، ص۸۶؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۳۶.
[۱۲]. رسول خدا۹ پس از فتح مکه، تمام دشمنان و مشرکان مکه را آزاد کرد و این گونه دستور فرمود: «إذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»(امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۹۱؛ آثار الحرب فی فقه الاسلامیة، ذحیلی، ص۲۱).
[۱۳]. «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ مِنَ الطُّلَقَاءِ الَّذِینَ لا تَحِلُّ لَهُمُ الْخِلافَةُ»(شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۳۵).
[۱۴]. شیخین، ص۱۵۹
[۱۵]. ابوهریره، ص۲۰۴، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۳۲ همین مضمون را از عبدالله بن عمر آورده است. العقد الفرید، ج۴، ص۱۶۰. دینوری در المعارف، ص۳۰نیز به همین مضمون اشاره کرده است.
[۱۶]. «رووا الاحادیث عن النبی فی فضل معاویة»(منهاج السنة، ج ۲، ص ۲۰۷).
[۱۷]. عُمدةُ القاری، ج ۱۶، ص ۲۴۹.
[۱۸]. فتح الباری، ج ۷، ص ۸۳.
[۱۹]. رک: ارشاد الساری، ج۶، ص ۱۴۱؛ وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۷۷.
[۲۰]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۱۷۶.
[۲۱] . سیراعلام النبلاء، ج ۱۴، ص۱۳۲ ـ ۱۲۹؛ وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۷۷.
[۲۲]. الرسائل الکلامیّه، ص۲۹۲-۲۹۷.
[۲۳] . عن الحسن قال: أربع خصال کن فی معاویة لو لم یکن فیه منهن إلا واحدة لکانت موبقة انتزاؤه علی هذه الامة بالسفهاء حتی ابتزها أمرها بغیر مشورة منهم وفیهم بقایا الصحابة وذوو الفضیلة واستخلافه ابنه بعده سکیرا خمیرا یلبس الحریر ویضرب بالطنابیر وادعاؤه زیادا وقد قال رسول الله صلی الله علیه وسلم الولد للفراش وللعاهر الحجر وقتله حجرا ویلا له من حجر وأصحاب حجر مرتین(تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۸).
[۲۴]. السنة، ابو بکر بن خلال، ج۳، ص۵۰۵، ح۸۰۸.
[۲۵]. أما بعد، فأنت وثنی، ابن وثنی دخلت فی الإسلام کرها، و خرجت منه طوعا، لم یقدم إیمانک، و لم تحذر نفاقک؛ و نحن أنصار الدین الذی خرجت منه و أعداء الدین الذی دخلت فیه!و السلام(العقد الفرید، ج ۵ ، ص۸۶).
[۲۶] . «ثم ولی معاویة بن أبی سفیان لعین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و ابن لعینه، و حلف من الأعراب، و بقیة من الأحزاب، مؤلّف طلیق، فسفک الدم الحرام، و اتّخذ عباد اللّه حولا، و مال اللّه دولا، و بغی دینه عوجا و دغلا، و أحلّ الفرج الحرام، و عمل بما یشتهیه؛ حتی مضی لسبیله، فعل اللّه به و فعل»(الاغانی، ج۲۳، ص ۱۷۳).
[۲۷]. مجمع الزوائد، ج ۱، ص۱۱۳ و ج۷، ص۲۴۷؛ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۵۴؛ انساب الاشراف؛ ج۵، ص۱۴۳؛ عمدة القاری، ج۳، ص۱۹ و ج۱۸ص۱۶۳؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۸.
[۲۸]. فقال الحسین: «أظن طاغیتهم قد هلک، و قد بعث هذا إلینا لیأخذنا بالبیعة قبل أن یفشوا»( المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۲۳).
[۲۹] . و فیها: أمر المأمون منادیا، فنادی: برئت الذمّة ممن ذکر معاویة بخیر أو فضّله علی أحد من أصحاب رسول اللَّهصلّی اللَّه علیه و سلّم ( المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۰، ص ۲۳۵).
[۳۰]. و فیها: عزم المعتضد علی لعن معاویة بن أبی سفیان علی المنابر(همان، ج ۱۲، ص۳۷۱).
[۳۱]. و فی شهر ربیع الآخر: کتب العامة علی مساجد بغداد: لعن معاویة بن أبی سفیان، و لعن من غصب فاطمة فدکا و من أخرج العباس من الشوری، و من نفی أبا ذر الغفاریّ، و من منع من دفن الحسن عند جده، و لم یمنع معز الدولة من ذلک، و بلغه أن العامة قد محوا هذا المکتوب، فأمر أن یکتب: لعن اللَّه الظالمین لآل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلّم من الأولین و الآخرین، و التصریح باسم معاویة فی اللعن فکتب ذلک(همان، ج۱۴، ص۱۴۰).
[۳۲]. فقال: «کلا إن معاویة من أهل النار لا لمخالفته علیاً و لا بمحاربته إیاه و لکن عقیدته لم تکن صحیحة و لا إیمانه حقا و کان من رءوس المنافقین هو و أبوه و لم یسلم قلبه قط و إنما أسلم لسانه»(شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱۰، ص۲۲۶).
[۳۳]. ابن ابیالحدید شیعه نیست؛ کسی مواضع کتابش را نگاه کند، میگوید که اهل سنت است.
[۳۴]. و قد طعن کثیر من أصحابنا فی دین معاویة و لم یقتصروا علی تفسیقه و قالوا عنه إنه کان ملحدا لا یعتقد النبوة(شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۵، ص۱۲۹).
[۳۵]. «أما معاویة فکان فاسقاً مشهوراً بقلة الدین و الانحراف عن الإسلام»(همان، ج۷، ص۵۸).
[۳۶]. خطاب به زیاد بن ابیه: «إن معاویة کالشیطان الرجیم، یأتی المرء من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله فاحذره ثم احذره ثم احذره و السلام»
(همان، ج۱۶، ص۱۸۲).
[۳۷]. «سأجهد فی أن أطهر الأرض الإشارة فی هذا إلی معاویة سماه شخصاً معکوساً و جسماً مرکوساً»(همان، ص۲۹۱).
[۳۸]. قال أبو الفرج و حدثنی أبو عبید محمد بن أحمد قال حدثنی الفضل بن الحسن البصری قال حدثنی یحیی بن معین قال حدثنی أبو حفص اللبان عن عبد الرحمن بن شریک عن إسماعیل بن أبی خالد عن حبیب بن أبی ثابت قال: «خطب معاویة بالکوفة حین دخلها و الحسن و الحسین ۸ جالسان تحت المنبر فذکر علیاً۷فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسین۷ لیرد علیه فأخذه الحسن بیده فأجلسه ثم قام فقال أیها الذاکر علیا أنا الحسن و أبی علی و أنت معاویة و أبوک صخر و أمی فاطمة و أمک هند و جدی رسول الله و جدک عتبة بن ربیعة و جدتی خدیجة و جدتک قتیلة فلعن الله أخملنا ذکرا و ألأمنا حسبا و شرنا قدیما و حدیثا و أقدمنا کفرا و نفاقا فقال طوائف من أهل المسجد آمین»(همان، ص۴۷).
[۳۹] از شخصیتهای بزرگ اهل سنت است. ذهبی وقتی که نام او را میبرد، این گونه میگوید: «ابن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ مَیْمُوْنِ بنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ: الحافظ، الإمام الکبیر، أبو زکریا بن المُحَدِّثِ، الثِّقَةِ أَبِی یَحْیَی الحِمَّانِیِّ الکُوْفِیِّ، صَاحِبِ المُسْنَدِ الکَبِیْرِ. وُلِدَ نَحْوَ الخَمْسِیْنَ وَمائَةٍ»(سیر اعلام النبلاء،ج ۸، ص۵۲۱).
[۴۰]. همان، ج ۸، ص۵۲۳.
[۴۱]. «لا تقذر مجلسنا بذکر ولد ابوسفیان»(همان، ج۹، ص۵۷۰).
[۴۲]. ذهبی وی را اینگونه وصف می کند: عُبَیْدُ اللهِ بنُ مُوْسَی بنِ أَبِی المُخْتَارِ بَاذَامَ العَبْسِیُّ : الإِمَامُ، الحَافِظُ، العَابِدُ، أَبُو مُحَمَّدٍ العَبْسِیُّ - بِمُوَحَّدَةٍ - مَوْلاَهُمْ، الکُوْفِیُّ(همان، ص۵۵۳-۵۵۴).
[۴۳] . همان، ص۵۵۹،
[۴۴]. قال أحد کبار علماء الالمان فی الاستانة لبعض المسلمین و فیهم أحد شرفاء مکة: «انه ینبغی لنا أن نقیم تمثالا من الذهب لمعاویة بن أبی سفیان فی میدان کذا من عاصمتنا (برلین)». قیل له: لماذا؟ قال: «لانه هو الذی حول نظام الحکم الاسلامی عن قاعدته الدیمقراطیة إلی عصبیة الغلب، و لو لا ذلک لعم الاسلام العالم کله و لکنا نحن الالمان و سائر شعوب أوربة عربا مسلمین»( تفسیر المنار، ج۱۱، ص۲۶۰).
[۴۵]. سید قطب، معروف به پدر تکفیری هاست و معمولاً رگ و ریشه تکفیریها به وی برمیگردد.
[۴۶]. کتب و شخصیات، ص ۱۳۵.
[۴۷]. همان، ص۲۳۵
[۴۸]. حسن بن فرحان حسن الزغلی الخالدی المالکی، متولد ۱۳۹۰ هجری قمری در منطقه کوهستانی بنی مالک در جنوب سعودی (۱۵۰ کیلومتری شرق جازان) است، او در سال ۱۴۱۲ هجری قمری لیسانس تبلیغ و ارشاداسلامی از دانشگاه محمّد بن سعود در ریاض گرفته و در مدینه و مکه نزد علمای طراز اول وهابیت درس خواندهاست. المالکی بعد از گدراندن تحصیلات، به تدریس، روزنامهنگاری و تألیف اشتغال داشت.
[۴۹]. سوره شوری، آیه۲۳.
[۵۰] . سوره نور، آیه۳۶.