مروری بر مبارزات سیاسی حاجآقا نورالله اصفهانی
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خود در جمع بسیجیان، از چندتن از مبارزان و مجاهدان معاصر یاد کرده و خطاب به جوانان فرمودند: «اغلب شرح حال اینها را متأسّفانه شماها نمیدانید؛ باید کتاب زیاد بخوانید، باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید...» از جمله کسانی که حضرت آیتالله خامنهای از ایشان یاد کردند، «حاجآقا نورالله اصفهانی» است.
حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان در کتاب «چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه» درباره آقا نورالله و نهضت وی در اصفهان نوشته است: وی از نوادگان مرحوم کاشفالغطا بود. در سال 1287 در اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در حوزه اصفهان شروع و پس از چندی برای تکمیل درس به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در محضر میرزاحسن شیرازی و میرزاحبیبالله رشتی به تحصیل پرداخت. سپس در سال 1300ق به اصفهان مراجعت کرد و در آنجا علاوه بر تدریس، در کنار برادرش آیتالله آقانجفی وارد مبارزه شد. پس از وفات آقانجفی (1332) رهبری اصفهان بهدوش او گذاشته شد و به «آیتالله» مطلق معروف شد.
او در دوره انقلاب مشروطه از رهبران بیبدیل مشروطه و دارای نیروی نظامی بود. بعد از پیروزی مشروطه نسبت به عملکرد مشروطهچیان بدبین و ناامید شد و به تنقیص آنها پرداخت. از طرف روشنفکران (حزب دموکرات) مورد تهدید قرار گرفت و به کربلا مهاجرت کرد، اما پس از سه سال، به اصرار مردم اصفهان که احتیاج به پشتوانهای داشتند، مراجعت کرد. در جنگ جهانی اوّل در مقابل روس و انگلیس قیام کرد و پس از مقاومت در مقابل نیروهای روسی سرانجام نیروهای وی شکست خوردند و اصفهان بهتصرف متجاوزین درآمد. وی به بختیاری متواری شد و از آنجا به خانقین و سپس به کربلا رفت و پس از جنگ به اصفهان بازگشت و در سال 1346ق (1306 ش) در جریان نظام اجباری برضد رضاشاه قیام کرد.
قانون نظام اجباری در خرداد 1304ش در زمان ریاستوزرایی رضاخان به تصویب رسید، امّا اجرای آن با احتیاط و تأخیر همراه بود تا اینکه در سال 1346ق (1306 ش) استاندار اصفهان، اداره نظام اجباری را تأسیس و اعلامیهای صادر کرد. انتشار خبر سربازگیری، موجب تشنج و آشوب در اصفهان شد. تظاهرات و تعطیل عمومی آغاز شد و مردم به منزل علما پناه آوردند. علت اعتراض مردم دو چیز بود:
1ـ چون زندگی مردم یک زندگی کشاورزی و دامداری بود جوانان تنها تکیهگاه و نانآور خانواده بودند. در صورت اعزام اجباری آنها نظام اقتصادی خانوادهها متلاشی میشد.
2ـ از لحاظ اخلاقی، نیروهای نظامی چنان بدنام بودند که مردم از اعزام جوانشان بهسربازی وحشت داشتند.
این دو علّت مردم را نگران کرد و به شورش کشاند. در آن زمان تنها خانه علما پشتوپناه مردم در مقابل دولت بود. مردم معترض به منزل علما هجوم آوردند، اما همه علما میگفتند: تا آیتالله حاج شیخ نورالله پیشقدم نشود، از ما کاری ساخته نیست و به اینطریق رهبری بر دوش حاج آقا نورالله نهاده شد.
دیگر علمای اصفهان (حاج ملاحسین فشارکی، سیدالعراقین و شریعتمدار) نیز که از قبل به میدان مبارزه آمده بودند، به یاری رهبری نهضت شتافتند و به شور و مشورت پرداختند.
در همین اثنا نخستوزیر وقت، مخبرالسلطنه، بیانیهای را در 27 صفر مطابق با 2شهریور بخشنامه کرد که نشانی از سیاستهای مبارزه با روحانیت بود. در این بخشنامه، امر به معروف و نهی از منکر را که ابزار علما برای اعتراض به دولت بود، ممنوع کرد و نوشت:
«چندی پیش به این طرف مشاهده میشود که اشخاصی به نام حفظ دیانت و جلوگیری از منهیات، داخل یک سلسله عناوین و اظهاراتی میشوند و میخواهند به این وسیله اذهان عامه را مشوب ساخته و در جامعه القاء نفاق و اختلاف کنند... دولت به قائد توانای مملکت تأسی کرده... اجازه نمیدهد که اندک رخنه هم در وحدت ملی ایجاد نموده و خودسرانه به صورت موعظه و نهی از منکر و بهانه تبلیغات مذهبی، نیات مفسدتکارانه و خودسرانه و ماجراجویانهی خود را به جامعه وارد و در اذهان مردم تولید شبهه و نفاق نماید. این قبیل اشخاص... در حکم مفسدین فیالارض محسوب... مستوجب هرگونه تعقیب و تنبیه و مجازات هستند....»
این اطلاعیه موجب نگرانی علما شد و فهمیدند که درگیری با روحانیت آغاز شدهاست. این اعلامیه مبارزه با رضاشاه را جدّی کرد و علمای اصفهان به رهبری حاج آقانورالله به این نتیجه رسیدند که برای تعمیم مبارزه باید به قم که مرکز حوزه تشیع ایران است مهاجرت و از آنجا خواستهای خود را اعلام کنند. سرانجام در تاریخ 15ربیعالاوّل از اصفهان عازم قم شدند و در آنجا مورد استقبال آیتالله حائری، زعیمحوزه، قرار گرفتند و پس از استقرار، علمای بزرگ شهرستانها نیز در قم به مهاجرین پیوستند.
از شیراز مرحوم سیدعبدالباقی و سیدعبدالله شیرازی، از همدان شیخالاسلامهمدانی، از خراسان حاج میرزا عبدالله، از کاشان حاج میرزا شهابالدین کاشانی، ازخمین حاج میرزا محمدمهدی احمدی به مهاجرین پیوستند و آقانورالله، رهبر نهضت، شورایی از علما را به نام «هیئت علمیه و روحانیهی مهاجرین قم» تشکیل داد تا به رایزنی و عمل بپردازند.
خبر مهاجرت حاج آقا نورالله در سرتاسر ایران و عراق پیچید و مورد حمایت قرارگرفت. هیئت علمیه تلگرافی را به شرح ذیل و با امضای حاج آقا نورالله به نخستوزیر مخابره کرد:
«... با وجود بودن داوطلب زاید بر کفایت، از شهری و دهاتی و بیکار، نباید کارگران را بیکار کرد... تعلیم اجباری از نظام اجباری مناسبتر است. مستدعیاست برای رفع نگرانی عموم در الغای نظام اجباری اقدام سریع بفرمایید».
آسیدنورالدین که از علمای مقتدر شیراز و مجری احکام الهی بود نیز در حمایت از معترضین به نخستوزیر تلگراف زد و نخستوزیر نیز در جواب هر دو، تلگرافی توجیهی ارسال کرد.
نزدیکان رضاشاه تصمیمهای شدیدی گرفتند. مخبرالسلطنه، نخستوزیر وقت، نقل میکند که «در مجلسی که بودم و تیمورتاش و داور و حبیباللهخان شیبانی، تیمورتاش صحبت از توپ بستن به قم کرد».
حاج آقا نورالله رهبر نهضت و علمای مهاجر با درک موقعیت خصوصاً بیانیه دولت، نهضتی فراگیر و مورد حمایت علما و مراجع را با هدفی جزیی، نامتناسب دیدند و درخواستهای اساسی دیگر بر آن افزودند. آنها خواست خود را در پنج مورد به شرح ذیل اعلام کردند:
1ـ تجدید نظر در قانون نظام اجباری؛
2ـ انتخاب پنج نفر از علما در مجلس به عنوان طراز اوّل؛
3ـ تعیین نظار شرعی در ولایات به ترتیب مرکز و مطابق قانون مصوبه؛
4ـ جلوگیری از منهیات؛
5ـ اجرای موادی که در تشکیلات سابق عدلیه مربوط به محاضر شرع موجود بود.
درخواست مهاجرین نشانه درک موقعیت تشیع و انگیزه حکومت است. حکومت تمام تلاش خود را در انزوای روحانیت بهکار میبرد و در مقابل، مهاجرین درخواستهایی را مطرح کردند که روحانیون مجدداً در صحنه سیاسی حضور داشته ونظارت کنند. رضاشاه از جنبش سرتاسری به وحشت افتاد. شاه به نخستوزیر گفت: «ازعراق تلگراف کردهاند دو نفر را بفرستند برای مذاکره؛ چطور است؟» وی در پاسخ میگوید: «البته روابط مستحکم باشد خوب است.»
سپس نخستوزیر شخصاً مأموریت مییابد تا با علمای مهاجر ملاقات و مذاکره کند. وی به اتّفاق امام جمعه و ظهیرالاسلام به قم میرود و در مذاکره میپذیرند که پنج نفر ازعلمای طراز اوّل انتخاب شوند و یکی از آنها مدرس باشد.
دیگر پیشنهادها نیز مطرح شد. «پیشنهادها را رئیس دولت به تهران آورد و به عرضشاه رسانید و موافقت شد و از طرف علما تلگراف سپاسگزاری به شاه مخابره گردید. دستخط تلگرافی نیز در دلجویی آقایان به تاریخ سیام آذر 1306 صادر شد و قرار بر این بود که از طرف دولت لایحه مقتضی در زمینه اصلاحات مورد نظر هیئت علمیه تهیه و بهمجلس تقدیم شود. این لایحه از طرف دولت تهیه و به مجلس تقدیم شد، اما قبل از آنکه در مجلس طرح شود، شب چهاردهم دی ماه حال شیخنورالله منقلب شد و درگذشت.»
نهضتی که از اصفهان شروع شد، در مدت کوتاهی سرتاسر ایران را به حرکت درآورد و مرجع وقت شیعیان، آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی از آن حمایت کرد و میرفت که به پیروزی برسد؛ اما با رحلت رهبر نهضت، عقیم ماند و به سرعت شایع شد که پزشکانی که از طرف شاه برای معالجه حاج شیخ نورالله رفته بودند وی را با آمپول از پادرآوردند. شایع است حاکم قم، دکتر شفاءالدوله یا به طوری که مشهور است دکترپزشک احمدی را نزد آیتالله فرستاده و کار خود را کردند.