کریستف کلمب کاشف آمریکا نیست بلکه یک اشغالگر است
به گزارش خبرگزاری رسا، امروزه، کودکان ما یاد گرفتهاند در جواب این سوال که «کاشف آمریکا کیست؟» بی درنگ پاسخ دهند «کریستف کلمب». اگر اکتشاف را داری بار معنایی مثبت بدانیم، کلمب را فردی نمونه و کشف بزرگ وی را خدمت به بشریت بدانیم و خطر پذیری وی در پیمودن راه نرفته را نوعی فداکاری قلمداد کنیم، اما با در نظر گرفتن برخی اسناد معتبر به جای مانده از حاضران در صحنه اکتشاف آمریکا! انسان جویای حقیقت نیز متوجه می شود که زوایای پنهان این حادثه، می تواند اذهان عمومی را زیر سوال ببرد و چه بسا بسیار نتیجه را عوض کند و به جای «اکتشاف» باید گفت «اشغال».
کتاب «افسانه سیاه»، یکی از اسناد تاریخی مهم و اثر گذاری است که در حقیقت، نامه یک کشیش اسپانیایی به پادشاه وقت امپراطوری اسپانیاست. این کشیش سرشناس مسیحی به روایت وقایعی می پردازد که فاتحان با ورود به قاره تازه شناخته شده، با آن روبرو می شوند و خود نیز در اکثر آن حوادث حضور داشته است. این نامه بلند بالا، در حقیقت سیاهه جنایت اروپاییان بوده و عمق فجایع ذکر شده در آن باعث شد که پس از انتشار آن، به «افسانه سیاه» معروف شود.
در ادامه خبرنگار خبرگزاری رسا با حجت الاسلام جواد مزینانی طلبه درس خارج فقه حوزه علمیه قم، مترجم و محقق کتاب «افسانه سیاه» گفتوگویی را از تقدیم علاقه مندان به تاریخ آمریکای لاتین و خوانندگان محترم میکند.
رسا ـ چرا به یادگیری زبان اسپانیایی روی آوردید؟
ما طلبه ها علاوه بر تحصیل علوم اسلامی، وظیفه داریم دین اسلام را برای مردم تبلیغ کنیم. این بدین معنا نیست که ما فقط باید به مرزهای جغرافیایی کشور خودمان محدود شویم بلکه حتی نسبت به مردم دیگر کشورها هم این وظیفه را بر دوش خود احساس می کنیم. علتش هم این است که دین اسلام یک دین جهانی است و محدود به چند کشور خاورمیانه نمی شود. مثلا پیامبر گرامی اسلام (ص) در همان اوائل علنی شدن دعوت شان، به دو امپراطوری شرق و غرب یعنی ایران و روم نامه نوشتند و دین خود را به آنها هم عرضه کردند.
به همین خاطر تصمیم گرفتم علاوه بر یادگیری دروس حوزوی، زبانی را یاد بگیرم که بیشترین قابلیت را برای تبلیغ و متکلمین آن زبان بیشترین پذیرش و آمادگی را برای قبول دین اسلام داشته باشد.
رسا ـ چرا زبان انگلیسی کار نکردید؟ مگر زبان بین المللی نیست؟
چند علت دارد. اولا هرچند که انگلیسی زبان رسمی ارتباطی بین کشورهاست ولی به لحاظ گویشور به عنوان زبان مادری بعد از زبان چینی قراردارد. زیرا مجموع افرادی که به این زبان سخن میگویند رتبه سوم را در جهان دارد و از زبان انگلیسی هم جلوتر است. ثانیا این زبان بیشتر در آمریکای جنوبی و مرکزی تکلم می شود و مردم این کشورها با ما درد مشترک دارند و حرف ما را بهتر درک می کنند. آنها هم ستم کشیده اند و استعمار ابرقدرت ها را چشیده اند.
از سوی دیگر متکلمین زبان انگلیسی مردم ایالات متحده، کشورهای اروپایی و کشورهای تحت نفوذ اینها هستند که خود را پیشرفته و متمدن می دانند و به ما به چشم شهروند درجه دو نگاه می کنند و ما را کشورهای جهان سوم می دانند. در نتیجه این غرور و تکبر کاذب مانع از آن می شود که با ما هم کلام و هم عقیده شوند. ثالثا ما باید نواقص و نیازها را پوشش دهیم. شاید خیلی از حوزویان زبان انگلیسی را کار کرده باشند اما عده معدودی هستند که به سمت زبان هایی مثل اسپانیایی، فرانسوی، روسی، مالایی و زبانهایی از این دست رفته باشند. فلذا در این زمینه نیاز بیشتری احساس می شود.
رسا ـ لطفا در مورد کتابی که ترجمه کرده اید بیشتر توضیح دهید و بگویید که ایده اولیه «افسانه سیاه» چگونه شکل گرفت؟
ما در کنار یادگیری زبان اسپانیایی، در کلاس های دین و فرهنگ مردم منطقه آمریکای لاتین هم شرکت می کنیم. یکی از مطالبی که آنجا یادگرفتیم، آشنائی با تاریخ اسپانیا و اندلس اسلامی، تاریخ مسیحیت کاتولیک و آداب و رسوم مردم آمریکای لاتین بود.
یک روز در کلاس صحبت از نامهای شد که توسط یک کشیش کاتولیک معروف مدافع حقوق سرخ پوستان در ماجرای فتح آمریکا خطاب به پادشاه اسپانیا نوشته شده است. این نامه از آنجا که در تاریخ باعث تغییر نظر پادشاه اسپانیا نسبت به سرخ پوستان شد و کمی از دردهای این مردم مظلوم کاست، در تاریخ ماندگار شده است و از مسلمات تاریخی اروپا محسوب می شود.
حتی یکی از اساتید زبان ما که با اساتید معروف دانشگاه های معتبر آمریکای لاتین و اسپانیا نامه نگاری کرده است، با این که این اساتید خودشان کاتولیک هستند و اعتراف به جرائمی که کلیسای کاتولیک در حق مردم مظلوم پیش از کلمب انجام داده است، کمی برایشان سخت بود، اما با این حال آنها این کتاب را معتبر و صحیح دانسته و صحت مطالب آن را تایید کرده اند. خوب دقت کنید این فقط ما مسلمانان و غیر مسیحیان نیستیم که این کتاب را قبول داریم بلکه خود مسیحیان نیز به آن اعتراف کرده اند.
خب تا اینجا صرفا با یک متن تاریخی مواجه هستیم و فعلا ترجمه این کتاب یک وظیفه طلبگی محسوب نمی شود، هر چند که یک کار علمی و تاریخی است و فی نفسه ارزشمند است. لکن این کتاب می تواند از باب جدال احسن در برابر مسیحیانی که ادعای محبت به همه انسان ها را دارند مورد محاجه قرار بگیرد و در مناظرات بین مسلمانان و مسیحیان مورد توجه قرار بگیرد.
مثلا اگر جوانان ما در اثر تبلیغات تبشیری میسیونرهای مسیحی تحت تاثیر قرار بگیرند و مایل به مسیحیت شوند، کافی است که یک بار این کتاب را بخوانند تا به اشتباه خود پی ببرند و بفهمند که محبت مورد ادعای مسیحیان فریبی بیش نیست. اوج محبت در دین اسلام است.
همچنین این روزها که ما در حال انجام مذاکرات هستهای با ایالات متحده آمریکا و چند کشور اروپایی دیگر هستیم، خوب است تاریخ گذشته آنان را بیشتر مطالعه کنیم و دنیا هم بیشتر آنها را بشناسد. اینها امروزه با ادعاهای خوش رنگ و لعاب حقوق بشر و جلوگیری از جنگ و برای نجات انسان ها و جلوگیری از دسترسی ادعایی ایران به سلاح هایی که خودشان صدها برابر آن را در اختیار دارند، کشور با فرهنگ و تمدن ما را متهم به ساخت سلاح می کنند در حالی که اگر تاریخ را ورق بزنیم و گذشته ایران اسلامی و اروپاییان مسیحی را با هم مقایسه کنیم، متوجه می شویم این ما هستیم که باید آنها را متهم به نقض حقوق انسان های دیگر کنیم و از آنها مطالبه کنیم. همانطور که 500 سال پیش غارت و اشغال را اکتشاف نامیدند، امروزه هم این بازی با الفاظ را در برابر ما انجام می دهند.
یک مثالی از همین کتاب افسانه سیاه بزنم. در فصل اول این کتاب آورده ایم که فتح و به تعبیر درست تر اشغال و غارت آمریکا از همان ابتدا بدون حمایت و تایید کلیسا امکان نداشته است و پس از راه یابی اسپانیایی ها به این منطقه، در سفرهای بعدی کشیش ها نیز سربازان و فرماندهان نظامی را همراهی می کرده اند.
حکومت اسپانیا و بسیاری از کشیش ها ابتدای کار اصلا اعتقادی به این که بومیان این مناطق دارای روح انسانی باشند نداشتند. می گفتند این مردم بی آزار و آرام هستند و به دنبال پیدا کردن طلا نیستند پس آدم نیستند، زیرا انسان سالم طلا را دوست دارد و برای جمع آوری آن تلاش می کند!
طرز تفکر را نگاه کنید. بین سرخ پوستان با حیوانات چهارپا که علف و طلا برایشان فرقی ندارد تفاوتی قائل نیستند! اینها بجای این که انگشت اتهام را به سمت خودشان بگیرند که شاید ما خیلی حریص و آدم کش هستیم، گفتند نه اینها آدم نیستند! اصلا اروپایی ها به دنبال طلا می گشتند و غیر آن به چیزی فکر نمی کردند.
بعد از سعی و تلاش بسیار زیاد و تحمل اتهامات و بداخلاقی های مخالفان از جانب برخی کشیش های مسیحی از جمله همین آقای "بارتولومه دلاس کاساس" که نویسنده این نامه به پادشاه اسپانیاست، اینها اثبات می کنند که این مردم دارای روح انسانی هستند و می توانند مسیحی خوبی باشند! یعنی اگر اینها نبودند که پادشاه اسپانیا را دچار رودربایستی با اذهان مردم نمی کردند، الان مردم همه قاره ها آدم بودند الا مردم بومی آمریکای لاتین! این را مقایسه کنید با تعالیم آموزنده اسلام که همه انسان ها را در برابر خدا یکسان و مساوی می داند و بهترین آنها را باتقواترین آنها می داند.
خب این دو نکته که مربوط به مباحث دینی و جدال احسن می شود من را واداشت که این کتاب را ترجمه کنم و حاصل آن را در دسترس عموم قرار دهم.
رسا ـ شما در سخنان قبلی خود گفتید که بارتولومه دلاس کاساس این نامه را حدود 500 سال گذشته به نگارش در آورده است. آیا با توجه به قدیمی بودن متن در انجام این ترجمه با مشکلی برخورد کردید؟
متن اصلی این کتاب به زبان اسپانیایی است و متعلق به حدود 500 سال پیش است. همانطور که برای فارسی زبان های امروزی خواندن و فهمیدن کتاب کلیله و دمنه یا قابوس نامه مثلا، کمی دشوار و پیچیده است، متن اسپانیایی این کتاب هم کمی قدیمی بود. هر چند که می شد کلیت عبارات را فهمید اما فهم دقیق آن منوط به وقت گذاشتن بسیار بود، طوری که گاهی اوقات ساعت ها زمان صرف می کردم تا یک پاراگراف چهارخطی را ترجمه کنم.
این امر باعث شد که بارها از ادامه کار دلسرد می شدم و کار را نیمه تمام رها می کردم. مدتی که می گذشت وقتی به ارزش تاریخی این متن فکر می کردم و این که ترجمه آن می تواند به صورت کتاب یا مقاله در اختیار عموم قرار بگیرد دوباره کار را شروع می کردم. یکی دیگر از عوامل محرک من برای اتمام کار تشویق و ترغیب دوستان و اساتید حوزوی زبان دان بود که هر چند وقت یکبار پیگیر اتمام کار بودند.
مانع دیگری که کار را مشکل می کرد این بود که "بارتولومه دلاس کاساس" برخی مطالب را مرتب تکرار می کرد و بعضی جاها شبیه انشا و رنج نامه می شد. البته این مطلب عادی است زیرا مخاطب این نامه پادشاه اسپانیا بوده است و این کشیش مسیحی برای این که عمق فجایعی که حدود سی چهل سال است مشاهده کرده است را برساند مجبور بوده است که برخی مطالب را مجددا ذکر کند. این تکرار زیاد باعث شد که برخی قسمت ها را تلخیص کنم و زوائد و اضافات را حذف کنم تا خواننده کتاب دلزده و خسته نشود. لکن حتی المقدور سعی کرده ام که نکته ای از قلم نیافتد.
رسا ـ آیا این کشیش اسپانیایی خودش از نزدیک شاهد این ماجراها بوده یا از دیگران شنیده و نقل کرده است؟
بله، خودش جنایاتی که مشاهده کرده یا از نزدیک در جریان آن بوده را نقل کرده و این طور نیست که مثلا ده ها سال یا صدها سال بعد از آن وقایع آنها را شنیده باشد. البته او در سفرهای کریستف کلمب – که تلفظ صحیح اسپانیایی آن کریستوبال کلن است- حضور نداشته است ولی دقیقا ده سال بعد از کشف قاره جدید یعنی در سال 1502 میلادی برای اولین بار به آمریکای مرکزی سفر می کند و در کل تا 45 سال بعد در قاره آمریکا حضور داشته است، هر چند که در این بین به اسپانیا هم رفت و آمد داشته است.
رسا ـ به نظر شما آیا واقعا کریستف کلمب کاشف قاره آمریکا بود؟
در فصل اول این کتاب اشاره کرده ام که قبل از کریستف کلمب هم کسانی و اقوامی پا به این قاره گذاشته اند و او اولین نفری نبوده است که آنجا رفته است. لکن سفر کلمب که البته بر پایه همان اطلاعات گذشتگان بوده، اثرات بیشتری داشته است و بعد از او این مسیر پر رفت و آمد شد و به این عنوان مشهور شد.
پس اکتشاف که خیلی در مورد او معنا پیدا نمی کند. حتی جالب اینجاست که کلمب تا آخر عمرش نفهمیده بود این سرزمینی که به آن پا گذاشته است قاره جدیدی است، زیرا فکر می کرد اینجا هند است و به همین خاطر به هندوستان می گفتند هند شرقی و اینجا را می گفتند هند غربی. در زبان اسپانیایی هم به بومیان اصلی آمریکای جنوبی می گویند "ایندیا" که به معنای هند است. چون این کلمه همان اول اینگونه بر آنها اطلاق شد و و به تعداد زیاد استعمال پیدا کرد، امروزه با این که می دانند اینها هندی نیستند اما همان لفظ را به کار می برند.
حالا بیائید فرض کنیم که کریستف کلمب اولین کسی بود که به آنجا رفت، آیا می توان به این کار گفت کشف آمریکا؟! شاید برای ساکنین نیم کره شرقی تا حدودی این مطلب معقول به نظر بیاید اما اگر از دید ساکنین نیم کره غربی بنگریم، این کار فقط یک سفر طولانی مدت است و نه کشف! به عبارت دیگر، اگر گروهی از قاره آمریکا به سمت ما می آمدند آیا به آنها اجازه داده می شد که بگویند ما اروپا یا آفریقا را کشف کرده ایم؟! یا مثلا این که گفته می شود فلانی از پشت کوه آمده، این نسبت به ماست ولی نسبت به خود آن شخص، این ما هستیم که از پشت کوه آمده ایم! من در مقدمه اینطور مثال زده ام فرض کنید خانوادهای در آرامش و راحتی، به دور از هیاهوی شهر در منزلی به استراحت پرداخته اند که ناگهان گروهی از مردم به درون خانه هجوم آورده و خانه را تخریب می کنند. اموال قیمتی را می دزدند و ساکنان را به بردگی می گیرند و بعد هم اعلام می کنند که اینجا را کشف شده و حق تصرف آن را داشته اند. اشغالگران برای نشان دادن خلوص نیت شان، این کار را هدایت اهل منزل و کمک کردن به آنها می نامند!
این خلاصه چیزی است که در حدود پانصد و اندی سال پیش در مقیاس بین المللی رخ داده است و موجب شده که یکی از غربی ترین بخش های اروپا، در پوشش مسیحیت کاتولیک، عرصه نفوذ جغرافیایی خود را افزایش داده و سعی کرده اند تا معادلات سیاسی اجتماعی را نیز به نفع خود تغییر دهند.
البته اروپاییان کشورگشا و تاریخ نویسان شیفته آنان در دیگر ملل، آنان را کاشف آمریکا می دانند و کشورگشایی امپراطوری اسپانیا را نقطه آغاز ارتباطات با عالم جدید دانستند.
رسا ـ آیا کتاب دیگری هم در دست تالیف یا ترجمه دارید؟
بله، چند مورد هست ولی هنوز تکمیل نشده است. ان شاء الله پروژه بعدی ما نگارش سفرنامه ونزوئلا و خاطرات و تجربیات مبلغین خارج از کشور است. بعلاوه در این کتاب متن مصاحبه با مسلمانان بومی آمریکای لاتین از کشورهای ونزوئلا، آرژانتین، کلمبیا، السالوادور، شیلی و غیره هم برای اولین بار گنجانده شده است. البته منظورم از بومی یعنی مسلمانانی که مهاجر از کشورهای عربی یا اسلامی آسیائی نیستند و قبلا مسیحی بوده اند.
پروژه بعدی ترجمه کتابی است از یک استاد دانشگاه لاتینی معاصر که تحقیقی در مورد نقش اسلام در فتح آمریکا انجام داده است و ارجاعات تاریخی قابل تاملی در آن ذکر کرده است.
پروژه دیگر تحقیقی درباره ادیان الهی در آمریکای لاتین است که حضور سه دین توحیدی یهودیت، مسیحیت و اسلام را در این قاره بررسی می کند. البته در موضوع مسیحیت در آمریکای لاتین دو سال پیش کتاب مفصلی به چاپ رسیده است و در این کتاب تکمیل و اشاره ای به آن خواهد شد. ولی موضوع یهودیت و اسلام در این قاره بحث جدیدی است و تقریبا هیچ کتاب یا مقاله ای که از منابع زبان اصلی اسپانیایی به فارسی برگردان شده باشد نداریم. این کتاب ها هم به احتمال زیاد توسط دفتر نشر معارف منتشر خواهند شد ان شاء الله.
طرح های دیگری هم در ذهن دارم که بعد از به پایان رسیدن این سه مورد ان شاء الله سراغ آنها خواهم رفت.
رسا ـ جناب حجت الاسلام مزینانی لطفا جمله پایانی خودتان را بفرماید.
آمریکای لاتین قاره مظلومی است. یعنی هم کشورهای غربی به مردم آنها ظلم می کنند و بعضی از ماها هم به نوعی به آنها ظلم کرده ایم! خب اروپایی و آمریکایی ها که معلوم است. این کشورهای لاتینی حدود 500 سال است که بین کشورهای اروپایی و ایالات متحده –که آمریکای جنوبی و مرکزی را حیاط خلوت خود می داند- دست به دست می شوند و هنوز هم از دست آنها نفس راحتی نمی کشند. اما ما چطور در حق آنها ظلم کرده ایم؟
ببینید، وقتی بحث اقتصاد و روابط تجاری می شود مسؤولین ما حاضرند درصد بالایی از محصولات خوراکی ما را از این قاره تهیه کنند و هیچ کس بهانه نمی آورد که این کشورها از ما فاصله زیادی دارند. مثلا برنج اروگوئه، دانه های روغنی و گندم آرژانتین، قهوه و موز و همچنین گوشت برزیل معروف ترین چیزهائی است که به ایران وارد شده اند و آخرین مورد بحث مفصلی و جداگانه ای دارد که بماند!
این در اقتصاد، اما هر وقت صحبت از حضور فرهنگی ایران در این کشورها می شود عده ای قلم به دست بلند می شوند می گویند چه نیازی هست که ما از این فاصله دور با این کشورها ارتباط داشته باشیم؟! توجه کنید که فاصله ما و آمریکای جنوبی با ایالات متحده و کانادا تقریبا یکسان است ولی نمی دانم چرا هیچکس بی خیال کدخدا نمی شود!
سوال این است که آیا ما مسلمانان وظیفه نداریم این گوهر گرانبهای اسلام و ولایت اهل بیت (ع) که خدا به ما عنایت کرده را به این مردم هم عرضه کنیم؟ آیا سازمان های فرهنگی فعال در خارج از کشور، حوزه علمیه، مبلغین و دیگر نهادهای ما نباید توجه خود را به این قاره بیشتر کنند؟ خوب است بدانید که ما در کل آمریکای جنوبی و آمریکای مرکزی و حوزه کارائیب فقط در ونزوئلا رایزنی فرهنگی داریم، با این که مردم و دولت بعضی از این کشورها مدت هاست دست همکاری و مودت خود را به سوی ما دراز کرده اند. فراموش نکنیم که نیکولاس مادورو رییس جمهور فعلی ونزوئلا در سفر اخیر خود به ایران گفته بود اگر ایران بخواهد ونزوئلا می تواند دروازه ورود فرهنگ و کالاهای ایرانی به آمریکای لاتین باشد.
اگر ما آنها را تامین نکنیم، خواه ناخواه به سمت آمریکا و اسرائیل می روند کما این که اسرائیل نیز در اکثر این کشورها هم سفارتخانه فعال و هم رایزنی فرهنگی بسیار فعال دارند و دائما به پروژه ایران هراسی دامن می زنند.
رسا ـ خوانندگان چگونه میتوانند به این کتاب ارزشمند دسترسی داشته باشند.
چاپ اول کتاب «افسانه سیاه» در 102 صفحه، در قطع پالتویی، تیراژ 2000 نسخه از سوی دفتر نشر معارف منتشر شد. علاقمندان میتوانند این کتاب را از دفاتر نمایندگی نشر معارف در سراسر کشور و یا کتاب فروشیهای معتبر تهیه کنند.
رسا ـ از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاس گزاریم./994/گ404/ک